چیزی  مثل معلق بودن
دوشنبه 10 آذر 1399

چیزی مثل معلق بودن

ابوباران با فصل «بی‌قراری» شروع می‌شود؛ بی‌قراری یکی از مدافعان حرم به نام مصطفی نجیب. وقتی سال‌ها در کشوری زندگی می‌کنی و تو را متعلق به جای دیگری می‌دانند، ناآرام می‌شوی؛ چیزی مثل معلق‌بودن. آن وقت دنبال راهی هستی تا به آرامش برسی؛ مثلاً فکر کنی که: «وطن تو همان افغانستان است، باید برگردی.»

«من در ایران به دنیا آمدم؛ اسفند 1362؛ اما یک ایرانی محسوب نمی‌شدم. پدر و مادرم بیش از چهل سال پیش‌تر، از افغانستان به ایران مهاجرت کرده بودند؛ اما آن‌ها هم ایرانی شناخته نمی‌شدند...»

این جملات آغازین کتاب ابوباران، نوشتۀ زهراسادات ثابتی است. ابوباران با فصل «بی‌قراری» شروع می‌شود؛ بی‌قراری یکی از مدافعان حرم به نام مصطفی نجیب. وقتی سال‌ها در کشوری زندگی می‌کنی و تو را متعلق به جای دیگری می‌دانند، ناآرام می‌شوی؛ چیزی مثل معلق‌بودن. آن وقت دنبال راهی هستی تا به آرامش برسی؛ مثلاً فکر کنی که: «وطن تو همان افغانستان است، باید برگردی.» و وقتی برمی‌گردی، خواهی دید که: «نه! اینجا هم انگار غریب هستی.» به این ترتیب، بی‌قراری‌ات بیشتر و زندگی پرماجرایت شروع می‌شود، با سفر و غربت مأنوس می‌شوی، همه‌جور فکر می‌آید سراغت؛ از عبور قاچاقی از مرز گرفته تا فکر رفتن به یونان و ماجراهای سخت آن. از به‌هم‌ریختگی اوضاعی که می‌تواند یک آدم را به مرز خودکشی برساند تا دیدن عکسی در فیس‌بوک از رزمنده‌های افغانستانی در سوریه و رقم‌خوردن برگ تازه‌ای از زندگی. همۀ این‌ها را می‌شود در کتاب ابوباران دید.

بخش اول کتاب، به زندگی این رزمنده قبل از رفتن به سوریه پرداخته است و بخش بعدی، مربوط به سال‌های حضور مصطفی نجیب در سوریه و شرح عملیات‌هایی است که تیپ فاطمیون در سوریه انجام داده‌اند؛ از جمله عملیات‌های مُلَیحه، حندرات، دیرالعدس، تل قرین، بصری‌الحریر، فتح تدمُر، نُبل و الزهرا، آزادسازی حلب، فتح بوکمال و... . در هریک از این عملیات‌ها، بخش‌های تأثیرگذاری از جنگ و مواجهۀ رزمنده‌ها و مردم با نیروهای دشمن به چشم می‌خورد؛ با یک نگاه واقع‌بینانه و به دور از تقدس‌بخشی.

اینکه عده‌ای از رزمنده‌ها و دوستانت شهید شوند و پیکرشان روزها روی زمین بماند و تو ببینی و نتوانی کاری کنی، اینکه برای بعضی عملیات‌ها نه از راه و جاده و خیابان و کوچه، بلکه خانه به خانه و با سوراخ‌کردن دیوارهای خانه‌های مردمی که همه چیزشان را گذاشته‌اند و جانشان را برداشته‌اند و رفته‌اند عملیات کنی، اینکه رزمنده‌ها از دور کاروانی را ببینند و به خیال اینکه دشمن‌‌اند، بخواهند بهشان شلیک کنند و یک‌دفعه ببینند این کاروان پر از زن و بچه‌هایی است که از ترس مسلحین در حال فرار از خانه‌‌هایشان هستند و اینکه یک گروه صدنفره عملیات کنند و بیشترشان شهید شوند، صحنه‌های تأثیرگذاری پیش روی مخاطب این کتاب می‌گذارد.

نجیب نام جهادی این رزمنده است، ایشان دفتردار علیرضا توسلی، معروف به ابوحامد، فرمانده و بنیان‌گذار لشگر فاطمیون بوده است. مصطفی نجیب چه قبل از رفتن به سوریه و چه در سوریه، آن‌قدر زندگی پرفراز و نشیب و پر از اتفاقی داشته‌ است که خواندن خاطراتش خالی از لطف نخواهد بود. تدوین این خاطرات با قلم روان زهراسادات ثابتی شکل جذاب‌ و تأثیرگذارتری به آن‌ها بخشیده و خواندنی‌ترشان کرده است.

 

زندگی‌نامۀ زهراسادات ثابتی

علاقه به ادبیات در زهراسادات ثابتی از همان دوران دانش‌آموزی شروع شد. زنگ‌های تفریح، کتاب ادبیات از دستش نمی‌افتاد. یک روز که بچه‌های کلاس دفتر خاطرات آورده بودند و برای هم خاطره می‌نوشتند و زیرش آرزوهایشان را، ثابتی پایان خاطره‌اش نوشت: «زهراسادات ثابتی، دانشجوی ترم آخر ادبیات.»

آرزو داشت ادبیات بخواند؛ ولی نشد. دست تقدیر او را در دانشکدۀ الهیات، در کلاس فقه و مبانی حقوق اسلامی نشاند. با این حال، سودای ادبیات و نوشتن هیچ‌گاه از ذهنش بیرون نرفت. از همان سال اول تحصیل در دانشگاه، عضو هیئت تحریریۀ نشریۀ نگاره وابسته به انجمن‌های دانش‌آموزی شد و یادداشت‌نگاری را شروع کرد. مجموعه‌مصاحبه‌هایی را که از خانوادۀ شهدای دانش‌آموز گرفته شده بود، می‌خواند و ایده می‌گرفت که برای نشریه داستانک بنویسد. کمی بعد، در دورۀ آموزش داستان‌نویسی و دورۀ نقد داستانی در مشهد شرکت کرد. علاقه و ممارستش در ادبیات او را تا حالا دست‌به‌قلم نگه داشته است.

زهراسادات ثابتی طبعش را در زمینۀ داستان کوتاه، رمان و زندگی‌نامۀ داستانی و خاطره آزموده است. سال 1395، در کارگاه پیشرفتۀ رمان در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان پذیرفته شد و در این کارگاه، موفق به نگارش و به‌سرانجام‌رساندن رمانی شد که در دست انتشار است. از او کتابی با عنوان متولد نهم دی، زندگی‌نامۀ داستانی شهید فاطمه امیری، به چاپ رسیده است. یکی از داستان‌های کوتاه او به نام «صدیق» در سومین جشنوارۀ خاتم شایستۀ تقدیر شناخته شد. ثابتی در تابستان 1370 در مشهد به دنیا آمد و اکنون در تهران زندگی می‌کند.

 

نویسنده: رسول نبوی

 

نظر بدهید