متن به مثابۀ فرزند
شنبه 05 مهر 1399

متن به مثابۀ فرزند

همۀ ما داستان‌هایی را شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که مادری برای کودکش چه فداکاری‌هایی کرده که همه را حیرت‌زده می‌کند؛ اما شاید کمتر از دلواپسی‌های یک نویسنده شنیده و خوانده باشیم.

مادربودن مهم‌ترین و زیباترین هدیه‌ای است که خداوند به بشر اعطا کرده و مادری‌کردن مهم‌ترین توانایی است که هر دختری باید آن را یاد بگیرد. اصلاً اگر مادری‌کردن بلد نباشی، یکی از نعمت‌های لذت‌بخش خدا را از دست داده‌ای. مادر که باشی، سختی‌های طاقت‌فرسا را به جان می‌خری تا به عزیزترین آدم زندگی‌ات حیات ببخشی. مادر که باشی، تمام شب‌بیداری‌ها را تحمل می‌کنی به عشق یک لبخند فرزندت. مادر که باشی، در خیال‌پردازی‌هایت فرزندت را جوانی رعنا تصور می‌کنی که موفقیت‌های بزرگی کسب کرده است و دلت برایش ضعف می‌کند. باید مادر باشی تا رشد و بالندگی فرزندت چنان ذوق‌زده‌ات کند که گاهی فارغ از گذر زمان، ساعت‌ها محو تماشای کودک دلبندت شوی. اصلاً مادری‌کردن زیباترین هنر بشر است. مادری‌کردن مثال توحید است. مادری‌کردن همچون خدایی‌کردن است؛ آنگاه که پرورش می‌دهد و تربیت می‌کند. مادر عاشق فرزندش است و با عشق به کودکش مهارت می‌آموزد، تربیت می‌کند و نواقص را برطرف می‌کند. این مادر است که بیش از همه برای موفقیت دلبندش تلاش می‌کند و کارهایی می‌کند کارستان.

من نمی‌گویم تمام بانوانی که مادری شایسته هستند، الزماً باید نویسندگانی موفق هم باشند؛ ولی اطمینان دارم نویسنده‌ای موفق است که مادری‌کردن را به شایستگی تمام بلد باشد. نویسنده که مادری‌کردن بلد باشد، مولود قلمش را با عشق می‌پرورد. سختی‌های رشد و بالندگی آن را به جان می‌خرد تا ایده‌ای که همچون نهال در ذهن او شکل گرفته، به درختی تنومند و استوار تبدیل شود تا جامعه را از ثمرات آن بهره‌مند کند. نویسنده باید همچون مادری دلسوز، مشقت شب‌بیداری را به جان بنوشد تا ثمرۀ قلمش خواب را از چشمان مخاطبان بگیرد. نویسنده در واقع تکه‌ای از وجودش را می‌پروراند و زمانی که حس کند به رشد کافی رسیده، آن را به جامعه سوق می‌دهد تا مردم هم از نتایج این عشق بهره‌ای داشته باشند. در میان انبوه بانوان، گروهی هستند که قدر این نعمت خدادادی را می‌دانند و علاوه بر عشق‌ورزیدن به خانواده و اطرافیان خود، کودکان دلبندی را که در ذهن می‌پرورند، با محبت و دلسوزی و مراقبت رشد می‌دهند. با این وصف، نه‌تنها بانوان نویسنده، که آقایان نویسنده هم باید مادری‌کردن را بیاموزند. شاید وجود حس مادرانه در بانوان است که قلمشان را پر از عواطف و احساس می‌کند.

همۀ ما داستان‌هایی را شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که مادری برای کودکش چه فداکاری‌هایی کرده که همه را حیرت‌زده می‌کند؛ اما شاید کمتر از دلواپسی‌های یک نویسنده شنیده و خوانده باشیم. نویسنده روزش را با معاشرت با کلمات شب می‌کند و شبش را با تجسم و تصور کلمات روز می‌کند! برای همین است که سست‌ترین متن‌ها برای صاحب متن دردانه‌ای عزیزکرده است؛ همچون مادری که با نگاه به فرزندش سراپا حسن و خوبی می‌بیند؛ در حالی که شاید این‌گونه نباشد و این همان معنای عشق است. این همان جز معشوق‌ندیدن و جز زیباندیدن معشوق است... .

ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم

کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

علی ای حال، نگارش هر داستان و کتابی، خود داستانی مجزاست که دفترها باید تا ما وقع را شرح دهد... .

نظر بدهید