«۳۹ کیلو تمام» منتشر شد
چهارشنبه 14 مهر 1400

۳۹ کیلو تمام

«۳۹ کیلو تمام» منتشر شد

به مناسبت ایام عزاداری آخر ماه صفر و شهادت امام رئوف، کتاب 39 کیلو تمام، داستان اسارت و آزادی یک نوجوان، محمد علی کریمی، به قلم روان سمیرا اکبری توسط انتشارات روایت فتح چاپ و وارد بازار نشر شد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به مناسبت ایام عزاداری آخر ماه صفر و شهادت امام رئوف، کتاب 39 کیلو تمام، داستان اسارت و آزادی یک نوجوان، محمد علی کریمی، به قلم روان سمیرا اکبری توسط انتشارات روایت فتح چاپ و وارد بازار نشر شد.
زمان در گِرو مکان است و این مکان‌ها هستند که تعیین می‌کنند، زمان‌ها چطور بگذرند؛ کند، تند، سخت یا آسان. دو سال و سه ماه در کشور، شهر، روستا و خانه‌ی خودت یک جور می‌گذرد و در تکریت، شهرِ زادگاه صدام یک جور دیگر...
39کیلو تمام، خاطرات پسر روستایی نوجوانی‌ست که زودتر از زمان مقرر، سربازِ جبهه‌ی جنگ شد و تنها یک سال بعد از اولین حضورش در جبهه در چنگال دشمن بعث به اسارت رسید.
حال ما هستیم و روز و شب‌هایی که حسین را در گوشه‌ی اردوگاه تکریت12، بزرگ و بزرگ‌تر کرد.
روزهایی که با، هواخوری و شب‌هایی که بدون آسمان و ستاره طی شد اما حضور دوستی صمیمی به نام خسرو، دلگرمی بزرگی برایش بود تا همواره امید داشته باشد برای آزادی. 
در بخشهایی از کتاب می‌خوانیم: 
ابروهایم را بالا و پایین کردم تا از زیر پارچه‌ای که روی چشمانم بسته شده، اطرافم را ببینم اما بی‌فایده بود. یک لحظه توی دلم خالی شد. احساس کردم تنهای تنها هستم. زبانِ خشک شده‌ام سریع به حرکت درآمد:
- خسرو؟ تو هم اینجایی خسرو؟
به جای جواب، ضربه­های قنداقِ تفنگ روی سرم هوار شد. 
هیچ تصوری از آینده در ذهنم نقش نمی‌بست و برای سؤالاتی که مثل خوره به جانم افتاده بود، جوابی نداشتم. نمی‌دانستم ما را به کجا می‌برند و با ما چه خواهند کرد. فقط حدس می‌زدم که مجروحین را برای مداوا به بیمارستان انتقال خواهند داد و به احتمال زیاد من جز آن‌ها نخواهم بود. حداقل اگر این تیرِ لعنتی به استخوانم رسیده بود، می‌شد امیدی داشت اما این زخم از نظر آن‌ها یک خراش کوچک به حساب می‌آمد. خراشی که پوتینِ پای راستم را پُر از خون کرده بود و سوزش آن لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت.

نظر بدهید