تحلیلی بر کتاب «هواهای نفسانی و منافع»/ آلبرت هیرشمن/ شیرازۀ کتاب ما
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، مجله گاه نقد در پنجمین شماره خود به تحلیل کتاب «هواهای نفسانی و منافع»، نوشتۀ آلبرت هیرشمن از انتشارات شیرازۀ کتاب ما پرداخته است که در ادامه آن را از نظر میگذرانید.
نگاهی اجمالی
هیرشمن در این کتاب، شرحی از تحولات اندیشهای منتج به ظهور اقتصاد سیاسی کلاسیک ارائه میدهد. بهطور خلاصه، او معتقد است نوعی تحول در اندیشۀ اخلاقی و تبدیل و تبدل بخشی از مفردات و اجزای آن طی چند قرن، زمینه را برای طرح مفاهیم اقتصاد سیاسی که از نظر او استدلالهای سیاسی بهطرفداری از سرمایهداری است، فراهم کرده.
از نظر هیرشمن، نقطۀ آغاز این فرایند، گرایشی در اندیشۀ اخلاقی مسیحی است که سابقهای فراتر از روزگار جدید دارد. مقصود این دیدگاه است که میتوان بخشی از شهوات و هواهای نفسانی را بهوسیلۀ برخی دیگر مهار کرد. قدیس آگوستین بهعنوان بزرگترین متأله قرون میانه، در عین محکومکردن همزمان سه رذیلت اصلی اخلاقی، یعنی شهوت مال و شهوت قدرت و شهوت جنسی، این احتمال را از نظر دور نمیداشت که بتوان بهوسیلۀ میل به قدرت و عظمت و افتخار، آن دو رذیلت پستتر و بیفایدهتر را مهار کرد. با وجود این، چنین مضمونی هیچگاه در اندیشۀ اخلاقی کلاسیک مسیحی جایگاه محوری نیافت.
اما در دورۀ رنسانس، خصوصاً با کار تأثیرگذار کسانی چون ماکیاولی که نیاز به شناختِ «واقعیت امور» و «انسان آنگونه که واقعاً هست» را برجسته کردند، مضمون فوق در صورت دیگری پدیدار شد؛ چراکه از اندیشۀ اخلاقی سنتی به این عنوان که متناسب با واقعیت امور نیست و نیز انسان را نمیتوان با موعظه به عمل اخلاقی وادار کرد، انتقاد شد. لذا به این ایده توجه شد که شاید بتوان هواهای نفسانی را به جان یکدیگر انداخت و در کشاکش آنها، به مطلوب رسید؛ چراکه عاطفه را جز با عاطفه و هوای نفسانی را جز با هوای نفسانی نمیتوان خنثا کرد.
مروری تخصصی
کتاب دو بخش اساسی دارد: بخش اول: فراخوان منافع برای مقابله با هواهای نفسانی. از نظر آگوستین، سه رذیلتِ شهوت قدرت و شهوت جنسی و شهوت مالی بودند که موجب اخراج انسان از بهشت به زمین شدند. آگوستین بهصورت مشروط و بااحتیاط، شهوت قدرت یا شهوت افتخار را برای کنترل دو شهوت دیگر میپذیرد. این پذیرشِ بااکراه موجب تبدیلشدن شهوت قدرت به امری اخلاقی میشود؛ تا جایی که مونتسکیو و هابز از این اصل برای پیریزی علم اخلاقی نوین خود بهره میگیرند.
هنگام تأسیس فلسفۀ اخلاق جدید، ماکیاولی، هابز، روسو، ویک، اسپینوزا و... فلسفۀ اخلاق پیشین را نقد کردند. همان طور که در بالا ذکر شد، برای سرکوب هواهای نفسانی چند طریق یا نظر پی گرفته شد. یکی از راهها سرکوب هواهای نفسانی بود که هابز بیان کرد و دیگری مهار هواهای نفسانی بود. مراد از مهار این بود که عمل به هواهای نفسانی یا رذیلت اخلاقی موجب خیر عمومی میشود. صورت سوم و متکاملتر خنثاسازی هواهای نفسانی، در اصلِ رامکردن نهفته بود. رامکردن هواهای نفسانی از طریق بهکارگیری یکی بر ضد دیگری از بیکن تا هیوم وجود داشت.
صورت متکامل این ایده آن بود که میتوان در میان هواهای نفسانی، استثنا قائل شد، استثنایی که بهواسطۀ ماهیت سودمند و «نرمخویانۀ» خود بتواند نقشی مهارکننده و سازنده ایفا کند. این استثنا، چیزی جز حب مال و ثروت نبود که اینک ذیل عنوان «نفع» یا «منافع» از دیگر هواهای نفسانی متمایز میشد و حتی در مقابل آنها قرار میگرفت. بدین ترتیب، مفهوم منافع که در بدو امر عمدتاً در قلمرو اندیشۀ سیاسی و در نسبت با مصالح عمومی دولت یا کشور استفاده میشد، با نوعی تبدل، به حوزۀ خصوصی و سود مادی تحویل داده شد.
هیرشمن توضیح میدهد که تلقی نفع بهمثابۀ «فرمانفرمای عالم» موهبات علمی و عملی مهمی داشت که مهمترین آنها پیشبینیپذیری و ثبات بود. به نظر میرسید که سرانجام مبنای واقعبینانهای برای سامان اجتماعی کارآمد یافت شده است. بدین ترتیب مضمون ثابتی بهتکرار توسط اندیشمندان مهم قرن هجدهم از قبیل مونتسکیو، جیمز استوارت و جان میلر صورتبندی شد: نفعجویی مادی بهمثابۀ اصلیترین نیروی حاکم بر مناسبات انسانی و اساسی میتواند برای مهار دیگر تمایلات و شهوات بشری استفاده شود. آنها خصوصاً بر پیامدهای سیاسی این اندیشۀ اقتصادی همچون پیشگیری از استبداد و جنگ تأکید داشتند. نهایتاً این آموزه در کار آدام اسمیت به سرحد خود رسید و پایان یافت؛ زیرا اسمیت تفکیک غیرلازمِ منافع و هواهای نفسانی را منتفی ساخت و آنچه را در فضایل نفع گفته شد، به هر دوی منافع و هواهای نفسانی که عملاً آنها را یکی میگرفت، نسبت داد. در حقیقت او دیگر طلب نفع را ابزاری در جهت مهار دیگر امیال و شهوات نمیدید؛ بلکه تأکید خود را بر نتایج مثبت عملی آن در تولید ثروت و رفع نیازهای عمومی قرار داد.
درآمدی تحلیلی
توجه ویژۀ مونتسکیو به متفکران دورۀ روشنگری و پرهیز از مقایسۀ تطبیقی با دوران باستان که شکل دیگری از نظم اخلاقی را بیان میکند، امکان نقد رادیکال راهکار را از او صلب کرده است؛ بهگونهای که هیرشمن در نتیجهگیری یکپاراگرافی خود، صرفاً میگوید ای کاش باقی متفکران نیز این بخش از تاریخ اندیشه را میدیدند تا نظراتشان پختهتر میشد! مشخصاً نقدهای مکاینتایر یا لئو اشتراوس از این جهت همراه امر ایجابی است که بدیلی برای نظم اخلاقی سرمایهداری در نظر میگیرند و در ذهن دارند.
برشی از کتاب
به همان سان که عالم مادی تحت فرمان قوانین حرکت است، عالم معنوی نیز تحت امر قوانین نفع است.
شهریاران به مردمان حکم میرانند و نفع به شهریاران.
خوشبخت آدمیان که در وضعی سر میکنند که گرچه هواهای نفسانی وامیداردشان شریر باشند، بهحکم نفع چنین نیستند.
تجارت طبقهای بزرگ را شکل میدهد دلبستۀ صلح خارجی و آرامش داخلی و شیفتۀ حکومت پابرجا.
کافۀ آدمیان بهطور طبیعی برای کسب افتخار و ترفیع تلاش سترگ میکنند؛ خاصه شکمسیرانی که کمتر دغدغۀ مایحتاج دارند.