بازنشر گفتوگوی مجلۀ شیرازه کتاب با جواد کلاته عربی، نویسنده کتاب عملیات عطش
رشد ناموزون ادبیات پایداری/ به ادبیات پایداری، همهجانبه نگاه کنیم
جواد کلاتهعربی یکی از نویسندگان ادبیات پایداری است که آثار متنوع و مستندی را در این حوزه، روانۀ بازار نشر کرده است؛ آثاری همچون: درنگی در نجف، ماجرای عجیب یک جشن تولد، راهی به مجنون، فرمانده لالهها، در هیاهوی سکوت، مگر چشم تو دریاست و عملیات عطش که تازهترین اثر ایشان است. این اثر روایتی تازه از عملیاتی است که در تنگۀ ابوقریب رخ داده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، مجله شیرازه کتاب در شماره 61و 62 با عنوان «کتاب در قاب رسانه» با جواد کلاته عربی نویسنده کتاب عملیات عطش، درباره این اثر به گفتوگو نشسته است که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
حوزۀ دفاع مقدس و ادبیات پایداری، همچنان یکی از حوزههای پرفروش در کشور ماست. به نظر شما این اقبال ناظر به چیست؟
در خصوص این سؤال، چند نکته وجود دارد. یکی موضوع ادبیات پایداری است که فی نفسه جذابیت دارد. در آثار مختلف هنری در دنیا، چه در کتابهای خاطرات، رمان و حتی در گونۀ شعر، چه در تولیدات تلویزیونی و سینمایی، موضوع جنگ و مخصوصاً جنگ به معنای دفاع در برابر تهاجم دشمن، موضوعی پرمخاطب و جذاب است. جالب است بدانید بهجز کشور خودمان، کشور روسیه هم که در جنگ جهانی زیر تهاجم قرار گرفته، مفهومی تحت عنوان دفاع مقدس دارد.
نکتۀ دوم این است که با توجه به اینکه جنگ ما دفاعی برآمده از مؤلفهها و بسترهای دینی بود، اهمیت و جذابیت دفاع مقدس و ادبیات برآمده از آن را دوچندان میکند؛ مخصوصاً وقتی مسئلۀ جنگ به آدمهای جنگ و آحاد انسانی مثل ایثارگران و مخصوصاً شهدا میرسد، نوشتن و مطالعۀ خاطرات اینها در منظر مردم، مهم و محترم است.
مسئلۀ دیگر، بحث تبلیغات و حمایتهای خیلی خوب از این عرصه است. یک نمونهاش اقبال و توجه رهبر انقلاب به این زمینه است؛ مثل سخنرانیهای سالیانه به مناسبتهای مهم، یا امر معروف و مشهور تقریظ که توجه و رونق مضاعفی را در این بازار رقم زده و میزند.
شما آثار زیادی دربارۀ زندگینامۀ شهدا کار کردهاید. اما این بار، سراغ خاطرۀ شفاهی از یک گردان و یک واقعۀ خاص رفتید. آیا روند جدیدی را از جواد کلاته عربی خواهیم دید؟
سؤال خوبی است. بیشترِ کارهایی که انجام دادهام، زندگینامۀ شهدا و خاطرات شفاهی آدمهای جنگ بوده است؛ اما در این اثر، به سراغ روایت یک عملیات محدود 24ساعته از یک گردان رفتم. در حقیقت، خاطرات شفاهی رزمندگان این گردان کنار هم نشسته و این کتاب را ساخته است. شاید شما درست گفته باشید. من احتمالاً دچار یک تغییر رویکرد در جریان فعالیتهای نوشتاریام شدهام. احساس میکنم در کارهایی که تا الان در حوزۀ زندگینامه شهدا انجام دادهام، حرفهایم را در آن قالبها برای مخاطبم زدهام. من دو اثر در این زمینه دارم که شاید از بقیۀ کارهایم مهمتر به نظر برسند. یکی در هیاهوی سکوت، زندگینامۀ شهید عباس ورامینی و دیگری، ماجرای عجیب یک جشن تولد، زندگینامۀ شهید مهدی ثامنیراد. بنده دو دغدغه در این حوزه داشتم و احساس میکنم با این دو کتاب، حرفهایم را زدم. جواد کلاته در زمینۀ زندگینامهنویسی مستند، فعلاً حرف جدیدی ندارد. شاید اگر بعد از این بنویسم، فقط سفارشینویسی کنم؛ وگرنه آنچه دغدغهام در حوزۀ قلم و ساختار بوده، گفتهام و دیگر حرف خاصی برای گفتن ندارم.
دربارۀ زندگی شهید عباس ورامینی باید عرض کنم که این کار آنچنان که باید و شاید، دیده نشد. در جشنوارهای مثل کتاب سال پاسداران اهل قلم برتر و برگزیده شد؛ اما به نظرم با اینکه در این دوسه سال به چاپ چهارم رسید، کارشناسان این حوزه و مخاطبان، آن را ندیدند؛ در صورتی که احساس میکردم کتاب شایستۀ توجهی است و الان هم همین گونه فکر میکنم. تعدد اسناد یکی از مؤلفههای مهم زندگینامۀ مستند است. شاید بتوانم ادعا کنم از لحاظ تنوع سندی، شبیه به کتاب در هیاهوی سکوت کمتر کتابی دیدهام. دوست دارم این را شما مطرح کنید و روی آن کار کنید. از حدود ده نوع سند منحصربهفرد و اصیل در این کتاب استفاده شده است. در این حوزهها، کمتر کتابی را داریم که به زندگینامۀ شخصی در فرم کتاب در هیاهوی سکوت نزدیک شود. ویژگی دیگر هم نوع استفادۀ مستقیم از سند است. این کتاب بهعنوان یک زندگینامۀ صرفاً مستند، لحن پژوهشی و خشک ندارد. اتفاقاً این کتاب در جایی که نویسنده روایت میکند و مخصوصاً جاهایی که خاطرات شخصی شهید را خانواده و همکار و همرزمها روایت میکنند، قلمی روان و صمیمی دارد. حتی در جاهایی بسیار هم صمیمی و احساسی است. تنوع زاویهدید در این کتاب جالب است. ورودیهای کوتاهی ابتدای هر بخش وجود دارد که نوعی نجوای مستند نویسنده با شخصیت کتاب است که بر اساس خاطرات شهید ورامینی روایت شده و قلم دومشخص دارد. نویسنده با زبان سومشخص داستان را روایت میکند و بسیاری از خاطرات بهصورت منِ راوی و قلم اولشخص در کتاب روایت شده است. بهعلت کنار هم قرارگرفتن این مسائل در این کتاب است که فکر میکنم فعلاً حرف نویی در این حوزه برای گفتن نداشته باشم.
در کتاب ماجرای عجیب یک جشن تولد سعی کردم از استفادۀ مستقیم سند فاصله بگیرم. تمام ماجرا را با استفاده از منبع مصاحبهها، فیلمها، دستنوشتهها و منابع مکتوب و عکس در قالب یک قصه روایت کردم. تمام دغدغه و تلاشم این بود که به مرزی منطقی و قابل توجه و دقیق از مستند و قصه دست پیدا کنم و روی مرزی حرکت کنم که چیزی از محتوای مستند بهخاطر قصهنویسی کم و جابهجا نشود.
در حوزۀ زندگینامۀ شهدا احتمالاً حرفی نداشته باشم و شاید مدتی از این حوزه فاصله بگیرم. البته قلمزدن دربارۀ شهدا قطعاً به توفیق نیاز دارد که خودشان باید به ما عطا کنند.
ایدهای را که از کتاب ماجرای عجیب یک جشن تولد شروع کردم، احتمالاً ادامه خواهم داد؛ ایدهای که دغدغهام است: اینکه در حوزۀ مستندنگاری بتوانیم یک متن مستند و محتوای واقعی را (البته حقیقتاً واقعی و نه شعاراً) به زبان قصه روایت کنیم؛ طوری که به هر جهت، چیزی از محتوای مستند به بهانۀ قصهگویی کم و زیاد نشود. من این ایده را در کتاب عملیات عطش دنبال کردم و اتفاقاً کار سختتری نسبت به کتاب شهید ثامنیراد بود؛ چون من اینجا با پنجاهشصت رزمنده مواجه بودم که سختگیریهای خیلی زیادی داشتند و حقیقتاً در طول مراحل انجام کار، خیلی اذیت شدم. سعی کردم این ایده را توی این حوزه هم دنبال کنم. اگر مقدمۀ کتاب عملیات عطش خوانده باشید، آنجا توضیح دادهام.
فرایند جمعآوری و تدوین اسناد و مدارک در کتاب عملیات عطش چگونه بود و احصای خاطرات شفاهی این کتاب چگونه انجام شد؟
مهمترین بخش از تلاش من، مصاحبه با عزیزانی بود که در این عملیات شرکت کردند؛ مانند فرماندهی لشکر بیستوهفت، بعضی از مسئولان لشکری، بعضی از فرماندهان گردان تا معاونانشان، فرماندهان گروهان تا منشی گردان، فرماندهان دسته و بیسیمچیها و تدارکاتچیها و نیروهای اطلاعات شناسایی و تخریب که در صحنه حضور داشتند.
روند پیداکردن بعضی از این عزیزان هم گاه عجیب بود؛ مثل جناب آقای مجتبی قربانحسنی، از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر. از روز واقعۀ ابوقریب تا زمان مصاحبۀ بنده با ایشان، کسی سراغشان نرفته بود. بنده برای نخستین بار خاطرات ایشان را ثبت و ضبط و از خاطرات بکر و دستنخوردهشان استفاده کردم. ایشان در همان لحظات اولیۀ خبر حمله به منطقه، با جناب آقای محمد شریفی، معاون گردان عمار، عازم منطقه میشوند. یک نفر از عزیزانی را که در لشکر 7 ولیعصر بود، پیدا کردیم و سراغش رفتیم و با ایشان صحبت کردیم. بخش اعظمی از استنادات، مصاحبه با این عزیزان حاضر در عملیات بود؛ اما مسئله و دغدغۀ مهمی که داشتم، روایتهای این عزیزان از نحوۀ عقبنشینی ارتش، یعنی لشکر 71 خراسان و بهویژه لشکر 21 حمزه بود. نگران این بودم که اگر من اینها را روایت کنم، عزیزان ارتشی اعتراض کنند که خدا را شکر با تلاش همکارم، خانم شمسایی که جزو تیم تحقیق این کتاب بودند، به منبعی دست پیدا کردیم که این دغدغه را رفع میکرد. خاطرات خودنوشت امیر سرتیپ علی رزمی، از فرماندهان ارشد وقت لشکر 21 حمزه، در کتابی با عنوان خاطرات رزمی منتشر شده و حدود بیست صفحه از این کتاب اختصاص داده شده به حملۀ عراق که منجر به عملیات تنگۀ ابوقریب شد. در آن کتاب با عنوان «تکِ بیستویک تیر» بیان میشود. در بخش روایتهای ناظر به حملۀ عراق و عقبنشینی ارتش، از روایتهای این کتاب که جای معتبری مثل هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی رویَش نظارت داشت، استفاده کردم. این، سند مکتوب خیلی مهمی بود که به دست ما رسید. بنده با همکاری دوستان عزیز گردان عمار، به فیلمی مربوط به تفحص این شهدا دسترسی پیدا کردم. این فیلم مربوط به پنج روز بعد از عملیات بود. نهتنها بحث تفحص، بلکه فیلم منطقه و بعضی تصاویر آن و همچنین، برخی روایتهای بکر و دستنخورده را داشت که در این کتاب از آنها بهره بردم. از بعضی از اسنادِ سازمان حفظ آثار سپاه محمد رسول الله که دربارۀ عملیات بود، برای محتوای کتاب استفاده کردم و با کنار هم قراردادن این اسناد و مدارک، توانستم روایتی از ماجرا شکل بدهم.
بهعنوان نویسندۀ این اثر، چه ویژگی بارزی برای این کتاب قائلید؟
این کتاب چند ویژگی دارد. ویژگی اول، فرم آن است. تلاشم بر این بود که اگر بهسمت قصهگویی میروم، تمام جزئیات این کتاب واقعی باشد. بنده حتی وقتی آقای سردار یزدی داشت روایتش را از ملاقات با سردار شهید بزرگوار، غلامرضا صالحی، در منطقۀ شاخشمیران تعریف میکرد، روی متن اولیهای که نوشته بودم، سؤال نوشتم که آن روز ظهر غذا چه داشتید؟ خیلی برایم اهمیت داشت جزئیاتی که توی کتاب میآید، زاییدۀ ذهن خودم نباشد. با توجه به دغدغههایی در این حوزهها دارم، سعی کردم جزئیاتی که ارائه میدهم، از خود رزمندهها گرفته باشم. یک عملیات 24ساعته، نزدیک به 70 ساعت مصاحبه دارد و نزدیک به 50 نفر راوی. میخواهم بگویم یکی از دغدغهها این بود. پس یکی از ویژگیهای این کتاب این است که متنی که مخاطب من میخواند، از هر جهت میتواند به آن اعتماد و اطمینان کند.
ویژگی دوم این است که دربارۀ تنگۀ ابوقریب، چند سال پس شاهد یک فیلم سینمایی بودیم که با استقبال مخاطب روبهرو شد. فکر میکنم جوایزی هم در جشنوارۀ فیلم فجر گرفت. شاید یک اتفاق نادر باشد که دربارۀ یک موضوع واحد، هم فیلم ساخته شده، هم کتاب نوشته شده است؛ اما جالب است بدانید که محتوای این دو اثر هنری هیچ نسبتی با هم ندارند. اسمشان مشترک است؛ اما اشتراکات بسیار کمی دارند و محتویات و جزئیاتشان کاملاً با هم متفاوت است. از این منظر، این کتاب و این فیلم برای عزیزانی که در این حوزهها قلم میزنند و مینویسند، ارزش بررسیدن دارد. به نظرم از رهگذر این بحثها و بررسیها، به راهکار خوبی در خصوص رابطۀ روایت قصهگونه و دراماتیک از یک واقعه میتوان نزدیک شد؛ اینکه ما در یک اثر هنری، چه در قالب کتاب و چه در قالب فیلم و سریال، باید چه مؤلفههایی را از یک واقعه حفظ کنیم تا آن روایت ما، روایت واقعی از حادثه باشد.
ویژگی بعدی، موضوع تنگۀ ابوقریب و عملیات تنگه است. این عملیات نزدیک به پایان جنگ انجام میشود؛ همان زمان که دغدغههای پذیرش قطعنامه در سطح جامعه مطرح بوده است. آنچه در این کتاب پررنگ است، رزمندهها و فرماندهان جنگاند که در این زمینه دغدغه دارند. این اتفاق در شرایط خاصی رخ میدهد و در عین حال که این اما و اگرها و حرف و حدیثها در خصوص پذیرش قطعنامه ممکن است پای هر رزمندهای را سست کند، این عزیزان با تکلیفگرایی و اطاعت از فرماندهی و تبعیتپذیری، با یک گردان دویستنفره، جانانه به جنگ عراق میروند و جلوی بسیاری از نیروها و تانکهای عراقی را میگیرند و باعث میشوند آن پیشروی عظیم و هولناک عراق دوباره تکرار نشود؛ همان که در ابتدای جنگ، شاهدش بودیم که تا نزدیک اندیمشک هم آمدند. اگر این گردان اقدام و عمل نمیکرد، هیچ بعید نبود که عراقیها به پشت رودخانۀ کرخه و نزدیکیهای اندیمشک برسند. به هر جهت، از جمله ویژگیهای مهم، همین مقطع است که در کتاب آن را روایت میکنم.
اطلاع دارید که چه مقدار از خاطرات اعضای گردانهای مختلف در دفاع مقدس ثبت و ضبط شده است؟
بنده اطلاع ندارم. چنین اشرافی وجود ندارد. دربارۀ گردانها و لشکرها نمیتوانیم خیلی شفاف صحبت کنیم. البته شاید دربارۀ لشکرها راحتتر بشود صحبت کرد. مثلاً لشکر 27 توانسته مقاطع بسیاری از حضورش را در مناطق جنگ، روایت کند. یا مثلاً تکنگاریهای لشکر 17 علیبنابیطالب، لشکر 8 نجف و لشکر 41 ثارالله. اخیراً دیدم لشکر عاشورا هم چنین کاری کرده است. در حقیقت، با جریان هدفمند و منظمی در حوزۀ لشکرنگاری و گرداننگاری مواجه نیستیم. در این زمینه، بزرگان لشکر 27، مثل آقای گلعلی بابایی و حسین بهزاد، توانستند کارهایی در گونۀ یگاننگاری مثل کتابهای گردان نهم یا حبیب تولدی دیگر یا بچههای حمزه انجام دهند. این کتابها جزو معدود کارهای گرداننگاری در ایران، بین سازمانهای نظامی ایران محسوب میگردد. وگرنه آثاری این چنین نداریم.
نکتۀ دیگر اینکه ادبیات پایداری کمی دچار رشد ناموزون در بعضی حوزهها شده است. یعنی در حوزۀ خاطرات شفاهی آدمها و رزمندهها زیاد کار شده که انتشارات سورۀ مهر پرچمدار این حوزه است. خوب هم هست و باید کار شود. آنچه اخیراً با آن مواجه شدهایم، همسرنویسی است؛ مخصوصاً در حوزۀ مدافعان حرم. ما دچار رشد بیرویهای در حوزۀ همسرنویسی هستیم؛ با مسائل مختلف و آسیبهایی که دارد. چند باری اشاره کردم که به زندگینامهنویسی شهدا نیاز داریم و باید ادامه هم پیدا کند؛ اما مسئلهای که کمی مغفول مانده، واقعهنویسی است؛ یعنی همین برشهای مقطعی از جنگ که دارای اهمیت تاریخی ـ نظامی و بهخصوص حاوی مضامین انسانی است. عملیات عطش کتاب جنگی نیست. کتابی در بستر انسانی است که روایت آدمها، دغدغههایشان، فکرهایشان، ایثار و تلاششان و هرچه مربوط به نوع انسان است، در آن یافت میشود. خیلی از مقاطع طلایی جنگ و آدمهای جنگ ما در همین واقعهنگاریها و بررسی برشهایی از جنگ، شناخته و روایت میشود.
به نظر شما مهمترین مؤلفههایی که باید در حوزۀ ثبت تاریخ دفاع مقدس به آن توجه شود، چیست؟
مهمترین مؤلفه این است که رشدی موزون در همۀ ابعاد ادبیات جنگ داشته باشیم. اینطور نباشد که بعضی از حوزههای مخاطبپسند مثل همسرنویسی و خاطرات شفاهی رزمندگان که کار آسانتری در عرصۀ تحقیق و نگارش است و جذابیتهای خودش را هم دارد، پررنگتر باشد. به نظرم توجه تام فعالان ادبیات پایداری به این عرصهها، باعث مغفولماندن حوزههای دیگر ادبیات جنگ، مثل واقعهنگاری میشود. به نظرم مهمترین مؤلفه در ثبت تاریخ دفاع مقدس، نگاه همهجانبه به این حوزه است و اینکه ما در عرصههای مختلف، نگاه همهجانبه داشته باشیم؛ هم در موضوع و هم در رویکرد. به رویکردها هم باید حواسمان باشد. ما بعد از گذشت چهل سال از شروع جنگ، به رویکردهای منطقی و معقول هم در این عرصه احتیاج داریم. چون هنوز هم میبینیم که متأسفانه، درگیر مسائل صرفاً عاطفی و احساسی از جنگ هستیم. من بارها به دوستان گفتم اگر همۀ زندگینامههای شهدای مدافع حرم را جمع کنید و کنار هم بگذارید، حتی به یک تصویر مبهم از جنگ سوریه هم نمیرسید. این مهم است و نقص محسوب میشود. مردم کشور ما نیازمند این حقیقت هستند که در کنار رسانههای مختلف و توضیحات مختلفی که در جاهای مختلف در این زمینه داده میشود، در خصوص حضور رزمندههای ایرانی در سوریه، اقناع شوند. بچههای این مملکت در سرزمینی به نام سوریه شهید شدند؛ اما چرا ما هیچ روایت درست و حسابی از جنگ سوریه در کتاب زندگینامههای مدافعان حرم نمیبینیم؟ چرا رویکرد ما در بحث مدافعان حرم، اینقدر احساسی و عاطفی است؟ اینها نهتنها به افکار عمومی جامعه نمیتوانند کمکی کنند، بلکه در درازمدت آسیبزا هم خواهند بود. نقل یک روایت صرفاً عاطفی و احساسی از ماجرای عظیم جبهۀ مقاومت در دهۀ نود که این همه اتفاقات مهم در آن رقم خورد و این همه جوانهای مملکت آنجا به شهادت رسیدند، در حقیقت یک غفلت است؛ اگر نگوییم خیانت است. این غفلتی بسیار بزرگ است که بعضیها عمداً دچار آن هستند. بعضی از دوستان و همکارانمان تعمداً دچارش هستند و امروز به جایی رسیدهاند که نهتنها این را بد نمیدانند، بلکه این رویکرد احساسی و عاطفی را تئوریزه هم میکنند. ما متأسفانه در این حوزه با این آسیبها روبهرو هستیم. انشاءالله فعالان حوزۀ اطلاعرسانی رسانه مثل شیرازه، در این زمینه روشنگری و هدایتگری کنند.