بازجویی در شاه‌راه
یکشنبه 10 اسفند 1399

پوتین‌قرمزها

بازجویی در شاه‌راه

این کتاب را برای آن‌هایی که نمی‌دانند دفاع مقدس چه آورده‌هایی برایمان داشته، هدیه ببرید و بگویید افسران ایرانی چگونه بدون هتک‌حرمت و با حفظ کرامت انسانی و پایبندی به اصول و موازین شرع و عقل، از اسیران دشمن نگهداری کردند.

برای ورود به هر مقوله‌ای، ابتدا باید اصول آن را بیاموزیم، ورودی‌ها و شاهراه‌هایش را پیدا کنیم و آسیب‌ها و کمبودهایش را فهرست کنیم.

«مرتضی بشیری» را کمتر کسی می‌شناسد: بازجو و مدیرمسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیا. او یکی از آن افرادی است که شاهراه جنگ روانی را یافت و روی اُسرای عراقی اجرا کرد. بیست‌وچندساله بود که جنگ شروع شد. متولد خطۀ ‌شمال و آب‌وهوای کوهستانی کلاونگاست. کودکی و نوجوانی پرانرژی و خوبی را سپری کرده بود. هنوز آن‌قدرها هم مزۀ جوانی زیر زبانش نرفته بود که فعالیت‌هایش علیه رژیم شاه شروع شد. چند باری هم ساواک دستگیرش کرده بود. ترفند «خودت را به بی‌خبری بزن» را هر بار امتحان می‌کرد و هر بار هم قِسر درمی‌رفت. تا دستگیرش می‌کردند، می‌گفت من نبودم، من نمی‌دانم، اصلاً این‌ها چیست که می‌گویید؟!

وارد دانشگاه که شد، اوضاع تغییر کرد. فعالیت‌های امام‌خمینیw به او جرئت و جسارت ویژه‌ای داده بود. گوشش به حرف‌های امام بود و در هر مباحثه‌ای حامی ولایت. هزینه‌های تحصیل و دانشگاهش را از تدریس زبان انگلیسی تأمین می‌کرد. برای مطالعه‌اش زمان بخصوصی را معین کرده بود. سیاست را هم رها نمی‌کرد. سرش درد می‌کرد برای بحث و جدل. پیشنهاد کار در وزارت امور خارجه را هم رد کرد تا وارد جبهه شود و مسئولیت بخش جنگ روانی را به عهده بگیرد.

 

پرسیدم: جنگ روانی چیست؟

گفت: جنگ روانی یک سری مسخره‌بازی است که به ذهن دشمن نمی‌رسد و او را حسابی گیج می‌کند؛ مثلاً یک‌دفعه از سنگر بیرون بپری، پیراهنت را بکَنی و با دست و پایت حرکات مسخره‌ای دربیاوری تا دشمن گیج و مبهوت شود.

همین توضیح کوتاه و طنازانه از جنگ روانی، برای قانع‌کردن مرتضی بشیری کافی بود.

 

برای تحقیق و شناخت بیشتر از اُسرا به کمپ‌هایشان سر زد. پرونده‌های بازجوهای قبلی را بارها خواند و بررسی کرد. کمبودها و نکات ریز و درشتی را که در پیشبرد کارش مؤثر بود، گزینش کرد و بالاخره کارش را با یک فرمانده سرسخت شروع کرد.

شیوۀ کار بازجوهای قبلی به این شکل بود که یک سری سؤال یکپارچه در اختیار اسیر قرار می‌دادند و او هم مختصر و مفید به آن‌ها جواب می‌داد. طبیعتاً با این روش نمی‌شد ضعف‌ها و قوت‌های کار را تشخیص داد. او اما راه دیگری را از سر گرفت. از در دوستی و محبت با اُسرا صحبت می‌کرد. سعی می‌کرد علاوه بر کسب اطلاعات از اُسرا، کرامت انسانی‌شان را حفظ کند. دیگر بازجوها را هم ترغیب می‌کرد که این روش را دنبال کنند؛ چون ذات عراقی‌ها در مقابل خشونت مقاوم است. با زبان خوش، مار را از سوراخش بیرون می‌کشید و در عملیات‌های بعدی، از ضعف‌ها و ترفندهایی که به آن‌ها دست یافته بود، استفاده می‌کرد.

این کتاب را برای آن‌هایی که نمی‌دانند دفاع مقدس چه آورده‌هایی برایمان داشته، هدیه ببرید و بگویید افسران ایرانی چگونه بدون هتک‌حرمت و با حفظ کرامت انسانی و پایبندی به اصول و موازین شرع و عقل، از اسیران دشمن نگهداری کردند. فاطمه بهبودی با انتخاب این موضوع بِکر و نو باب جدیدی در ادبیات پایداری گشود که امیدواریم مغفول نماند و بسته نشود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«پوتین افسران عراقی، حتی ستوان‌دوم، به رنگ قرمز بود. بقیۀ نظامیان پوتین‌های مشکی داشتند. تصمیم گرفتیم اول پوتین‌قرمزها را از بقیه جدا کنیم. به آن‌ها برگه‌ای دادیم تا سِمت‌هایشان را بنویسند. انتظار نداشتیم حقیقت را بنویسند؛ اما می‌توانستیم با تطبیق نوشته‌های افراد مختلف، حقایق را پیدا کنیم.»

 

نویسنده: زهرا پیوندی

نظر بدهید