
یادداشتی ازالهام قاسمی درباره کتاب «حکایت زخمها» نوشته الهه آخرتی در شیرازه کتاب ۶۱و ۶۲ با عنوان «کتاب در قاب رسانه»
حاج قاسم؛ نخ تسبیح دانههای مقاومت
داعش، دولت اسلامی عراق و شام؛ دولتی با پرچم سیاه که اگرچه نام «محمد رسول الله» بر آن حک شده، صاحبانش نه پایبند به آیین و سنت احمدیاند و نه عامل به خلقوخوی محمدی. دولتی بهدور از عدالت و انسانیت. دولتی جنایتکار که فتنۀ جهانشمولش، داغها بر دل زنان و مردان سوری و لبنانی و ایرانی و... گذاشته است؛ داغی جانسوز که نویسندههای زیادی را دستبهقلم کرده تا وقایع هولناکشان را برای همیشه در تاریخ ثبت کنند. الهه آخرتی از جملۀ این نویسندهها است؛ نویسندهای مسلط به زبان عربی و آشنا به زبان انگلیسی که با نوشتن زندگینامۀ مدافعان حرم پا به عرصۀ نویسندگی گذاشته است. حکایت زخمها یکی از آن کتب است. این اثر در چهار فصل، داستان رشادت جانبازانی را روایت میکند که استواریشان دشمن را وادار به عقبنشینی و ترک خاک سوریه کرد.
حکایت زخمها حکایت همدلیهاست. حکایت یکیشدن قلبها با وجود اختلاف قومی و نژادی. حکایت ایستادگی در برابر فتنۀ جهانی برای اثبات باورها و عقیدهها. حکایت جانبازیهای چهار جانباز مدافع حرم که هریک از زاویۀ نگاه خویش، جنایات داعش در سوریه را به روایت نشستهاند. الهه آخرتی در حکایت زخمها تابلوی اتحادی را پیش روی خواننده به تصویر میکشد که جهانشمول است؛ اتحادی که مرزهای جغرافیایی را یکی کرده و ایستادگی و مقاومت تا پای جان را فرهنگ. فرهنگی که کودک افغان در لابهلای کتابهای پدر مییابد. فرهنگی که او را در نوجوانی پایبند آداب و رسوم ایرانی و عاشق امام و شهادت میکند. این عشق سبب دو سال سرگشتی او در تهران و در نهایت جانبازیاش در خاک سوریه میشود. آنچه گفته شد، ماجرای حکایت دوم بود. حکایت جوان شیعۀ افغانستانی از ولایت دایکندی.
و حالا محمد، راوی تهتغاری اثر؛ آنکه روایتگری اولین زخم را بر عهده گرفته است و میکوشد با شروعی طنزگونه، از تلخی روزهای سیاه جنگ بکاهد. روزهایی که بهقول خودش، فکرش را هم نمیکرده بخش مهمی از تاریخ کشورش و منطقه شود. کودک هفتسالۀ بیروتی که همۀ زندگیاش فوتبال بود و حالا، صهیونیستها با تجاوزی وحشیانه و بیرحمانه، بر همش زده بودند و حالا او در نوزدهسالگی، با وجود مخالفتهای سرسختانۀ مادر، با اسم جهادی «سراج» راهی میدان نبرد در خاک سوریه میشود تا غول منحوس کودکیهایش را نابود کند. نبردی که در نهایت، منجر به قطع دو دستش میشود. حکایت زخم سوم، حکایت جوان پاکستانی که داغ شهادت برادری را بر دل دارد که حکم پدری برایش داشت. پدری که پوتینهای نظامی او در بین خرتوپرتهای مغازهاش پسر را دچار دغدغه کرد. تا آنجا که ثاقب 27ساله بر اساس خوابی عجیب، خالی از هر شک و تردید، با عضویت در نیروی زینبیون پا در معرکۀ جهاد گذاشت و در عملیات آزادسازی جادۀ خناصر، از ناحیۀ سر مجروح شد. این جراحت بهدلیل ایجاد عوارضی چون صرع، او را جزو جاماندگان جنگ کرد.
و آخرین حکایت کتاب، حکایت آخرین زخم، آخرین گام. روایت جانباز ایرانی، سردار رضا سلمانی، از اهالی کهنز شهریار که در عملیات آزادسازی العیس سوریه، برای نجات دوستش، مالک، هنگام ردشدن از رودخانه، در اثر انفجار مین از ناحیۀ پا مجروح میشود. روایتگری که در هشتاد صفحۀ پایانی کتاب، ماجراهای زیادی را به روایت مینشیند: روایت احداث اولین پایگاه بسیج منطقۀ شهریار در کانکس؛ روایت ساخت مسجد امیرالمؤمنین و خوابی که حاجآقا حسینی دربارۀ زمین آن دیده بودند؛ روایت کمک رفقای شهیدش، مصطفی صدرزاده، محمد آژند و سجاد عفتی در ساخت مسجد؛ رفقایی که هریک، بهنحوی، در خاک سوریه به درجۀ رفیع شهادت نائل شدند و داغ جاماندن از قافله را بر دل او گذاشتند؛ سرگذشت جذاب و پرماجرای انگشتر یمنی حاج قاسم سلیمانی که در لحظۀ شهادت، به دستشان بود.
از جمله خصوصیات اثر، جملات طولانی بههمپیوستهای است که سبک خاصی از خواندن را بر خواننده تحمیل میکند. این سبک با ریتمی کُند و موسیقیایی، او را به خواندن دقیق جملات وامیدارد. از زیباییهای این کتاب میشود به وجود دیالوگهایی به زبان اصلی اشاره کرد. لهجۀ هرازه فارسی دری جانباز افغانستانی، زبان اردویی جوان پاکستانی و زبان عربی جوان لبنانی که همگی با وجود اختلاف واژگانی، یک کلمۀ واحد را دنبال میکنند؛ کلمهای به نام اسلام. کلمهای به نام آزادی. کلمهای به نام... .
از دیگر ویژگیهای اثر، ثبت عکسهایی از حضور هر جانباز در جبهۀ جنگ و در نهایت، بستریشدنش در بیمارستان در انتهای هر حکایت است. اتفاقی که برای دو راوی افغانستانی و پاکستانی رخ نداده است که نویسنده علت آن را نبود شرایط امنیتی برای این دو جانباز و خانوادۀ آنها در داخل و خارج از خاک کشورشان بیان میکند. تنها اشکالی که میتوان بر کتاب وارد کرد، خالیبودن جای روایت جنایات داعش در خاک سوریه از زاویۀ نگاه یک جانباز سوری است؛ روایتی که میتوانست تابلوی اتحاد را کامل کند. این نقص بنا بر گفتۀ نویسنده، ریشه در شرایط خاص سفر او به کشور سوریه داشت.
و در نهایت، نقطۀ عطف کتاب که بر حسب عقیدۀ نویسنده، در اشتراک دیدگاه جانبازان غیرایرانی دربارۀ کشوری به نام ایران و شخصیتی به نام حاج قاسم سلیمانی است؛ شخصیتی که همانند نخ تسبیح، دانههای مقاومت را در کنار هم نگه داشته است. این نویسندۀ فعال در زمینۀ مدافعان حرم و منتخب در دومین جشنوارۀ شهید همدانی، پیش از این با دو اثر دیگر با نامهای کمی بیشتر بمان و هیچ چیز مثل همیشه نیست که روایت زندگی شهیدان مدافع حرم، اکبر شهریاری و امیر سیاوشی است، با نشر روایت فتح همکاری کرده است.