یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی برای کتاب «ایذاء»
ایذا؛ کابوسی که شاید اتفاق بیفتد
وقتی میخواهیم از داستان صحبت کنیم، اول باید تعریف داستان را بدانیم. داستان یعنی روایتی که بر اساس تخیل نویسنده نوشته شود، اما واقعی به نظر برسد. ولی گاهی داستانهای فانتزی یا داستانهای علمیتخیلی این تعریف را بر هم میزنند؛ داستانهایی که دور از فضای اتفاقات واقعی هستند. صحبتکردن حیوانات یا حملۀ سفینههای فضایی در واقعیت اتفاق نمیافتد. یا بهتر است بگوییم احتمال رخدادنشان تقریباً نزدیک به صفر است. چون تا به حال با چنین پدیدهای مواجه نشدهایم، احتمال میدهیم که پس از این هم مواجه نشویم. حال، اگر نویسندهای بخواهد بر اساس این پیشفرضها داستان بنویسد، باید مهارت زیادی داشته باشد تا این دنیای غیرواقعی را برای مخاطب باورپذیر کند.
ما در ادبیات کلاسیک خودمان نمونههای زیادی از داستانهای فانتزی داشتیم. آن هم زمانی که داستاننویسی به شیوۀ غربی متداول نبود؛ مانند حضور پریان و اجنه و حیوانات سخنگو که در شعرها و حکایتهای زیادی سینهبهسینه نقل شدهاند و به ما رسیدهاند. هزارویک شب و شاهنامه دو مثال قوی در این باره است. اما ما دربارۀ داستانهای علمیتخیلی بسیار ضعیف عمل کردهایم؛ داستانهای آیندهپژوهانهای که بر مبنای فرضیات علمی ساخته و پرداخته میشوند: سفر به آینده، سلاحهای چندکاره، وسایل حملونقل متفاوت و پیشرفته، حضور رباتها در زندگی انسانها و گاهی ساخت ویروسهای مرگبار؛ اتفاقاتی که احتمال رخدادنشان در آیندهای نه چندان دور محتمل است. بشر در قرن گذشته در زمینههای مختلف، از دانش بیولوژیک گرفته تا ساخت لوازم الکترونیک گوناگون و سلاحهای پیشرفته، پیشرفت چشمگیری کرده و این رشد و پیشرفت بهمرور شتاب بیشتری به خود میگیرد؛ بنابراین، با توجه به این شتاب، وقوع هر اتفاقی را میشود پیشبینی کرد. غربیها این فرضیههای علمی را خیلی زود به دنیای ادبیات و سینما وارد کردند؛ بهطوری که کتابها و فیلمهای علمیتخیلی در بین مخاطب بهصورت یک ژانر پرطرفدار جا افتاد.
اما ادبیات و سینمای ما از این قافله جا مانده است. شاید تعداد آثار خلقشده در این ژانر در هر دو گونۀ سینما و ادبیات، به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. کتاب زایو، اولین کتاب مصطفی رضایی، با همۀ کموکاستهایش احتمالاً اولین و قطعاً معروفترین کتاب علمیتخیلی ایرانی است؛ داستانی دربارۀ یک ویروس مرگبار که همۀ جهان را درگیر کرده و تلفات زیادی گرفته است. نکتۀ جالب توجه دربارۀ این کتاب این است که این کتاب دو یا سه سال قبل از اپیدمی کرونا نوشته شده است؛ ویروسی که همچنان عدهای عقیده دارند ساختۀ دست بشر است. حتی اگر اینطور نباشد، یک نویسنده در یک اثر آیندهپژوهانه چنین شیوعی را پیشبینی کرده است. این نویسنده حالا بعد از چند سال، جلد دوم این کتاب را توسط انتشارت کتابستان روانۀ بازار کرده است.
با اینکه روی جلد و شناسنامۀ کتاب اشارهای به این مطلب نشده، اما نویسنده در کل کتاب به فکتهایی از کتاب قبلی اشاره کرده است؛ از طریق حضور شخصیتهای کتاب قبلی و حوادثی که در آن رخ داده. با اینکه به نظر میرسد ایذا یک کتاب مستقل است، اگر مخاطب کتاب قبلی را نخوانده باشد، در درک خردهداستانها و حتی مفهوم کلی داستان دچار مشکل میشود.
نکتۀ مهم در این کتاب اصلاح اکثر ضعفهایی است که در کتاب زایو وجود داشت. کتاب زایو بیش از اینکه علمیتخیلی باشد، شبیه پویانماییهای ابرقهرمانی بود و در هر لحظه، برای هر مشکل یک راهِ چاره داشت. زایو یک داستان ماجراجویانه و پرتحرک و پر از زدوخورد بود؛ اما ایذا نسبتاً بر اساس یک منطق داستانی پیش میرود.
اینجا هم باز پای یک ویروس در میان است. اما دستکاریهای ژنتیکی و غلبۀ هوش مصنوعی بر انسان، موضوع اصلی داستان است. در داستان قبلی فقط یک دانشمند ایرانی قادر به کشف فرمول ویروس بود؛ اما تیم همراه او یک تیم بینالمللی بودند. در این داستان، شخصیتهای بهاصطلاح خارجی فقط در حاشیه و در چند صحنۀ کوتاه حضور دارند و بار اصلی داستان روی دوش شخصیتهای ایرانی است. این بار، دیگر خبری از تکنولوژیهای عجیبغریب، مثل ترمیم زخم فوری یا در لحظه هککردن کاربری رباتها و هالههای ضدموشک نیست. البته بعید نیست که بشر در آیندهای نه چندان دور، دستگاه ترمیم زخم فوری را اختراع کند؛ اما وقتی در یک داستان علمیتخیلی در هر لحظه یکی از این ابزارها خودنمایی میکنند و گروه قهرمان را آسیبناپذیر جلوه میدهند، داستان به سناریوی یک انیمه شبیه میشود. مهم نیست که حذف این ابزار در کتاب ایذا اثر نقد منتقدها بوده یا هوشمندی و تجربۀ نویسنده. مهم این است که نویسنده بهنفع کتاب و داستان درست اقدام کرده است. البته هواروها، بیلبوردهای تبلیغاتی دیجیتال، آسمانخراشها، رباتهای خانهدار و... همچنان در داستان حضور دارند. این حضور هم در راستای پیرنگ داستان است و هم اینکه تصور آینده بدون اینها کمی سخت به نظر میرسد.
یکی دیگر از تدابیری که نویسنده برای این کار اندیشیده، حذف تاریخ است. اتفاقات زایو در سال 1420 شمسی رخ میدادند و بخش عمدۀ این پیشرفتها تا آن تاریخ بعید به نظر میرسید و میرسد. ماجراهای داستان ایذا ظاهراً چند سال بعد از کشف ویروس زایو اتفاق میافتد؛ شاید نهایت پنج سال؛ اما مخاطبی که کتاب قبلی را نخوانده، یا حتی خوانندهای که کتاب قبلی را خوانده و احتمالاً تاریخ وقوع حوادث را فراموش کرده، با این بیزمانی راحتتر ارتباط برقرار میکند. مخاطب با توجه به الگوی ذهنی خودش میتواند حوادث را در بیست، پنجاه یا حتی صد سال آینده تصور کند؛ اما ارائۀ یک تاریخ خاص، ذهن مخاطب را دچار مقایسه میکند. سالها پیش، شاید بیش از 25 سال پیش، یک انیمیشن علمیتخیلی ساخته شده بود که حوادث آن در دنیای زیر آب میگذشت. یک شهر کاملاً زیر آب. داستان در سال 2020 اتفاق میافتاد. یعنی سازندگان آن انیمه تصور کرده بودند که ممکن است در سال 2020، بشر زیر آبها یک شهر بسازد. بشر تقریباً موفق به این کار شده است؛ مثل ساختن آکواریومها و هتلهای زیر آب. اما این ساختوساز بهصورت محدود بوده، نه یک شهر کامل با همۀ المانهای آن. در واقع، بشر نیازی به ساخت شهر زیر آب ندارد. بشر بهجای ساخت شهر و شهرک در زیر آب، به فکر ساخت شهر در سیارههای آسمان است.
نویسندۀ ایذا در کتاب زایو این پیشبینی را کرده بود: ساخت شهر در ماه و ساخت آسانسورهای فضایی که در ایذا آن را هم کنار گذاشته است. طوری که حتی به نظر میرسد نویسنده اطلاعات داستان قبلی را فراموش کرده که طبیعتاً غیرممکن است. نویسنده سعی کرده اثری واقعیتر خلق کند؛ همان تعریف اصلی داستان. روایتی بر اساس تخیل که واقعی به نظر میرسد. نه تنها بعید نیست، بلکه کاملاً محتمل است که در آینده، رباتهای خانهدار در خانهها مشغول شوند، یا بشر با دستکاری ژنتیکی به جاودانگی دست پیدا کند.