داستانگویی وسط خواب نیمروزی!
در این سالها، برخی ناشران از سر راحتطلبی دست از تولید کتابهای تألیفی شستهاند؛ اما ناشرانی هم هستند که هنوز سختیهای تعامل با نویسندگان و تصویرسازان را به جان میخرند تا کتابهای بهتری برای فرزندان ما تولید کنند.
علاقۀ زیادی به کتاب داشت. تا نمیخواندم، نمیخوابید. همۀ کتابها را چند بار برایش خوانده بودم. خودم هم دلزده میشدم از این همه تکرار. فکری به ذهنم رسید. باید کتاب را جلوی چشمم میگرفتم؛ اما قصۀ خودم را میگفتم! جواب داد. حالا دیگر وسط خواندن کتاب قصه، خوابم نمیبرد. مجبور بودم حواسم کاملاً به قصه باشد تا پیرنگش از دست نرود. هر روز یک کتاب قصه را که وجود خارجی نداشت، برای پسرم میخواندم. تصمیم گرفتم داستانهای گویایم را ضبط و مکتوبشان کنم. اگر همان طور پیش میرفت، هر روز میتوانستم یک کتاب کودک بنویسم. تنها مشکل، انتخاب تصویرگر ماهر و بعد از آن، مذاکره با ناشر بود.
من یک پدر معمولی بودم که مجبور بود هفتهای یکیدو روز، فرزندش را از صبح تا غروب نگه دارد. نه استعداد خاصی در ادبیات کودک داشتم، نه با روانشناسی این سن و سال، آنطور که برخی ادعا میکنند، آشنا بودم. من فقط رگ خواب فرزندم را پیدا کرده بودم. فقط میدانستم باید دوز اتفاقات و ماجراها را تا کجا بالا ببرم که خواب کودکم را خراب نکند و ذهن او را به اندازهای فعال نکند که خوابش بپرد. از آنطرف، حواسم بود روابط بین شخصیتهای داستان و حرفهایشان بدآموزی نداشته باشد. انتخاب کلمات ساده و صمیمی هم که در دایرۀ لغات کودک دوسهسالهام بگنجد، نکتۀ مهمی بود. با رعایت همین چند نکتۀ مختصر، گاهی به قصهها و حکایتهای جالبی میرسیدم. در حالی که چشمهای پسرم گرم میشد و میخوابید، لذت خلق یک داستان جدید برای کودکان، خواب را از چشم من میبرد؛ اگرچه بعد از چند دقیقه، خستگی بچهداری چشمان من را هم در همان حالت نشسته و کتاببهدست، گرم میکرد.
نسبت ما و داستانهای کودکانمان به همین اندازه ساده و در دسترس و دلپذیر است؛ در حالی که برخی ناشران و نویسندگان این عرصه، هنوز اصرار دارند بهجای نوشتن داستانهای جدید و جذاب، همچنان بازار کتاب کودک را وابسته به تفکرات وارداتی نگه دارند؛ داستانهایی که اگرچه گاهی از لحاظ فرم جالب توجهاند، متناسبنبودنشان با فرهنگ و آداب اخلاقی و اجتماعی ما میتواند هر پدر و مادری را برای خواندن دوبارهاش منصرف کند.
در این سالها، برخی ناشران از سر راحتطلبی دست از تولید کتابهای تألیفی شستهاند؛ اما ناشرانی هم هستند که هنوز سختیهای تعامل با نویسندگان و تصویرسازان را به جان میخرند تا کتابهای بهتری برای فرزندان ما تولید کنند. این ناشران اتفاقاً سروصدای زیادی ندارند. وظیفۀ خطیر معرفی آثار این ناشران بر عهدۀ ماست. باید کتابهای خوبشان را تبلیغ کنیم تا بازار کارشان رونق بگیرد. تولید موفق و تبلیغ مؤثر کتابهای تألیفی، بهترین و سادهترین راه برای راحتشدن از شر کتابهایی است که با ترجمههای ضعیف و محتواهای غیرآموزندهشان، کمکم دارند همۀ بازار کتابهای کودک و نوجوان را از آن خود میکنند.
نویسنده: میثم رشیدی مهرآبادی