من برمیگردم
بازگشتی هست!
این رمان قصه یک شبانهروز همسر هارون است که در طول این شب تا سحر قصه زنانی را میشنود که پا از زمانه خود فراتر گذاشتند و طول تاریخ را پیموده و در انتظار بازگشت نشسته تا مسیر خود را ادامه دهند.
خداوند در کتابش آنجا که ماجرای قیامت و انسانهایی را که از اعمال خود پشیمان شدهاند بازگو میکند، که خطاب به خداوند میگویند اگر به ما مهلتی دوباره بدهی و به جهان بازگردیم اعمالمان را اصلاح میکنیم میفرماید: اگر این فرصت برایتان فراهم شود بازهم دست به همان کارهای پیشین میزنید و تغییری در رفتار خود ایجاد نمیکنید. «بازگشت» ماجرای پیچیدهای است. ماجرایی است که نوعی آغاز در آن است و شاید این آغاز فقط نصیب کسانی میشود که قبل از رفتن هم در حال ساختن بودند و بازگشتشان هم در واقع فرصتی است برای ادامه دادن همان مسیر و طریق! شاید بتوان گفت که بازگشت به کسی تعلق میگیرد که خرابی بهبار نیاورده باشد و این همان امتحان بزرگ و شاید اساسیترین پیچ هستی باشد که بر سر راه انسانها قرار گرفته باشد که فرصتها در اختیار کسانی قرار میگیرد که مسیری را طی میکردند. هرچند اینها همه فرضیات و حدسیات است، ولی مقوله بازگشت از دیرباز در گفتمان دینی ما وجود داشته و از آن با عبارت «رجعت» یاد میشده است.
فاطمه دولتی در رمانش قصه بازگشت را طرح کرده، بازگشتی که به اعتقاد شیعیان امری مسلم است و در زمان ظهور امام دوازدهم(عج) به وقوع خواهد پیوست. بازگشتی که ویژه اصحاب خاص و یاران ناب این امام از نظر غایب است و تردیدی در آن وقوع آن نیست و اختلافها شاید بر سر چند و چون آن است. دولتی در قصهای که یک پای آن در تاریخ است سراغ زنانی میرود که بازگشت یا رجعت به آنها وعده داده شده و از رجعتکنندگانند.
رمان «من برمیگردم» در روزگار هارونالرشید عباسی میگذرد. دست او به خون امام هفتم آلوده است و همسرش حالا باورش را علنی کرده و مورد خشم خلیفه عباسی قرار گرفته است، زنی که دل در گرو محبت فرزندان رسولخدا(ص) و امیرالمومنین علی(ع) دارد و بعد از شنیدن وعده امام صادق(ع) درباره خودش مسیرش را جدا میکند و آشکارا محبتش را ابراز میکند، عقیده و باوری که جرم آن سنگین است و حالا در خانه خلیفه عباسی جوانههای آن دیده میشود.
این رمان قصه یک شبانهروز همسر هارون است که در طول این شب تا سحر قصه زنانی را میشنود که پا از زمانه خود فراتر گذاشتند و طول تاریخ را پیموده و در انتظار بازگشت نشسته تا مسیر خود را ادامه دهند. رمانی که فراز و فرود چندانی در آن شاهد نیستیم و فقط قصههایی که از زبان شخصیت ثانی بازگو میشود گاهی افت و خیزی به قصه میدهد، ولی بستر اصلی داستان فراز و فرود چندانی ندارد که شاید در اواسط کتاب حوصله خواننده بابت یکنواخت بودن روایتها سرریز شود و نتواند کتاب را ادامه دهد، ولی فضاسازی و تعلیق کلی قصه به شکلی است که خواننده را دنبال خود میکشد.
«یک هفته پیش من مُردم...» این جمله آغازین این کتاب است که به قدر کافی میتواند تعلیق داشته باشد و خواننده را در این موقعیت قرار دهد که با یک راوی مُرده روبهرو باشد و قصه و اتفاقات را از زبان او بشنود. اما این تمام تمهیدی نیست که دولتی بهکار بسته و در ادامه میبینیم که این نیز در ادامه تکمیل فرآیند ایجاد گره در داستان است که بهخوبی توانسته از آن در خدمت داستانش استفاده کند. دولتی سعی کرده با بهره بردن از فضاسازی و توصیف و پرداختن به جزئیات، کمبود مصالح داستانی و تاریخی را جبران کند و آنها را بپوشاند. او با این روش تلاش میکند آنجا را که تاریخ حرفی نزده با قصه پر کند که ظاهرا موفق شده و توانسته خلأهای تاریخی و روایی را با فضاسازی و قصهپردازی پر کند.
یکی از نقاط قوت این داستان زبان آن است. دولتی در این داستان با زبانی متناسب با موقعیت داستانی خواننده را با خود همراه میکند. ضرباهنگ داستان خواننده را با خود میکشد و سبب میشود بسیاری از دستاندازهای داستانی را متوجه نشود. این دست برتر کتاب است که خواننده به خاطر ارتباطی که از طریق زبان و ریتم با کار برقرار میکند برخی ضعفها را نادیده میگیرد و ماجرای بانوی اول قصر خلیفهعباسی را دنبال کند. اتفاقی که بهعنوان مزیت اثر قابل شمارش است و نشان میدهد نویسنده میتواند با تسلط بر زبان خواننده را سرگرم کند و حواس او را از برخی کاستیها منحرف کند.
شرایط اجتماعی روزگار عباسیان در رمان بازتاب خوبی دارد هرچند جای کار بیشتری داشت و به نظر میرسد، میتوانست از آنها برای نشان دادن شرایط خفقان و جو حاکم بر زمانه بیشتر استفاده کند و حتی شاخه فرعی جذابی به داستانش اضافه کند، ولی احتمالا برای پرهیز از زیادهگویی دست به چنین کاری نزده، با این حال باز هم ما شاهد اوضاع اجتماعی روزگار در اثر هستیم. رمان بازگوکننده قصه شش زن است که در احادیث، رجعتشان در عصر ظهور وعده داده شده و دولتی با زبان قصه آن را برای خواننده روایت کرده است.
نویسنده: وحید اسماعیلی
منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جام جم