انقلاب در انقلاب
شنبه 21 فروردين 1400

آن مرد با باران می‌آید

انقلاب در انقلاب

به مناسبت چاپ جدید کتاب «آن مرد با باران می‌آید» و در جریان بودن سومین پویش کتابخوانی «کتاب شارژ»، مرضیه رخش خورشید یادداشتی بر این کتاب نوشته که در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری مهر،  به مناسبت چاپ جدید کتاب «آن مرد با باران می‌آید» و در جریان بودن سومین پویش کتابخوانی «کتاب شارژ»، مرضیه رخش خورشید یادداشتی بر این کتاب نوشته است.

 

دوران برزخ! نوجوانی را می‌گویم. احساس بزرگی می‌کنی؛ ولی آینه در حقت بی‌معرفتی می‌کند. قد و قوارۀ کوچکت به پای روح بلندت پیچیده. دست به هر کاری می‌زنی تا بگویی بزرگ شده‌ای و می‌شود رویت حساب کرد. پرشور و آتشین میل رمیدن داری. می‌خروشی. تمرد می‌کنی تا میخ استقلالت را بکوبی. مست غروری؛ ولی چینی نازک دلت زود می‌شکند.

آن روزها که از خودت می‌گریزی و به خودت پناه می‌بری. «مَن»ت را سرزنش می‌کنی و در عین حال به آن می‌بالی.

از بیخیالی و خواب کودکی به‌ناگاه می‌پری و در امواج مبهم سؤالات بی‌انتها، دست و پا می‌زنی. می‌خواهی بدانی کیستی، اینجا چه می‌کنی، به کجا شتابانی. در این جریان گیج‌کننده، خود را در امتداد مسیر شدن می‌یابی و با همۀ ترس‌ها، وسوسه‌ها، کنجکاوی‌ها و کش‌مکش‌های درونی، به چندراهی انتخاب می‌رسی. داری خودت می‌شوی!

وجیهه سامانی این تلاطم‌های باشکوه و متناقض مسیر بُرنایی را در رمان «آن مرد با باران می‌آید»، در بستر حوادث و وقایع ماه‌های آخر مبارزات مردمی قبل از انقلاب اسلامی، با بیانی روان و ساده قلم زده است؛ رمانی که در سال ۱۳۹۱، برگزیدۀ جشنوارۀ داستان انقلاب حوزۀ هنری در حوزۀ نوجوانان شد و خواندنش به هر نوجوان علاقه‌مند به تاریخ انقلاب توصیه می‌شود.

داستان این کتاب، پیرامون بهزاد، پسری در عنفوان نوجوانی و از خانواده‌ای متوسط، در بحبوحۀ انقلاب و روزهای پایانی حکومت پهلوی شکل می‌گیرد. پدر خانواده فردی محافظه‌کار و منفعل در برابر وقایع سیاسی و اجتماعی آن دوران است که امیدی به تغییر و به‌ثمرنشستن مبارزات ندارد و فرزندانش را از شرکت در فعالیت‌های انقلابی منع می‌کند. او که خود فرزند یک انقلابی مبارز در دوران رضاخان است، به‌دلیل ترسی که از کودکی به‌همراه دارد، مدام از فرزندانش می‌خواهد که سرشان به کار خودشان باشد تا به دردسر نیفتند:

«تو چه می‌دونی بچه‌جان از بازی کثیف سیاست که نه پدر داره و نه مادر. می‌زنه و می‌کشه و غارت می‌کنه و یتیم می‌کنه و به خاک و خون می‌کشه و آبم از آب تکون نمی‌خوره! من خودم زخم‌خوردۀ این سیاست و این حکومتم.»

بهروز، فرزند بزرگ خانواده، دانشجویی مبارز و انقلابی است. او سر نترسی دارد و تنها کسی است که در خانه جرئت دارد برخلاف میل پدر رفتار کند. همین مسئله باعث التهاب در فضای خانه و مشاجرات مکرر بین پدر و پسر می‌شود:

«شما میگی آسّه بریم و آسّه بیاییم و کاری به کار مملکت نداشته باشیم. واسه خودمون دینمون و نماز و روزه‌مون رو داشته باشیم. آخه مگه می‌شه؟ امروز به دخترت می‌گن نباید با حجاب بیای مدرسه، شما هم کوتاه میای و اونو با این‌همه استعداد، از حق تحصیل محروم می‌کنی. اگه فردا گفتن مثل دورۀ اون پدرسوخته باید کشف حجاب بشه، چی کارش می‌کنی؟ تا ابد کنج خونه قایمش می‌کنی؟ پس‌‌فردا اگر دوباره سگ یه آمریکایی به ناموست شرف پیدا کرد، چی؟ اگر زن و بچه‌ات امنیت نداشتن، پا از خونه بیرون بذارن چی؟ حالا فقر و اعتیاد به هرزگی و تاراج نفت و سرمایه‌های مملکتمون پیشکش!»

بهناز، خواهر بهزاد، دانش‌آموزی علاقه‌مند به درس‌خواندن است که به‌دلیل کشف حجاب در مدارس، از تحصیل منع شده و با امید به شکست حکومت پهلوی و حضور مجدد در مدرسه، در نوشتن اعلامیه‌ها به بهروز کمک می‌کند. با اینکه بهناز از مطلع‌شدن پدر از این موضوع واهمه دارد، با جسارت و مخفیانه در زیرزمین خانه در این حرکت مبارزاتی مشارکت می‌کند:

«بهروز از پله‌های زیرزمین پایین می‌رود. سه تقه به در می‌زند. کمی طول می‌کشد تا بهناز در را باز کند. قیافه‌اش مثل آدم‌هایی است که مچشان را هنگام انجام خطایی گرفته باشند. ما را که می‌بیند، لبخند بی‌جانی روی صورت رنگ‌پریده‌اش می‌نشیند:

  • زهره‌ام رو آب کردی داداش! فکر کردم باباست.»

بهزاد، پسری که تا دیروز بی‌خبر از همۀ وقایع دوروبرش، به فکر بازی و درس و مشق بوده، به‌واسطۀ فعالیت‌های بهروز و دوستانش در مدرسه، یک‌باره با رخدادهای اطرافش مواجه می‌شود. او با وجود احساس حقارت و سرافکندگی ناشی از نادانسته‌ها و ترس‌هایش، به‌سبب تحولی درونی که هر نوجوانی آن را تجربه می‌کند، از کم‌آوردن در مقابل دیگران اجتناب می‌کند و به‌قولی، خودش را از دسته نمی‌اندازد! او در تعامل با اعضای خانواده، مسجد، مدرسه و دوستانش، سعید و یونس، از حقایق آگاه شده و در نهایت با غلبه بر ترس‌ها و تردیدهایش تصمیم می‌گیرد به صف انقلابیون بپیوندد. شاید بتوان گفت این کتاب روایتگر انقلاب در انقلاب است.

«به چشمان سعید خیره می‌شوم که در تاریکی برق می‌زند. راست می‌گوید! باید مثل بهروز دل به دریا بزنم. بگذار بابا بفهمد که من هم راه بهروز را ادامه می‌دهم. اصلاً وقتی تمام مردم دارند راه بهروز و یاسر را ادامه می‌دهند، ما چرا بترسیم و گوشۀ خانه قایم شویم؟»

شخصیت‌ها در این رمان، نمایندۀ اقشار مختلفی از مردم هستند که هریک به‌نوعی در به‌ثمررساندن انقلاب نقشی ایفا نموده‌اند. سامانی در این رمان، تصویر ملموسی از صبر، استقامت، پافشاری و ازجان‌گذشتن در راه رسیدن به آرمان‌ها ارائه کرده است. او امید و انگیزه، رنج و سختی، ترس و تشویش، شجاعت و شهامت مبارزان و خانواده‌های آنان را در تقابل با حکومت پهلوی، شرکت در تظاهرات خیابانی، دیوارنویسی، پخش اعلامیه و سخنرانی‌های روشنگرانه و فریادهای الله اکبر شبانه را با توصیفاتی غنی، به دور از اغراق و ملموس برای خواننده، روی کاغذ آورده است و از این طریق، مخاطب را با جریانات داستان همراه می‌کند:

«تازه می‌فهمم وقتی ساواک کسی را دستگیر می‌کند و با خودش می‌برد، دیگر دست آدم به هیچ‌کس و هیچ‌جا بند نیست. کسی نمی‌داند چه بلایی ممکن است سرش بیاورند و اصلاً زنده می‌ماند یا نه؟! حتی شاید همین حالا که ما این‌طور ماتم گرفته‌ایم و در سرگردانی و بلاتکلیفی و ناامیدی دست‌وپا می‌زنیم، بهروز زیر شکنجه باشد یا زیر شکنجه تمام کرده باشد.»

بیان روایت‌های مستند و با جزئیات از وقایع تاریخی همچون کاپیتولاسیون، تبعید امام‌خمینی(ره)، سیزدهم آبان و جمعۀ سیاه، از دیگر قوت‌های کتاب است؛ چرا که نوجوان بی‌اطلاع امروز را از ریشه‌های شکل‌گیری انقلاب آگاه می‌کند. از آنجا که سامانی در این کتاب به شیوۀ داستانی، اوضاع اجتماعی و سیاسی و امنیتی کشور را در کوران انقلاب اسلامی ترسیم نموده است، خواندن این رمان برای مخاطب بزرگ‌سال نیز خالی از لطف نیست.

«آن مرد با باران می‌آید» با قیمت ۳۵۰۰۰ تومان به تازگی به چاپ بیست و ششم رسیده است.

نظر بدهید