تحلیلی بر کتاب «ابداع امر اجتماعی؛ رساله‌ای دربارۀ افول هیجانات سیاسی»/ژاک دونزولو/شیرازۀ کتاب ما
چهارشنبه 27 تير 1403

تحلیلی بر کتاب «ابداع امر اجتماعی؛ رساله‌ای دربارۀ افول هیجانات سیاسی»/ژاک دونزولو/شیرازۀ کتاب ما

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، مجله گاه نقد در پنجمین شماره خود به تحلیل کتاب «ابداع امر اجتماعی؛ رساله‌ای دربارۀ افول هیجانات سیاسی»، نوشتۀ ژاک دونزولو از انتشارات شیرازۀ کتاب ما پرداخته است که در ادامه آن را از نظر می‌گذرانید.

نگاهی اجمالی

تاریخ فرانسه از بعد از انقلاب آن در ۱۷۸۹، انباشته از دوره‌های متوالی ثبات و هرج‌و‌مرج بوده است. این هیجانات سیاسی برای به‌دست‌آوردن حقوق عمومی و حکومت مردم‌سالارانه سازمان‌دهی می‌شدند؛ اما در نهایت در پایان قرن بیستم دچار افول شدیدی شدند. ژاک دونزولو، جامعه‌شناس فرانسوی، در کتاب حاضر که در سال ۱۹۸۴ نوشته است، تلاش کرده این معضل را در سایۀ تاریخ معاصر فرانسه بازخوانی کند. به‌نظر او، جمهوری‌خواهی فرانسوی با برقراری حکومت مردم‌سالارانه دچار تناقضی بزرگ شده بود: از یک‌ سو ساختارهای سلسله‌مراتب و نابرابر پیشین باید از بین می‌رفتند و برابری همۀ شهروندان تضمین می‌شد که انتظار عظیم از دولت بود. از سوی دیگر، استبداد باید برچیده می‌شد که این، میدان عمل دولت را تنگ می‌کرد و در این حالت، دولت به همه‌چیز و هیچ‌چیز تبدیل می‌شد.

در کتاب حاضر، تجربۀ جمهوری سوم فرانسه بازخوانی می‌شود که چگونه پس از تجربۀ خونین کمون فرانسه، نظریه‌پردازان و متفکران فرانسوی تلاش کردند راهی برای گریز از این تناقض و آشتی منافع جامعه و دولت پیدا کنند. دونزولو در این بین به ابداع امر اجتماعی در خلال طرح مفاهیمی همچون هم‌بستگی و دِین عمومی اشاره می‌کند که مانند راهی سوم، فراسوی لیبرالیسم و سوسیالیسم قرار گرفت. در نهایت، دونزولو به این پرسش می‌پردازد: چگونه در فضای پس از مه۱۹۶۸ و تضاد لیبرالیسم نو و سوسیالیسم فرانسوی می‌توان راهی را برای احیای امر اجتماعی یافت که در عین حال، مسئلۀ افول هیجانات سیاسی را نیز حل کند؟ به‌باور او، این پرسش مشخص‌کنندۀ ادامۀ راه تاریخ است.

مروری تخصصی

ابداع امر اجتماعی از چهار فصل به‌همراه یک پیشگفتار تشکیل شده است. نویسنده در پیشگفتار، به این موضوع می‌پردازد که افول تمایلات سیاسی عموم مردم در فضای سرخوردگی‌های مدرن دهۀ ۱۹۷۰ و پس از مه۱۹۶۸ رخ داده و اینکه چگونه این نسل، از آرمان‌های بزرگ جمهوری‌خواهانۀ سال‌های قبل دست کشیده است.

عنوان فصل اول کتاب، «پرسشِ اجتماعی» است. در این فصل، به نقطۀ آغازین امر اجتماعی و تبارشناسی تاریخی آن پرداخته می‌شود. رویداد تاریخی بنیادین در این موضوع به‌زعم نویسنده، انقلاب ۱۸۴۸ است. قبل از آن، جمهوری به‌مثابۀ پاسخی عام به مسائل زندگی و جامعه فهم می‌شد. تنها مشکل در آن زمان، مشروعیت‌نداشتن قدرت بود و تلقی جامعه آن بود که با انقلاب و تصرف قدرت توسط جمهوری‌خواهان رفع می‌شد. اما در نهایت، مجلسِ منتخب و جامعه بر سر موضوعاتی مانند حق کار به تعارضات بنیادین برخوردند. این تعارض در قیام ژوئن به بیشترین حد خود می‌رسد و محافظه‌کاران و لیبرال‌ها را علیه معترضان به فقدان حق کار متحد می‌سازد. در اینجا بود که نظریه‌پردازان سعی کردند ریشه‌های تضاد را واکاوی کنند.

نخستین وجه پرسش اجتماعی به‌باور دونزولو، ابهام ذاتی در مفهوم بنیادی جمهوری، حاکمیت بود. حاکمیت عموم مردم و ارادۀ روسویی سبب شده بود تا عموم مردم علیه حکومت بشورند. چگونه می‌شود کمیّت و کیفیت مداخلۀ حکومت را تعیین کرد؟ نویسنده در این فصل، چگونگی خلق مسئلۀ اجتماعی را تشریح می‌کند که سرانجام به ابداع امر اجتماعی و نظریاتی مانند هم‌بستگی منجر شد تا بتواند جامعه را از حالت تضاد و هرج‌و‌مرج خارج سازد.

در فصل دوم با عنوان «ابداع هم‌بستگی»، به تلاش‌های جامعه‌شناسان فرانسوی مانند امیل دورکیم و حقوق‌دانانی مانند لئون دوگی پرداخته می‌شود که سعی کردند حدود مداخلۀ حکومت و رابطۀ آن با جامعه را تدقیق کنند. دورکیم با نفی طبیعی‌بودن جامعه، نظریۀ تقسیم کار اجتماعی خود را مطرح می‌سازد. او معتقد است جامعه بنا به قوانین خاص خود زندگی می‌کند و تحول می‌یابد. وظیفۀ حکومت، نظام‌مند‌کردن پیوند اجتماعی است. دولت مسئول حراست از تصویر آن هم‌بستگی است که سازمان‌دهندۀ جامعه است.

در ادامۀ فصل، به نظریات لئون دوگی و موریس هوریو پرداخته می‌شود. این دو فرد، دولت را به‌مثابۀ یک «نهاد» در نظر گرفتند، نهادی که فراتر از همۀ نهادهاست و هدف خاص آن پاسداری از حرکت صحیح کل جامعه است. فرد در تحقق کارکردهای گروه‌هایی اجتماعی که در آن عضویت دارد، معنا می‌یابد.

ابداع نظریۀ هم‌بستگی سبب شد تا جمهوری سوم از تناقضاتی ذاتی که به آن دچار بود، تا حدی خلاصی یابد؛ اما در عرصۀ عمل، هم‌بستگی می‌توانست کارایی داشته باشد؟ دونزولو در فصل سوم کتاب با عنوان «ارتقای امر اجتماعی»، به دستاوردهای عملی امر اجتماعی اشاره می‌کند. به‌صورت مشخص در این فصل، شاهد تبارشناسی تاریخی دولت رفاه هستیم. نویسنده در ابتدا به تعارضات بین کارفرما و کارگر در قرن نوزدهم می‌پردازد، دوگانه‌ای که شاهد فرازوفرودهای مختلفی بوده است. اما گرایش غالب را می‌توان سیاست‌زدایی از نیروی کار و ممنوعیت تشکل‌یابی دانست.

با ظهور امر اجتماعی، در این رابطه تغییراتی به وجود آمد. دونزولو به‌صورت مشخص به نظریۀ «دِین عمومی» اشاره می‌کند. با این نظریه، حقوق اجتماعی نیروی کار تا حد زیادی محافظت شد و جلوی ضرر کارفرما هم گرفته شد. به‌صورت اجمالی، بر اساس این نظریه که همه را دارای حد مشخصی از تکلیف می‌دانست، نظام‌های بیمه‌ای به وجود آمد تا هرکس بتواند با سرمایه‌گذاری بر اساس توان طبقاتی خود، از حقوق خویش محافظت کند. در ادامه، ساختار وظایف دولت تحول یافت که به حقوق اجتماعی و سیاسی هم تسری یافت و مسئولیت سیاست‌گذاری اجتماعی را پذیرفت. با این تحول، قرار بود تعارض میان کار و سرمایه رفع شود. اوج این گرایش را می‌توان فضای بین دو جنگ جهانی دانست که کینز‌، به‌عنوان اقتصاددان محوری این عرصه، پا به میدان گذاشت و نظریاتش مبنای سیاست‌گذاری قرار گرفت.

اما دولت‌های رفاهی غربی در نهایت به مشکل برخوردند. نویسنده این بحث را در فصل چهارم با عنوان «بسیج جامعه» دنبال می‌کند. دولت‌های غربی در این برهه به ورطۀ مصرف‌گرایی و ایدئولوژی متصلب پیشرفت اجتماعی گرفتار شدند. بالاتر از هرچیز، بحران دولت رفاه به طرح مسئلۀ معروف خلأ اجتماعی در میان فرد و دولت منجر شد. دونزولو با مرور نظریات انتقادی مختلف در برابر این امر مانند نظریات چپ جدید و لیبرال‌ها، در نهایت به این باور می‌رسد که مسئلۀ پیش‌گفته هیچ‌ راه‌حلی ندارد. او صرفاً بر لزوم فروکش‌کردن قطعیت‌های متناقض آشتی‌ناپذیر تأکید می‌کند. مثلاً عرضۀ یک الگوی فلسفۀ تاریخ کلی و افتادن به ورطۀ تاریخی‌گرایی را که اندیشۀ پیشرفت یکی از محصولات آن است، نفی می‌کند.

در چنین فضایی که انسداد سیاسی رخ داده و جامعه و دولت متقابلاً دچار فلج‌شدگی شده‌اند، باید به خودمختاری امر اجتماعی اندیشید. بی‌رمقی سیاسیِ مشاهده‌شده در جامعه محصول سال‌ها وابستگی جامعه به دولت است. جمهوری سوم برهه‌ای بود که در آن، امر اجتماعی به ظهور رسید و تا سال‌ها نظریه‌پردازان توانستند بر تضاد و هرج‌و‌مرج فائق آیند. اکنون بار دیگر باید به امر اجتماعی جدیدی اندیشید که وضع موجود را به‌نفع آینده‌ای بهتر بر هم زند.

درآمدی تحلیلی

ابداع امر اجتماعی را می‌توان واکنشی دانست به فضای دهۀ ۱۹۸۰. در این دهه، از یک ‌سو شاهد نئولیبرالیسم تاچری و ریگانی هستیم که در خلال آن فردگرایی رادیکالی به منصۀ ظهور رسیده و اتحادیه‌های کارگری سرکوب می‌شوند و از سوی دیگر فرانسوا میتران، رئیس‌جمهور سوسیالیست فرانسه، برخی سیاست‌های اجتماعی افراطی را دنبال می‌کند که در نهایت منجر به وضعیت وخیم اقتصادی می‌شود. با چنین وضعیتی، پس از مه۱۹۶۸ جامعۀ فرانسه به حالتی از رخوت سیاسی و ناامیدی از امر سیاسی برای بهبود وضع موجود دچار شده بود. ژاک دونزولو در چنین وضعیتی توانسته است نقش روشن‌فکری دغدغه‌مند را بازی کند که به‌دنبال راه سوم است. او برای این امر توانسته است به‌خوبی تاریخ فرانسه و جمهوری سوم را واکاوی کند.

در متن به‌سختی می‌توان از سوگیری نویسنده نشانی یافت: نه دفاع از محافظه‌کاران و نه علاقه به نظریات لیبرال و حتی هواداری از چپ‌گرایی. او صرفاً به‌دنبال بازنمایی روند حل یک تناقض تئوریک بوده است. متن کتاب حاکی از آن است که نویسنده بر نظریات اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی تسلط خوبی دارد و شناسایی رویدادهای تاریخی اثرگذار، متن وی را شبیه به متون میشل فوکو کرده است. البته او در بررسی خود، به‌صورت مطلق به فرانسه می‌پردازد و این نگاه‌نکردن به تأثیر رویدادهای خارجی و بین‌المللی، تا حدی قدرت تحلیل متن را کاهش داده است. مثلاً در بررسی دولت رفاه، به تأثیرات سیاست‌های اجتماعی بیسمارک در آلمان و الگوبرداری از آن اشاره‌ای نمی‌کند.

نویسنده به جنگ‌های جهانی نیز به‌حد کافی توجه نمی‌کند. مثلاً خواننده می‌تواند این پرسش را مطرح سازد که جنگ چقدر در وابستگی جامعه به دولت نقش داشت؟ اما دونزولو در متن به آن پاسخ کافی نمی‌دهد. بررسی‌نکردن زمینۀ اجتماعی خاص فرانسه و توانمندی‌های اقتصادی آن، ضعف دیگر نویسنده است. البته باید اذعان کرد که تبارشناسی نظام بیمه‌ای و مسئولیت عمومی که در واکنش به رابطۀ کار و سرمایه به وجود آمد، جزو بهترین بخش‌های متن است. با این حال رابطۀ کار و سرمایه در قرن بیستم با ظهور تکنولوژی‌های جدید، چیزی است که جا داشت بیشتر به آن پرداخته شود.

ناامیدی نویسنده از تاریخی‌گرایی خواننده را به نظریه‌ای ایجابی نرسانده است. آیا در نقد این نحله، دونزولو نظر استاد خود، فوکو، را برگزیده است؟ آیا نمی‌توان فلسفۀ تاریخ جدیدی عرضه کرد که کژکارکردهای نظریات قبلی را نداشته باشد؟ و... .

 

نظر بدهید