یادداشت میثم رشیدی مهرآبادی
دو نسل؛ دو کشور
. بیستوچند سال پیش که آمریکاییها به افغانستان آمدند تا به ادعای خودشان، زندگی را برای مردم این سامان راحتتر کنند و امنیت را به کوهها و درههای این کشور برگردانند، هیچکس فکر نمیکرد موریانۀ آمریکایی که به جان تنۀ درخت حکومت این کشور افتاده، بیست سال بعد، چنین فاجعهای را رقم بزند. درختِ بهظاهر تنومند این کشور چنان از داخل پوسیده بود که در کمتر از یک روز، فروریخت و خیلیها را زیر باز تنهاش لِه کرد. در همان روزها بود که دلدادگان آمریکا گمان کردند افغانستان به بهترین روزهای تاریخ این کشور میرسد و جایگاهی را کسب میکند که همۀ همسایگان به حالش غبطه میخورند. حالا، با گذشت حدود 25 سال که فاصلۀ تغییر یک نسل است، پردهها کنار رفت و واقعیتها هویدا شد.
2. وقتی قطعنامۀ 598 پذیرفته شد و شیپور جنگ آرام گرفت، کسانی که در سالهای جنگ فکر میکردند سرشان بیکلاه مانده، طبل سازندگی را دست گرفتند تا از کنار آن به نان و نوایی برسند. نه اینکه سازندگی بد باشد؛ اما سازندگ» هم میتوانست طبق اصول انقلابی و مثل سالهای جنگ پیش برود! هنوز یک دهه از آن سالها نگذشته بود که با استقرار دولت دوم خرداد، بسیاری از ارزشهای سوم خرداد رو به فراموشی گذاشت. دشمن تادندانمسلح که در نبرد رودررو نتوانسته بود به پیروزی برسد، از کانال تلویزیونها و سایتهای اینترنتی، راه جدیدی را برای نفوذ و ضربه پیدا کرده بود؛ اما رهبر حکیم انقلاب گوشی را خیلی زود به دست جوانهایی داد که هنوز گول ظواهر را نخورده بودند. هشدار تهاجم فرهنگی اگرچه به مذاق برخی خوش نیامد، جوانهای پاکطینت را هوشیار کرد که حواسشان به اطراف و تحرکهای دشمن باشد.
3. بیستوپنج سال از پایان جنگ هشتساله گذشته بود که ناقوس جنگ در جای دیگری از دنیا بلند شد. این بار، دشمنان به حرم امن اهلبیتb در سرزمین سوریه حمله کرده بودند. مدافعان حرمِ عراقی در گروههای خودجوش، خودشان را به دمشق رساندند و مستشاران نظامی هم از ایران، روانۀ پایتخت سوریه شدند؛ مستشارانی که همهشان جوان بودند و بدون اینکه سابقۀ حضور در جنگ هشتساله را داشته باشند، افتخارات آن سالها را بهخوبی به خاطر داشتند. گروههای اول با نیت آموزش و ارائۀ مشاورۀ نظامی عازم سوریه شدند و از بینشان، تعداد انگشتشماری باقی ماندند و بقیه به شهادت رسیدند؛ اما دیری نپایید که سیل داوطلبان دفاع از حرم، پاشنۀ در اتاقهای فرماندهی سپاههای استانی را درآوردند و مقاومتهای دیپلماتیک شکست! ایران مجبور بود تعدادی از این عاشقان شهادت را به سوریه بفرستد تا از یأس و ناامیدی در بین آنها جلوگیری کند؛ جوانان پرشوری که متولدین دهۀ هفتاد هم بینشان دیده میشد و حالا با رضایتنامۀ والدین و بدون اینکه در رقم تاریخ تولدشان در شناسنامه دستی ببرند، خودشان را به فرودگاه امام خمینی تهران میرساندند. در بین این مدافعان، جوانان پرشوری بودند که یگان موفق فاطمیون را تشکیل دادند و در نبرد سوریه، حماسههای بینظیری آفریدند؛ جوانان افغان که اکثراً وضع مالی خوبی داشتند و کار و بارشان را گذاشتند تا به دفاع از حرم بپردازند. برخی از آنها با این احتمال که دیگر امکان حضور در کشورشان را نخواهند داشت، از طریق قاچاقچیها خودشان را به تهران یا مشهد میرساندند تا برای دفاع از حرم ثبتنام کنند.
4. هر 25 سال، یک نسل عوض میشود و حالا میشود دو 25 سال و دو نسل از دو کشور را در مقابل هم قرار داد و بهخوبی بینشان مقایسه کرد. 25 سالی که نظامیان ناتو و آمریکا برای افغانستان رقم زدند و 25 سالی که جوانان ایرانی روی پای خودشان آن را ساختند. فعالان حوزۀ کتاب چقدر توانستهاند برای این نسل و نسلهای بعد از آن، خوراک و محتوای فرهنگی تولید کنند؟