روی مرز کتاب و رسانه قدم زدهام
محمد صادق علیزاده یکی از فعالان موفق در حوزۀ فرهنگ کشور است. او که در این حوزه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و در هر شاخهای از آن دستی بر آتش دارد، این بار مسئولیت سردبیری ضمیمۀ فرهنگی روزنامۀ جامجم را با عنوان «قفسۀ کتاب» به عهده گرفته است. به همین بهانه با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
خودتان را معرفی کنید. در چه رشتهای تحصیل کردهاید و این علاقهمندی به حوزۀ کتاب چگونه شکل گرفت؟
من متولد ۱۳۶۴ هستم. در دبیرستان ریاضیفیزیک خواندم و در مقطع کارشناسی، در رشتههای فنیمهندسی تحصیل کردم. در مقطع کارشناسی ارشد تغییر رشته دادم و وارد فضای علوم اجتماعی و رشتۀ ارتباطات شدم. بخشی از علاقهمندی به کتاب تأثیرگرفته از دوران کودکی و نوجوانی و اهمیتی است که پدرم به مسئلۀ خواندن میدادند. با اینکه ایشان نظامی بودند، مطالعات زیادی داشتند. نشریات و روزنامهها را مرتب دنبال میکردند و در کنارش کتاب هم میخواندند. یادم است زمانی که در مدرسه خواندن و نوشتن یاد گرفتم، از طریق پدرم با کیهان بچهها آشنا شدم. در زمینۀ خرید مجله و روزنامه و کتاب هم هیچ خِسّتی به خرج نمیدادند.
کلاس دوم یا سوم بودم که کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی عبدالله شهبازی را خواندم. این کتاب از منابع مهم تاریخ معاصر و تاریخ پهلوی محسوب میشود. میخواهم بگویم بخش زیادی از شکلگیری این علاقه، ناشی از آن عقبۀ خانوادگی بود. بخش دیگر هم در زمان تحصیل در دورۀ کارشناسی در دانشگاه ایجاد شد. زمانی که اوایل و اواسط دهۀ هشتاد دانشجو بودیم، بچههای فنیمهندسی به دلیل خلائی که در حوزههای فکری و فرهنگی برایشان ملموس بود، فعالتر از الان بودند و فعالیتهای جانبی زیادی میکردند. در کنارش هم فعالیتهای فرهنگی که مرتبط با رشتهشان نبود، انجام میدادند. آن عقبۀ خانوادگی در چنین بستری افتاد و همدیگر را تقویت کردند. در نهایت هم خروجی این فضا رسید به برقراری ارتباط جدی من با کتاب. در مقطع کارشناسی ارشد، این ارتباط در فضاهای تحلیل و تبیینی بود. بعد از آن هم که وارد فضای رسانه شدم، به فضای ادبی و تاریخ هم کشیده شد.
در حال حاضر، چه فعالیتهایی در حوزۀ کتاب انجام میدهید؟
بخش زیادی از مشغلههای حرفهای من با این فضا گره خورده است. حدود دوازده سال خبرنگار و ژورنالیست فرهنگی بودم و صرفاً در حوزۀ فرهنگ کار میکردم. در این حوزه نیز بهصورت تخصصی در زمینۀ کتاب فعالیت میکردم. در کنار اینها، در محافل و رویدادهای متنوعی که با محوریت کتاب برگزار میشد، چه در حوزۀ رسانه و چه در تلویزیون و همچنین فعالیتهای دیگری که مرتبط با کتاب بود، اما در فضای رسانهای نبود، بهدلیل شناخت و لطفی که به وجود آمده بود، از بنده دعوت میکردند و یکیدو تا برنامۀ جدی با موضوع کتاب و کتابخوانی داشتیم؛ هم در رادیو فرهنگ و هم در شبکۀ سوم سیما. اینها جدای از فعالیت فرهنگی من در حوزۀ رسانه بود. غیر از اینها، چون در این مدت فعالیت جدی در حوزۀ کتاب داشتهام، از حوزۀ فرهنگ و جبهۀ فرهنگی انقلاب گهگاه برای بعضی از کارهای مرتبط با این فضا به سراغ من میآیند. در حال حاضر هم ضمیمۀ قفسۀ کتاب روزنامۀ جامجم را با تیمی از دوستان اداره میکنیم که بهصورت تخصصی در حوزۀ کتاب فعالیت میکنند. در کنارش، ادارۀ یک مجموعۀ شخصی و خصوصی به نام «کتاب ۳۶۵» را به عهده دارم که قرار است کارهای متنوعی را انجام دهد که یکی از فعالیتهایش، ویترین و فروشگاه است. در حال حاضر هم این بخش را در کتابشهر بهارستان پیش میبریم. در کنارش قلمزدن برای رسانهها، روزنامهها و نشریات، مشاورههای کتابی و رسانهای و امثال اینها را پیگیری میکنم.
شما خبرنگار حوزۀ کتاب و دبیر فرهنگی بودید. بعد، روابط عمومی یک مؤسسۀ انتشاراتی را بر عهده گرفتید و کتابفروشی را هم انتخاب کردید. آیا این نشاندهندۀ فاصلهگرفتن شما از رسانه است؟
نه. آن رشتۀ تخصصی دانشگاهیام که بهخاطرش عقبۀ فنیمهندسی را کنار گذاشتم، رشتۀ ارتباطات و رسانه است. اما در حوزۀ ارتباطات هم از زمانی که بهصورت جدی وارد فعالیتهای رسانه شدم، لحظه و روزی نبوده که در حوزۀ رسانه حضور داشته باشم، اما در گروه و سرویسی غیر از سرویس فرهنگی و یکیدو بار هم سرویس اندیشه فعالیت کرده باشم. حوزۀ فعالیت من همیشه فرهنگ بوده است و در این حوزه هم همیشه حوزۀ فعالیتم کتاب بوده است. همیشه هم بین مرز کتاب و رسانه قدم زدهام. گاهی اینطرف خط بودم، خبرنگار و دبیر سرویس بودم و گاهی هم آنطرف خط بودم و روابط عمومی انتشارات امیرکبیر را به عهده داشتم. همان زمان هم که با امیرکبیر فعالیت میکردم، فعالیت رسانهای هم داشتم. فعالیت من در این سالها همواره در راستای همین خط بوده است و هیچوقت دور نشدهام. در حال حاضر هم علاوه بر فعالیتهایی که ذکر کردم، در حوزۀ رسانه هم فعالیت میکنم و در مجموعهای مشغول هستم. غیر از مواردی که مستقیماً در رسانه حضور داشتم، دوسه مورد بوده است که فعالیت رسانهای نداشتم، اما همانها هم در راستای کتاب و رسانه بوده است. در مؤسسۀ امیرکبیر هم مسئول ادارۀ تبلیغ و ترویجش بودم که مرتبط با فضای رسانه بود. زمانی هم که در مرکز رسانهای شیرازه حضور داشتم، سردبیر محتوایی و دبیر تحریریه بودم که تأمین محتوایی بخش زیادی از فعالیتهای رسانهای آن مرکز برای رسانههای بیرونی، اعم از رادیو و تلویزیون و حتی خبرگزاری و روزنامهها، مرتبط با فعالیت من تعریف شده بود. مقطعی هم در سازمان اوج بودم که در آن مرکز هم کارشناس رسانه بودم که باز هم مرتبط با همین موضوع است.
قفسۀ کتاب چطور شروع شد و به اینجا رسید؟ علیزاده با چه دورنما و هدفی وارد گروه قفسۀ کتاب شد؟ مهمترین ویژگی هفتهنامۀ قفسه کتاب از نظر شما چیست؟
قفسۀ کتاب را آقای حسام آبنوس قبل از من تشکیل داد و بنیانگذاری کرد. زحمات اصلی را ایشان کشیدند. انرژی و زمانی که برای راهاندازی یک کار لازم است، خیلی بیشتر است از زمانی که یک فرد دیگر کار آماده را تحویل میگیرد. این مجموعه بعد از تقریباً دو سال راه افتاد و سیکل طبیعی خودش را پیدا کرده بود که تحویل من داده شد. آن زمان که قفسۀ کتاب راهاندازی شد، من دبیر فرهنگی روزنامۀ جامجم بودم و دورادور و تا جایی که در جریان بودم، تصمیم مدیرمسئول روزنامه این بود که جامجم بهعنوان یکی از روزنامههای کثیرالانتشار، یک پلاس و افزودۀ محتوایی با موضوع کتاب و کتابخوانی داشته باشد. بعد از تصمیماتی که گرفته شد، این افزودۀ محتوایی به شکل هفتهنامه طراحی شد. بعد از تقریباً دو سال فعالیت و بنا بر تصمیم خود مجموعه و البته تمایلات خود آقای آبنوس مبنی بر اینکه یک گروه و فکر جدید بیاید، ضمیمۀ هفتگی به بنده واگذار شد؛ اما اصل کار را یک گروه باانگیزه و کتابخوان و بانشاط جلو میبرد و فقط اسم بیرونی کار به نام بنده است.
اولاً قفسۀ کتاب یک ضمیمۀ تخصصی کتاب است؛ اما نباید از یاد ببریم که جامجم رسانهای است با مختصات خاص. روزنامۀ جامجم به نسبت سایر رسانهها و روزنامههای کشور، از روزنامههای کثیرالانتشاری محسوب میشود که مخاطب عام دارد. طبیعتاً باید نکاتی را در انتخاب و پرداخت سوژه، حرفزدن و ادبیاتمان برای کتاب و کتابخوانی، نوع، فضا و گفتمان و حتی فرم و صفحهآرایی مدنظر داشته باشیم؛ چراکه با مخاطب عام صحبت میکنیم و میخواهیم نظر او را جلب کنیم؛ مخاطبی که روزانه درگیر مشکلات متعدد ومتنوعی است. بهخصوص در این شرایط اقتصادی که فشارش دوچندان است، خیلی نمیشود نسخههای از بالا به پایین پیچید. طبیعتاً باید مقداری از آن فرهیختگی و حس فرهیختهپنداری که اکثر فعالان حوزۀ کتاب دارند، فاصله بگیریم و با مخاطب عام همراه شویم. تلاش ما این است و امیدواریم به نتیجه برسیم.
قفسۀ کتاب در دورۀ مدیریت شما چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
قفسۀ کتاب تقاطع مخاطب عمومی و کتاب خواهد بود. بخشیاش را در سؤال قبلی گفتم. ما دنبال فاصلهگرفتن از مخاطب عام نیستیم. دنبال سخنگفتن تخصصی و ثقیل نیستیم. دنبال تبدیلکردن کتاب و کتابخوانی به کالای لوکسِ مربوط به اوقات فراغتی که در تصور عمومی شکل گرفته و آدمهای بیکار سراغش میروند، نیستیم. دنبال این هستیم که خودمان را با مخاطب عام همراه کنیم و در حد درک و ذائقه و قدرت هضم او، از اقیانوس کتاب و کتابخوانی سیلهایی را به او معرفی کنیم و با او همراه شویم. قصد ما این نیست که ضعیفبودن سرانۀ مطالعه را ابزاری برای رفتار تحقیرآمیز با مخاطب قرار دهیم.
سعی ما این است که مخاطب عام را در کنار مسائل متعدد و متنوعی که روزانه با آن درگیر است، راجع به آنها حرف میزند و حتی آنها را تبدیل به سوژه و در شبکههای اجتماعی دستبهدست میکند، با ادبیات متناسب با فهم و ذائقۀ او و با انتخابهایی که به کارش بیاید و به افزایش مهارتهای فردی و اجتماعیاش بینجامد، بتوانیم او را همراه کنیم. میخواهیم به او بگوییم کتاب و کتابخوانی هم جزو مسائلی است که میشود در زندگی روزمره دربارۀ آنها فکر کرد و حرف زد و حتی به آنها خندید. میخواهیم این را در ذهن و زبان مخاطب عام مسئله کنیم. اینکه چقدر به این هدف برسیم، بحث دیگری است.
با چه افرادی در قفسه همکاری میکنید؟ این همکاران چگونه انتخاب میشوند؟
عمدۀ اتکای ما در اداره و تأمین محتوای قفسۀ کتاب، نیروهای حرفهای نیستند. ما از یکیدو سال قبل، جمعی را راه انداختیم که ویژگی مشترکشان علاقه به کتاب و کتابخوانی بود. با اینها جلسات نقد و بررسی هفتگی داریم. کتاب را میخوانیم و راجع به آن حرف میزنیم و بچهها نظراتشان را میگویند. به بعضی از دوستان هم آموزش اولیه در حوزۀ رسانه را دادهام. بهمرور که این جمع به حدی رسید که میشد روی خروجیاش حساب کرد، شروع کردیم خروجی رسانهای از این جمع گرفتیم. یک صفحۀ اینستاگرام راه انداختیم. در هر جلسه، یکی از دوستان بهعنوان دبیر جلسه متولی میشود که یک گزارش نقد و بررسی بنویسد و در آن صفحه بارگذاری میکنیم. یکیدو تا پروژۀ رسانهای را هم با کمک همین بچهها پیش بردیم، تا زمانی که پیشنهاد ادارۀ قفسۀ کتاب به بنده شد. با توجه به توانایی که از بچهها دیده بودم و اینکه بخشی از دوران آزمون و خطای خودشان را گذارنده بودند، به این نتیجه رسیدم که ضمیمۀ هفتگی را جلو ببریم و تا الان هم بهخوبی پیش رفتهایم. میخواهم بگویم این افرادی که کار را با آنها پیش میبریم، آدمهای حرفهای رسانه نیستند. این پروژه متوقف بر همین آدمها نیست. ما در عین حال که این گروه را شکل دادیم و همین حین که قفسۀ کتاب را پیش میبریم، از کسانی هم که با همین فرایند میتوانند به ما اضافه شوند، دعوت کردهایم. بهمرور هم اضافه میشوند. آدمهایی هستند که شاید از پسِ نوشتن یک یادداشت یا گزارش هم بهخوبی برنیایند؛ اما ویژگی اصلیشان این است که خورۀ کتاب هستند. آدمی هم که با کتاب سروکار داشته باشد، پس طبیعتاً با اندکی سروکلهزدن میشود خروجی متنی از او گرفت. ما بهمرور این جمع را گسترش میدهیم و این تیپ آدمها را با خودمان همراه میکنیم. البته در این هستۀ کار جمعی، هستند کسانی که بهطور حرفهای در مجموعههای فرهنگی و کتاب فعالیت میکنند و کارشان این است؛ اما اینها اکثریت نیستند و روح غالب گروهی که قفسۀ کتاب را جلو میبرند، آدمهای کتابخوان با حداقل آموزش رسانهای هستند که خودم بهشان آموزش دادهام. امیدواریم در آینده به جایی برسیم که یک گروه خوب تولید محتوا دربارۀ انواع و اقسام کتابها با محوریت کتابهای جبهۀ فرهنگی انقلاب داشته باشیم.
تأثیر تبلیغ و ترویج کتاب را بر کتابخوانی جامعه چقدر مؤثر میدانید؟ آیا در قفسۀ کتاب به این موضوع توجه میکنید؟
تبلیغ و ترویج ادبیات خاص خودش را میخواهد و مهارت و ظرافتهای خاص خودش را لازم دارد؛ چون نمیتوانیم همین جوری به مخاطب بگوییم کتاب بخوان. باید وارد مسائلی بشویم، نیازهایش را بشناسیم و متناسب با آن نیازها، مصادیقی را به او معرفی کنیم. اگر این کار با این شکل و شمایل انجام شود، تجربه دهدوازدهسالۀ من که در این فضا فعالیت کردهام، نشان داده است که مخاطب آرامآرام با شما همراه میشود.
سؤال جدی این است که ما در حوزههای مختلف، از رسانههای ملی گرفته تا سایر رسانهها، با همۀ دستگاهها و نهادهایی با ادعا و شعار و تبلیغات حراج کتاب، چقدر مبتنی با این ظرایف و اصول جلو رفتهایم که نتیجه نگرفتیم. ما عموماً قواعد کار را نمیشناسیم، اصول کار را نمیدانیم، ظرایف کار را نمیشناسیم و توقع داریم که مخاطب در این زمینه با ما همراه شود. شما یک پارچهفروش را ببینید. زمانی که مشتری وارد فروشگاه او میشود، سؤالی که میپرسد این است: دنبال چه هستید؟ چه نیاز دارید؟ برای چه سنی است؟ چه بهرهای از پارچه میخواهید بگیرید؟ او تمام ظرایف را در نظر میگیرد. آیا ما در حوزۀ تبلیغ و ترویج کتاب هم اینگونه برخورد کردهایم؟ این ظرایف را شناخته و در نظر گرفتهایم؟ آیا نیاز مخاطب و حوزههای مهارتی را شناختیم، از او پاسخ گرفتیم و بعد، به او کتاب معرفی کردیم و او نپذیرفته است؟ متأسفانه اینطور نبوده است. قدری صبوری و انگیزه میخواهد. قدری علاقه و نشاط شخصی به کتاب میخواهد. قدر هم تحمل سختیها و صبوری و همراهی با مخاطب را میخواهد. اما خب تجربه نشان داده که اگر طبق همین سازوکار جلو برویم، مخاطب همراهی میکند.
به نظر شما، نقطۀ ایدئال قفسۀ کتاب و کلاً مجلاتی که در راستای فرهنگ کتاب و کتابخوانی فعالیت میکنند، کجاست؟
نقطۀ ایدئال یک شکل خاص هندسی نیست که ثابت باشد. مخاطب شما کیست؟ در چه سنی قرار دارد؟ در کدام طبقۀ اجتماعی قرار دارد؟ آقاست یا خانم؟ متأهل است یا مجرد؟ فرزند دارد یا نه؟ روستایی است یا شهری؟ متناسب با اینکه مخاطب هدف شما در نسبت با هرکدام از این پارامترها چه جوابی بدهد، این نقطۀ ایدئال بالا و پایین میشود. طبیعتاً نشریهای مثل ضمیمۀ قفسۀ کتاب که مخاطبش، مخاطب عام کوچه و بازار است، ایدئال متفاوتی دارد با نشریهای که مثلاً نخبگانیتر یا فرهنگیتر یا سیاسیتری فعالیت میکند. چرا؟ چون مختصات هدف این نشریه با روزنامهای مثل جامجم و حتی ضمیمۀ قفسۀ کتاب متفاوت است. چون مختصات و شرایط و ویژگی مخاطبش متفاوت میشود، طبعاً نقطۀ ایدئالش هم متفاوت میشود.
در یک بیان کلی، فصل مشترک این است که آن مجله بتواند نیازمندیهای مخاطبی را که انتخاب کرده است، تأمین کند. آن مخاطب هدف هم در حوزۀ مطالعاتیاش و در حوزۀ طبقاتی فکری و فرهنگیاش، بهمرور زمان به آن نشریه اعتماد پیدا کند و در زمینۀ انتخاب و معرفی کتاب، آن نشریه و رسانه را امین تشخیص بدهد.
محمدصادق علیزادۀ کتابفروش و سردبیر، چرا باید سر از کار جنگندههای نظامی دربیاورد؟
آرزوی محمدصادق علیزاده هم مثل خیلی از دههشصتیها و مثل خیلی از پسربچههای دههشصتی، خلبانشدن بود؛ اما آرزویی نبود که در پیجوخم حوادث گم شود و در سالهای بعد هم کموبیش ادامه داشت. من در مقطعی، در دانشگاه هواپیمایی سازمان هواپیمایی کشور قبول شدم و قرار بود وارد نیروی هوایی ارتش شوم؛ اما خب میسر نشد. میخواهم بگویم این علاقه از کودکی و نوجوانی همراه من بوده است و طی سالهایی، پررنگ شده و طی سالهایی کمرنگ شده است. آنقدری هم برایم جدی بوده است که در مقطعی از زندگیام، بهعنوان اشتغال حرفهای به آن فکر کردم و در بخش نظامی و غیرنظامی دست به فعالیتهایی زدهام که بنا بر شرایطی امکانش ایجاد نشد. با تغییر رشتهای که در دورۀ کارشناسی ارشد داشتم، هم مسیر شغلی و هم مسیر حرفهای، فکری و فرهنگی و حتی مسیر شخصی زندگیام تغییر کرد. من در دورۀ کارشناسی ارشد ازدواج کردم و همسرم یکی از همکلاسهای دورۀ ارشدم بود. با همۀ این تغییر فازی که در آن مقطع اتفاق افتاد، این علاقه که از قبل در من بود، مدفون نشد و کجدار و مریز با من همراه بود. طبیعتاً همچنان پیگیریاش میکنم و در این سالها باعث شده است که یک وجه نظامی به آن بخش ژورنالیستی من اضافه بشود. شاید تصورش سخت باشد؛ اما هم در حوزۀ فرهنگ و کتاب حضور ژورنالیستی و رسانهای دارم و هم در حوزۀ مینیتالیستی و نظامی. جالب است که در رسانههایی که فعالیت میکردم، برای رزمایشهای نظامی که در جنوب کشور برگزار میشد، بنده را می فرستادند. آن وجه هنوز هم همراه من است. آوردۀ مالی برایم ندارد و مشغلۀ فکری چندانی هم برایم ایجاد نکرده است. از جایگاه علاقۀ شخصی پیگیری میکنم و رد هم نمیکنم که در گسترش دید من از نظر شخصی، برایم مفید بوده است.
وقتی وارد این فضا و معادلاتش میشوید، افق دیگری را پیش چشمتان باز میکند. از لحاظ فردی برایم جذاب است و باعث میشود در تحلیل پدیدهها و بهخصوص، پدیدههای ژئوپلیتیکی و منطقهای، افقهایی را ببینید و لمس کنید که افرادی که وارد این حوزه نشدند، حس نکردهاند.