دوران پراکندگی نیروهای انقلاب به سر آمده
چهارشنبه 16 تير 1400

دوران پراکندگی نیروهای انقلاب به سر آمده

محسن پرویز، دانش‌آموختۀ مقطع دکترای فیزیولوژی پزشکی از دانشگاه شهید بهشتی و عضو هیئت‌علمی دانشگاه، برای اهالی نشر چهره‌ای شناخته‌شده است. علاوه بر داستان‌نویسی، وی در تأسیس جوایزی چون جلال آل‌احمد، گام اول، کتاب فصل احیا و تقویت دو جشنوارۀ پروین اعتصامی و شعر فجر، برگزاری نخستین همایش شاعران ایران و جهان، تأسیس خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) و بنیاد ادبیات داستانی نقش برجسته‌ای دارد. پرویز که از سال 1397 ریاست انجمن قلم ایران را بر عهده دارد، آثار متعددی را نیز به نگارش درآورده است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌شود به با پرستوهای مهاجر، عکسی در آیینۀ دلم، زائران دیار زخم و قاب عکس‌های روی دیوار اشاره کرد. گفت‌وگوی شیرازه را با محسن پرویز دربارۀ تحولات نشر جبهۀ فرهنگی انقلاب در دهۀ نود بخوانید.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، اوایل دهۀ نود بود که مجمع ناشران انقلاب اسلامی و انجمن کتاب‌فروشان جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی تأسیس شدند و شما در جریان روند تأسیس این دو مجموعۀ انقلابی بودید. این دو مجموعه با چه نگاهی تأسیس شدند و بنا بود چه اهدافی را دنبال کنند؟

در خصوص تأسیس مجمع ناشران انقلاب اسلامی و انجمن خوشه به نظرم چند نکته حائز اهمیت است. نکتۀ اول اینکه ما جمعی از ناشران و کتاب‌فروشان انقلابی داریم که اگر کنار هم باشند، نوعی هم‌افزایی صورت می‌گیرد که وقتی به‌صورت پراکنده و جدا از هم هستند، صورت نمی‌گیرد. در واقع، به نظرم می‌آمد که هدف اصلی و اولیه‌ای که دوستان در پی ایجاد مجمع ناشران انقلاب اسلامی و انجمن خوشه برآمدند، این موضوع بود. همچنین، در خصوص کتاب‌فروشان مشکلی داشتیم و داریم. کتاب‌فروشی در واقع مکانی تجاری است؛ اما درآمدی که کتاب‌فروشی دارد، با درآمدی که سایر مکان‌های تجاری دارند، با هم مقایسه‌پذیر نیست و طبیعتاً این مشکل ایجاد می‌کند. فرض کنید کسی مغازه‌ای را در تهران به کتاب‌فروشی تخصیص دهد. درآمد ماهانۀ این فرد را مقایسه کنید با زمانی که به‌جای کتاب‌فروشی، پیتزافروشی یا سوپرمارکت یا هر شغل دیگری داشته باشد. کتاب‌فروشی تقریباً در رده‌های آخر درآمدی در بین مشاغل حساب می‌شود و تبدیل یک مکان تجاری به کتاب‌فروشی برای افراد مشکل ایجاد می‌کند. به‌دلیل همین موضوع، در خیلی از شهرستان‌ها اساساً کتاب‌فروشی نداریم و تعداد کتاب‌فروشی‌ها به‌مراتب کمتر از ناشران است. دفتر نشر می‌تواند در یک مکان مسکونی هم باشد؛ اما کتاب‌فروشی این‌گونه نیست و این هم مزید بر علت می‌شود. ما ضعفی داریم و برای برطرف‌کردن این ضعف هم لازم است برنامه‌ریزی‌ها و تدابیری انجام شود و حمایتی از کتاب‌فروشان صورت بگیرد که این فکر عام ماجرا است. حالا اگر این کتاب‌فروشی را محدودتر کردیم تا به عرضۀ آثار ارزشمند انقلابی مقید باشد و آثاری را عرضه کند که منجر به انحراف نسل جوان نشود و مشکلی برای نسل جوان پیش نیاورد، این محدودیت اضافی که خود فرد انقلابی به خود تحمیل می‌کند، باعث می‌شود درآمدش کمتر شود و آن توجیه اقتصادی که عرض کردم کتاب‌فروشی ندارد، مضاعف می‌شود. به همین دلیل، به نظر می‌رسد که وجود مجموعه‌ای که هم‌افزایی کند و از تجربیات استفاده کند، روش‌های علمی کتاب‌فروشی و گرداندن یک مرکز عرضۀ کتاب را آموزش دهند و کارهایی از این دست، لازم و ضروری به نظر می‌رسد.

نکتۀ دیگری که حائز اهمیت می‌دانم، این است که ما در عرصۀ نشر، انجمن اسلامی ناشران را قبل از مجمع ناشران انقلاب اسلامی داشتیم؛ اما انجمن اسلامی ناشران و کتاب‌فروشان به نظرم مجموعه‌ای است که متعاقب شرایط روز رشد پیدا نکرده و فعالیتش آن‌طور که باید و شاید، نیست. در واقع، جای مجمع ناشران انقلاب اسلامی خالی بود و به نظرم کارهایی هم که در دورۀ بعد از تأسیس مجمع انجام شد، نشان داد که این خلأ وجود داشت.

تا چه حد این مجموعه‌ها را در پیگیری اهداف خود موفق می‌دانید؟

 به نظرم این سؤال را نه‌تنها در خصوص این دو مجموعه، بلکه دربارۀ همۀ مجموعه‌هایی که مردم‌نهاد غیردولتی هستند، می‌شود پرسید و می‌شود پاسخ مشابهی به این سؤال داد. آن پاسخ این است که بستگی دارد ما چطور به قضیه نگاه کنیم. اگر بخواهیم ضعف‌ها را ببینیم، می‌توانیم بگوییم این‌ها اصلاً موفقیتی نداشتند، کار مثبتی انجام نشده و بود و نبودشان یکی است. اگر بخواهیم با نگاه مثبت نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم حضور این‌ها دستاوردهای زیادی داشته و کارهای مثبت زیادی انجام شده است. من فقط در حد امور جاری به قضیه نگاه می‌کنم و در واقع، چشم‌انداز دوردست را نگاه نمی‌کنم. در این حد، هر دو مجموعه اقدامات مثبت فراوانی انجام دادند. انجمن کتاب‌فروشان جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی توانسته کارهای آموزشی انجام دهد، چند نشست موفق با حضور کتاب‌فروشان جبهۀ انقلاب برگزار کند، در نمایشگاه بین‌المللی کتاب حضور نسبتاً موفقی داشته باشد و حمایت خوبی از کتاب‌فروشان انجام دهد؛ مثل هدایت به‌سمت تسهیل کار وام این عزیزان. در بعضی نقاط که کتاب‌فروشی نداشتیم، ممکن بود کتاب‌فروشی‌های موجود تغییر وضعیت دهند و شغلشان را عوض کنند، در آنجاها این اتفاق نیفتاده. در مجموع، به نظرم اقدامات مثبت فراوانی صورت گرفته.

مجمع ناشران هم کارهای مثبت فراوانی انجام داده است. همین رصد وضعیت نشر و گزارش آن به‌صورت سالانه، کار بزرگی است. همچنین، گرادهی و جهت‌دهی ناشران به اینکه در خصوص انقلاب اسلامی بنویسند، برگزاری جشنوارۀ شهید اندرزگو که همت اصلی آن از ناحیۀ مجمع ناشران بوده، تهیۀ وام برای اعضا و معرفی تعدادی از اعضا و تسهیل دریافت وام توسط آن‌ها، حضور فعال در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، برطرف‌کردن مشکلات ناشران عضو و کمک به حل مسائل و مشکلات اساسی حوزۀ نشر از دیگر فعالیت‌های مجمع بوده است. اقدامات مثبت زیادی در این حوزه انجام شده که اگر مجمع ناشران انقلاب اسلامی نبود، این کارها انجام نمی‌شد. ممکن است فکر کنیم اگر نهادی وجود نداشت، آدم‌ها در جای دیگری مشغول بودند و همین‌ها در جای دیگری این کارها را می‌کردند. این درست نیست. ما باید شرایط موجود را در نظر بگیریم. خیلی وقت‌ها افراد وقتی جایگاه مناسبی ندارند، اگرچه ایده و آمادگی برای تلاش و فعالیت در یک حوزه را دارند، موفق نخواهند بود؛ چون جایگاه مناسبی برای به‌ظهوررساندن ایده‌های خوب وجود ندارد.

با توجه به اینکه شما معاون فرهنگی وزارت ارشاد بودید و اکنون نیز رئیس هیئت‌مدیرۀ انجمن قلم هستید و از نزدیک حوزۀ نشر و کتاب را می‌شناسید، رشد جبهۀ انقلاب در حوزۀ نشر و کتاب، در دهۀ نود نسبت به دهه‌های قبل از آن چگونه بوده است؟

من تحلیل دقیق علمی در این خصوص ندارم؛ اما به‌صورت غیرعلمی و به‌صورت برآورد کلی اگر بخواهم بگویم، نمی‌شود به‌صورت جزئی گفت که به‌لحاظ آماری رشدی صورت گرفته؛ یعنی نمی‌شود با مقایسۀ عدد و رقم و تبدیل‌کردن کیفیت به کمیت و مقایسۀ این اعداد با همدیگر بگوییم که اختلاف مشخص و محرزی در این حوزه ایجاد شده. ما در دهۀ حاضر،‌ توانستیم منسجم‌تر فعالیت کنیم و تا حد زیادی پشتیبان همدیگر باشیم. در واقع، کمی از آن پراکنده‌کاری که قبلاً وجود داشت، دور شده‌ایم؛ ولی اینکه بگوییم رشد خیلی زیادی در عرصۀ تولیدات ایجاد شده، یا ناشران برجستۀ زیادی از حوزۀ انقلاب اسلامی برآمده‌اند یا در این حوزه فعالیت می‌کنند، در حالی که در سال‌های قبل چنین چیزی نبوده، نمی‌توانم چنین ادعایی کنم و مقداری هم راجع به آن تردید دارم. در سال‌های دهۀ هفتاد، فعالان حوزۀ انقلاب اسلامی در نشر و در بین مؤلفان و مترجمان کم نبودند؛ اما همۀ آن‌ها پراکنده بودند و هرکس در جایی مشغول فعالیت بود. گاهی وقت‌ها در برابر ناراستی‌ها و کژی‌هایی که از برخی افراد نفوذی و برخی از شاغلان در مسئولیت‌های خاص می‌دیدند، ممکن بود سروصدایی هم بکنند و اعتراضاتی هم صورت بگیرد؛ اما طبیعتاً این صداها آن‌گونه که باید، شنیده نمی‌شد.

در حوزۀ مؤلفان و مترجمان و آفرینندگان آثار، انجمن قلم وقتی تأسیس شد، ما به‌عینه تأثیر آن را از همان روزهای اول شاهد بودیم. وقتی اخبار سال 1378 را نگاه کنید، می‌بینید که اولین عکس‌العمل را pen society از خود نشان داد و گفت این‌ها عضو ما نیستند. همان موقع ما هم اعلام کردیم که اصلاً قصد عضویت در مجموعه‌ای که خط‌دهندۀ آن کسانی هستند که ما با دیدگاهشان موافق نیستیم، نداریم و ما چنین ادعایی مطرح نکردیم. یعنی انعکاس تأسیس جمعی از نویسندگان در داخل کشور، چنان به‌سرعت فراگیر شد و احساس خطر کردند که بلافاصله عکس‌العمل نشان دادند و تلاش کردند بگویند این‌ها از ما نیستند. اگر مواضع بی بی سی و voa را بررسی کنیم، می‌بینیم به‌طور جدی احساس خطر کردند و متوجه شدند که چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است. فهمیدند دوران پراکندگی و جدایی نیروهای انقلاب سر آمده و این افراد می‌توانند در کنار هم قرار گیرند و قدرت مضاعفی ایجاد کنند. به لطف الهی، در عرصۀ عمل هم مواضع روشن و شفاف انجمن در موارد حساس تأثیرگذار بود و جاهایی که انجمن ورود پیدا کرد و تلاش کرد که اصلاح انجام شود، اصلاحات مدنظر تا حد زیادی انجام شد. بعد از تأسیس مجمع ناشران و انجمن کتاب‌فروشان انقلاب اسلامی، تا حد زیادی توانستیم خلأها را پر کنیم و تأثیرگذار باشیم و به گمان من، جای فعالیت بیشتر برای همۀ ما وجود دارد.

هم‌افزایی و کار مشترک را بین عناصر فرهنگی مختلف در جبهۀ فرهنگی انقلاب چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا روند مثبت است یا نه؟

این هم‌افزایی و کار مشترک در خیلی جاها تعریف شده و این همراهی صورت می‌گیرد. در خیلی از فعالیت‌هایی که شما می‌بینید در عرصۀ فرهنگ صورت می‌گیرد، مثل همین جایزۀ شهید اندرزگو که به انقلاب و نوشتن برای انقلاب و تجلیل از کسانی که در این حوزه تلاش می‌کنند، توجهی ایجاد کرد، یا جشنوارۀ فلسطین یا... تقریباً همۀ دوستان مشارکت دارند و نوعی هم‌فکری و هم‌افزایی نیروهای موجود در تشکل‌های مختلف صورت می‌گیرد؛ اما این روند مثبت نباید متوقف شود. خطری که همیشه باید یادآوری کنیم و تلاش کنیم که گرفتارش نشویم، این است که متوقف شویم، احساس کنیم که خودمان می‌توانیم کاری انجام دهیم، دلیلی ندارد کنار هم باشیم و نظایر آن. باید در برابر خناسان و افرادی که جاهلانه یا تعمداً تحت‌تأثیر القائات بیگانه یا افراد نفوذی، گاهی تلاش می‌کنند نکاتی را القا و اختلافاتی ایجاد کنند، هشیار باشیم و از این مسائل پرهیز بکنیم. تا به حال، الحمدلله روند مثبتی طی شده و پتانسیل و توان بالقوۀ ادامۀ این روند و تقویت این موضوع در مجموعه وجود دارد. من آیندۀ این ماجرا را روشن می‌بینم. فکر می‌کنم در آینده هم ما این روند مثبت را ادامه خواهیم داد و بهتر از اینی خواهیم شد که هستیم؛ منتها باید حواسمان باشد و هوشیار باشیم که در دام خناسان گرفتار نشویم و این کار لطمه نخورد.

 

خوشبختانه در سال‌های اخیر، نویسندگان جوان زیادی در جبهۀ فرهنگی انقلاب ظهور پیدا کرده‌اند و افراد دغدغه‌مند زیادی علاقه‌مند هستند وارد این حوزه شوند. تحلیل شما از این رشد کمی چیست؟ برای افزایش کیفی آثار نویسندگان جوان چه باید کرد؟

قاعدتاً در عرصه‌های فرهنگی ما شاهد رویش‌های جدید هستیم و باید باشیم. اگر رویش جدید اتفاق نیفتد و نیروهای جدیدی به این بدنه تزریق نشوند، مجموعه تبدیل به یک تشکل پیر خواهد شد. لازم است همیشه نیروهای جوان به حوزه‌های مختلف فرهنگی تزریق شوند و این کار هم انجام می‌شود. خطر این است که آن‌هایی که بزرگ‌ترند و صاحب کرسی هستند و نفوذ کلام یا نفوذ و اقتدار اجرایی دارند، مانع از رشد جوان‌ترها شوند. طبیعی است که وقتی نسل جدیدی به باردهی می‌رسد، همان طور که در حوزه‌های دیگر مثل فناوری، علوم محض و حوزۀ خدمات، نیروهای جوان جدیدی را شاهد هستیم که ممکن است استعدادهایی به‌مراتب قوی‌تر از گذشتگان و پیشینیان و استادان خودشان داشته باشند، در حوزۀ فرهنگ هم این اتفاق می‌افتد. نوعی همزیستی پدر و فرزندی، همراهی بزرگ‌تر و کوچک‌تر، باید اینجا اتفاق بیفتد. جوان‌ترها باید حرمت پیش‌کسوتی بزرگ‌ترها را نگه دارند. بزرگ‌ترها هم باید اجازۀ رشد به جوان‌تر‌ها بدهند و حمایتشان کنند، در کنار اینکه باید نظارت و تلاش کنند تا آن‌ها را نگه دارند. لازم می‌دانم اینجا نکتۀ مهمی را یادآوری کنم. ما خودمان نیز این مراحل را پشت سر گذاشته‌ایم و در این زمینه تجربه داریم. گاهی دوستان جوان‌تر ما وقتی شهرتی پیدا می‌کنند، کار مفیدی انجام می‌دهند یا اثر شایسته‌ای از آن‌ها چاپ می‌شود، خودشان را گم می‌کنند که این آفت بسیار بزرگی است که می‌تواند دامن نویسنده را بگیرد. همچنین، کسی که وارد فعالیت اجرایی در عرصه‌های فرهنگی می‌شود، ممکن است به آن مبتلا شود. خطرات این مسیر زیاد است. شهرت در کنار اینکه ممکن است برای برخی از افراد لذت‌بخش باشد، خطرات زیادی را به‌دنبال دارد و آدم‌ها در معرض لغزش قرار می‌گیرند و خیلی باید مراقب خود باشند. یکی از آن لغزش‌ها این است که فرد احساس کند از استادان خود جلو زده است و حرمتشان آنهخود را نگه ندارد. گاهی وقت‌ها این اتفاق می‌افتد و مشکل ایجاد می‌شود. برای خود این آدم مشکل ایجاد می‌کند. کسی که دچار خودبینی و غرور شد، اولِ سقوطش است. کسانی رشد می‌کنند که هم جایگاه خود را به‌شکل واقعی ببینند، دچار خودبزرگ‌بینی نشوند، تکبر در آن‌ها ایجاد نشود و هم به اصول پایبند باشند؛ یعنی پیش‌کسوتان و بزرگان را احترام کنند و از تجارب بزرگ‌ترها استفاده کنند و به‌نوعی از آن‌ها کمک بخواهند برای اینکه روز به روز آثار بهتری بیافرینند. به نظرم روزبه‌روز به تعداد نویسندگان جوان ما هم اضافه می‌شود و این طبیعی است. خیلی وقت‌ها ممکن است نویسندۀ جوان اثری بیافریند که از خیلی از پیش‌کسوتان این حوزه جلو بزند که این هم در عرصۀ هنر طبیعی است؛ اما آنچه اهمیت دارد، رعایت اصول اخلاقی و توجه‌کردن به حدود و ثغور ماجرا است که اگر افراد فراموش کنند، در واقع به خودشان و رشدشان لطمه می‌زنند.

انجمن قلم به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مجموعه‌های نویسندگی، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ اما همیشه با مشکلات مالی دست‌وپنجه نرم می‌کند که بارها مسئولان انجمن مطرح کرده‌اند. به نظر شما مهم‌ترین دلایل ادامۀ حرکت انجمن قلم با وجود تمام فشارهای اقتصادی چیست؟

خاطره‌ای بگویم که شاید پاسخ این سؤال را بدهد که چرا ما همچنان محکم ایستاده و این مسیر را ادامه می‌دهیم. قبل از آن، به این نکته اشاره کنم که تلاش‌هایی برای گردهم‌آمدن هنرمندان انقلاب قبل از تشکیل انجمن قلم هم صورت گرفت. چند تلاشی که در این زمینه صورت گرفته بود، ناموفق بود و بعضی از گروه‌هایی هم که تشکیل شد و فعالیتشان تداوم پیدا کرد، نوع اساسنامه‌شان به‌گونه‌ای است که جمع محدودی را تشکیل می‌دهد و در اصل عنوانشان ممکن است عنوان خاصی باشد؛ اما تعدادی افراد هستند که از قبل با هم آشنا بودند و دور هم جمع شدند و با همان شیوۀ قدیم خود کارشان را ادامه می‌دهند. در واقع، رویش و ریزشی در آن‌ها شکل نمی‌گیرد و شکل دموکراتیک انتخابات و مسائل از این دست در بعضی از این مجموعه‌ها وجود ندارد؛ اما بیست سال از عمر انجمن قلم می‌گذرد. البته مشکلاتی هم سر راه بوده. هم مشکلات اقتصادی، هم مشکلات فرهنگی و مسائلی در درون انجمن پیش آمده که می‌توانسته لطمه بزند. همۀ این‌ها به لطف الهی حل شده و با روشن‌بینی و تلاش و ازخودگذشتگی که بعضی از عزیزان در انجمن داشتند، انجمن همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

اما خاطره این بود که روز اولی که انجمن تشکیل شد، جمعی بودیم که دور هم جمع شدیم و گفتیم می‌خواهیم تشکلی ایجاد کنیم تا نویسندگان هم اگر جایی لازم بود، مداخله کنند و اگر می‌خواهند حرفی بزنند، حرفشان شنیده شود و برای پیگیری حقوق مرتبط با نویسندگان و ... پشتوانه‌ای داشته باشند؛ اما نه امکاناتی داشتیم، نه پولی، نه جایی و نه فرد خاصی از ما حمایت می‌کرد. در واقع، جمعی بودیم که خودمان دور هم جمع شده بودیم و به چنین نتیجه‌ای رسیده بودیم. آن افراد اول ماجرا را که تأثیر داشتند، عرض می‌کنم. در اولین جلساتی که در دفتر کار خصوصی یکی‌دو تا از همکاران برگزار می‌شد، موضوع مطرح شد و هستۀ اولیه که از سه‌چهار نفر شروع شده بود، به حدود بیست نفر رسید. آنجا پیشنهاد شد که هرکدام مبلغی بگذاریم و هزینه‌های اولیه را از اینجا تأمین کنیم. آن موقع، من به‌عنوان خزانه‌دار انجمن تعیین شدم و این پیشنهاد نهایتاً منجر به این شد که پانزده نفر از بیست نفر آماده بودند و نفری بیست‌هزار تومان پول گذاشتند. در آن سال‌ها، این مبلغ خوبی بود و سیصدهزار تومان جمع شد. سال اول فعالیتمان، با همین کمک داوطلبانه‌ای که دوستان کردند، گذشت و بعد از آن، کم‌کم حق عضویت اعضا آمد و بعد توانستیم کلاس‌های آموزشی برگزار کنیم و کارهایی انجام دهیم و درآمدی برای انجمن کسب کنیم و همین طور جلو رفت و انجمن کم‌کم توانست سرپا بایستد. ما اصل اولیه و اصلی را در انجمن، کار داوطلبانه و فعالیت مجاهدانه قرار دادیم. تا اینجایی که عرض کردم، افراد خودشان حاضر شدند پول بدهند و پنج نفر هم چیزی نپرداختند؛ اما پانزده نفر از افراد حاضر شدند از جیبشان پولی بگذارند و چراغ انجمن را روشن نگه دارند.

هنوز این نگاه مجاهدانه در انجمن هست. به گمان من تا وقتی این نگاه است، یعنی به دیدۀ ثواب نگاه می‌کنیم به کاری که انجام می‌دهیم، انقدر اعتقاد به کارمان داریم که این کار جزو اعمال ما نوشته خواهد شد و هدف زندگی ما هم صرفاً محدود به زندگی دنیایی نمی‌شود. به تعبیر امام، دنیا مزرعه‌ای است برای آخرت. به تعبیر امام‌علی، امروز روز عمل است؛ بدون اینکه حساب‌کتابی در کار باشد و فردا آن دنیا، حساب‌کتاب است؛ بدون اینکه عملی در کار باشد. آن روز حساب‌کتاب می‌کنند. امروز که عرصۀ عمل است و می‌توانیم وارد عرصۀ عمل شویم، تصورمان این است که این فعالیت‌ها پشتوانه‌ای است برای آن روزی که می‌خواهند حسابکتاب کارمان را انجام دهند و این‌ها را جزو اعمال صالحه و ذخایر ما حساب کنند. وقتی این‌طوری فکر می‌کنیم، طبیعتاً حاضریم برای این‌گونه فعالیت‌ها از جیب هم هزینه کنیم. برداشت من این است که جمعی از دوستان ما هنوز این روحیۀ جهادی و آمادگی این کار را دارند و می‌آیند وقت می‌گذارند و حضور دارند. کسانی که اگر همین وقت را جای دیگری بگذارند، ممکن است شهرت و درآمد بیشتری برایشان داشته باشد؛ اما در انجمن حضور پیدا می‌کنند. این روحیۀ جهادی تا وقتی که هست، مشکلات اقتصادی باعث متلاشی‌شدن مجموعه نمی‌شود. اگر به آرم انجمن دقت کنید، تعمداً انجمن قلم خانه هم خوانده می‌شود. در واقع، انجمن قلم را خانۀ دوم اعضا حساب می‌کنیم و آدم برای خانه‌اش طبیعتاً هرجور که بتواند، تلاش و فعالیت خواهد کرد.

پیش‌بینی شما از آینده و افق پیش روی نویسندگان چیست؟

تصورم این است که الان نویسندگان خوبی در سنین مختلف داریم؛ چه افرادی که سنین میان‌سالی را پشت سر می‌گذراند، چه افرادی که جوان‌تر هستند. خط نموداری رویش ما باعث شده است که افت پیدا نکنیم. در واقع باعث شده است تولیداتمان در این حوزه پاسخ‌گوی مخاطبان باشد. اگر ما بتوانیم نویسندگانمان را به‌لحاظ اخلاقی و معنوی در سطح مطلوبی نگه داریم، به گمان من در آینده شاهد آفرینش آثار ماندگار بیشتری در دفاع از انقلاب و در تبیین شرایط مردم ایران خواهیم بود.

در سال‌های اخیر، تمرکز تولیدات عمدتاً بر خاطره‌نگاری، زندگی‌نامه و مستندنگاری بوده است که البته در بازار با استقبال زیادی روبه‌رو شده‌اند. به نظر شما چه موضوعات یا قالب‌های دیگری وجود دارند که می‌توانند ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کنند، اما تاکنون از آن‌ها غفلت شده است؟

در خصوص زندگی‌نامه و مستندنگاری و خاطره‌نگاری، تمرکز تولیدات بعضی از مراکز روی این موارد بوده است که کاری لازم و ضروری است. باید حواسمان باشد به این قسمت کم اهمیت ندهیم. الان دارند یک تاریخ شفاهی از دورۀ پهلوی ایجاد می‌کنند که با هیچ حقیقتی سازگار نیست. کسانی خارج از ایران و حتی در داخل کشور دارند تولیداتی ایجاد می‌کنند که بعد در اختیار نسل جوانی قرار می‌گیرد که آن روزها را ندیده است و ممکن است باور کند. شما دو تا روایت پیدا می‌کنید. یک روایت این است که مثلاً شاه فردی دل‌سوز برای مردم بوده و تلاش می‌کرده است تا مردم در رفاه باشند. از آن‌طرف، روایتی پیدا می‌کنید که شاه جبار دیکتاتوری بوده است که برای حفظ خود حاضر بوده است مردم را قربانی کند. جوان به این دو روایت نگاه می‌کند و می‌ماند که کدام‌یک را انتخاب کند. اگر تولیدات دشمنان خیلی زیاد شود، گمراهی نسل‌های آینده در پیداکردن مسیر درست، خیلی دور از انتظار نیست. ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد. ما که دوران قبل از انقلاب را دیدیم و در آن ایام کودک و نوجوان بودیم، سن و سالمان به حدی می‌رسد که ممکن است نسل ما هم از دنیا برود و کسانی که به چشم خودشان ظلم و بی‌عدالتی و توزیع ناعادلانۀ ثروت را دیدند، این‌ها ممکن است نباشند که به‌شکل حضوری این نکات را گواهی بدهند و آنچه باقی می‌ماند، آثاری است که به این شکل تولید می‌شود.

این‌ها نکات کم‌اهمیتی نیست و مطالب مهمی است. از این عرصه‌ها اصلاً نباید غفلت شود. ما در این حوزه‌ها آن‌گونه که شاید و باید، کار نکرده‌ایم. من در فضای مجازی گاهی می‌بینم که عکس شاه را در کنار یک خانوادۀ فقیر که با کفش نشسته، در کنار عکس چند نفر از رجال کنونی جمهوری اسلامی قرار می‌دهند که در یک مجلس مجللی نشسته‌اند و مقایسه می‌کنند. تحریف آشکار تاریخ به این شکل صورت می‌گیرد؛ یعنی دشمن هیچ ابایی از دروغ‌گویی ندارد.

گوبلس، وزیر تبلیغات هیتلر، می‌گفت دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد، باورپذیرتر است. بعضی‌ها ظاهراً از نظر او تبعیت می‌کنند و هیچ ابایی ندارند که دروغ‌های بسیار بزرگ بگویند. شاه که آدم دیکتاتور و خودکامه‌ای بود که هیچ‌کس، حتی اطرافیان خود را آدم حساب نمی‌کرد، در حرف‌های اطرافیان می‌بینید که چقدر او متکبر بود و چقدر تکبر داشت و ما به چشم خود دیدیم که چگونه در یک قرنطینه و حفاظت کامل و با فاصله از مردم حرکت می‌کرد و هیچ‌گونه آمیزشی با مردم نداشت، او را نماد این ماجرا می‌گیرند. یا اینکه عکس بهترین نقاط تهران را بگذارند کنار مخروبه‌ترین نقاط کشور و بگویند ما این‌طوری بودیم، این‌طوری شدیم؛ در حالی که در خود تهران و اطرافش پر از حلبی‌آباد بود و پر از مردم فقیری بود که جایی برای زندگی نداشتند. نزدیک‌ترین روستاها به تهران فاقد لوله‌کشی آب، برق، گاز و امکانات رفاهی بوده است. آن وقت، جور دیگری القا می‌کنند. این‌ها صورت می‌گیرد و طبیعتاً لازم است ما حقایق را مستند کنیم و نگه داریم. این مراکز خاص خود را می‌خواهد و بعضی جاها باید برای این موضوع اهتمام کنند که در حال انجام نیز است. اما این‌طور نیست که همۀ فعالیت جبهۀ انقلاب متمرکز روی این قسمت باشد. آقای منصور انوری که فرد ناشناخته‌ای بود و شهرستانی هم هست و کار و شغل دیگری داشت، چند سالی است که استعدادی از خود بروز داده. او جلد اول رمان جادۀ جنگ را نوشت و دوستان حوزۀ هنری این استعدادش را کشف کردند. الان مجلدات رمان جادۀ جنگ که از عدد نُه گذشته. او رمانی بسیار بزرگ و ارزشمند با شخصیت‌های متنوع و با رعایت اصول داستان‌نویسی نوشته است. انوری فردی است که استعدادش کشف شده و این‌گونه نیست که به همۀ امکانات هم دسترسی داشته و در شرایط خیلی مناسب هم شروع به تولید کرده باشد. در عرصه‌های دیگر هم آثار ارزشمندی داریم. کتاب‌های محمد میرکیانی برای نوجوانان واقعاً آثار ارزشمندی است و ایشان در طول دورۀ فعالیتش، توانسته آثار ارزشمند زیادی برای نوجوانان بنویسد. ما از این دست افراد و از این دست آثار کم نداریم. گاهی وقت‌های گلایه‌ای در طول سال می‌کنیم؛ مثلاً جشنواره‌ای در طول سال برگزار می‌شد و بعد می‌گوییم که نتوانستیم آثار برگزیده انتخاب کنیم. این بدان معنا نیست که در 42 سال بعد از پیروزی انقلاب، هیچ آثار خوبی نوشته نشده. ما اگر جمع این آثار خواندنی را بخواهیم در کتابخانه جمع کنیم، کتابخانۀ معظمی گرد می‌آید که اگر افراد بخواهند به مطالعه آن بپردازند، تمام اوقات فراغت آن‌ها با مطالعۀ آثار مفید پر می‌شود؛ اما مقتضی قضاوت راجع به تک‌تک آثار این است که ضعفشان در نظر گرفته شود و اگر این اتفاق نیفتد، رشد صورت نمی‌گیرد و نویسنده بسنده می‌کند به آنجایی که هست. طبیعتاً ضعف‌ها باید گفته شود و با تلاش، آثار بهتری تولید شود. ما در حوزه‌های مختلف، آثار ارزشمند فراوانی داریم.

 

به نظر شما انجمن قلم در دهۀ پیش رو، چه مسیری را باید طی کند و چه کارهایی را باید در اولویتش قرار دهد؟

انجمن قلم و مجموعه‌هایی که به تعالی جبهۀ فرهنگی انقلاب فکر می‌کنند، چند نکته را باید مدنظر قرار دهند. نکتۀ اول تعبیری است که رهبر انقلاب یک بار به کار بردند؛ تعبیر «خون تازه» که فکر می‌کنم ما لازم است در مجموعه‌ها رویش داشته باشیم و خون تازه به مجموعه‌ها تزریق شود؛ یعنی حتماً نیروهای بااستعداد و تازه‌نفس به مجموعه‌ها تزریق شود. پیداکردن ضعف‌ها و تلاش برای برطرف‌کردنشان، دسترسی به منابع مالی پایدار که باعث شود تداوم فعالیت‌ها به‌گونه‌ای تضمین شود و مشکل مالی برای مجموعه‌ها پیش نیاید و بهره‌مندی از توان و پتانسیل همۀ افراد هم‌سو برای رشد و تعالی، جزو نکات اساسی است که همۀ ما باید در نظر بگیریم؛ در غیر این صورت، سیستم دچار خسران خواهد شد و درجا خواهد زد یا پسرفت خواهد کرد. ما در مجموعۀ خودمان ضعف‌های بسیاری را شناسایی کردیم و می‌دانیم که باید این ضعف‌ها را برطرف کنیم. بخش‌هایی از آن در توان ما نیست و بخش‌هایی به‌سختی و با طی مسیری طولانی رفع می‌شود که باید برایش تلاش کنیم.

 

نظر بدهید