آمادگی برای اولین گام‌های مشق ظهور
سه شنبه 16 مرداد 1403

بازنشر گفت‌وگوی مجلۀ شیرازه کتاب با الهه آخرتی، نویسنده کتاب حکایت زخم‌ها

آمادگی برای اولین گام‌های مشق ظهور

الهه آخرتی از آن دست نویسنده‌های جوانی است که دغدغه‌اش در حوزۀ انقلاب و صدور آن، باعث شده است تا قلم به دست بگیرد و وارد دنیای نویسندگی شود. او در این راه، فقط به یک زبان بسنده نکرده و سعی کرده با مردم عرب و انگلیسی‌زبان نیز ارتباط بگیرد که موفق هم بوده است. در کارنامۀ درخشان او کتاب‌هایی همچون خورشید در سایه، کمی بیشتر بمان و هیچ چیز مثل همیشه نیست دیده می‌شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، مجله شیرازه کتاب در شماره 61و 62 با عنوان «کتاب در قاب رسانه» با الهه آخرتی نویسنده کتاب حکایت زخم‌ها، درباره این اثر به گفت‌وگو نشسته‌ است که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید:

نویسنده‌های متعددی جنگ سوریه و داعش را با بیان زندگی‌نامه‌ یا نحوۀ به‌شهادت‌رسیدن مدافعان حرم روایت کرده‌اند. چه شد که شما برای به‌تصویرکشیدن جنایات داعش در خاک سوریه، روایت زندگی چهار جانباز را موضوع کتابتان قرار دادید؟

فتنۀ برپاشده در سوریه، بدون شک یکی از رخدادهای مهم چند سال اخیر و تاریخ معاصر ماست. این حادثه برای برهم‌‌زدن تمام معادلات در خاورمیانه طراحی و اجرا شد و قرار بود با به‌نتیجه‌رسیدن آن در گام اول، چیزی به‌عنوان محور مقاومت در منطقه باقی نماند و در گام‌های بعدی، ایران تنها و منزوی باشد تا آسان‌تر از قبل بتوانند برای برهم‌زدن نظم و نظام داخلی آن برنامه‌ریزی کنند. در کنار این‌ها، ارائۀ تصویری سیاه و ترسناک از دین اسلام و آموزه‌های آن که در درازمدت می‌توانست در جهت مقابله و حتی مبارزه با رشد اسلام در جهان، به‌خصوص قارۀ سبز و آمریکا بسیار مثمرثمر باشد، مدنظر صحنه‌گردانان اصلی این ماجرا بود.

اما آنچه اتفاق افتاد، خلاف میل آن‌ها بود و از آن جایی که علاوه بر برهم‌‌زدن تمام این برنامه‌ریزی‌ها، زمینه‌ای برای اتحاد عملی هرچه بیشتر مردم منطقه و قدرتمندترشدن محور مقاومت شد، به نقطۀ عطفی در تاریخ منطقه تبدیل گشت. در حقیقت، فتنه‌ای که به جنگی تمام‌عیار کشیده شد و می‌خواست هم‌فکری و همراهی مردم منطقه را در برخی مسائل، مثل آرمان آزادسازی فلسطین از بین ببرد، به جبهه‌ای برای در کنار هم قرارگرفتن حامیان مقاومت، با وجود تمام تفاوت‌های زبانی و فرهنگی و جغرافیایی مبدل شد. نه‌تنها خیال خام بدخواهان به واقعیت نزدیک نشد، که کابوسشان در خصوص نزدیکی هرچه بیشتر اقوام منطقه به یکدیگر، رنگ حقیقت به خود گرفت و آنچه تا پیش از این، در حد هم‌فکری‌ها و هم‌عقیده‌بودن‌های ایدئولوژیک جریان داشت، به اتحادی شیرین و همدلی‌های در مقام عمل ختم شد. این اتحاد، علاوه بر نقش‌برآب‌کردن توطئه‌های اخیر، بدون شک از اولین گام‌های مشق ظهور و تمرین برای در کنار هم بودن در جبهۀ جهانی صاحب‌الزمانf به شمار می‌رود. به همین دلیل، برخلاف کتاب‌هایی که تا به امروز توفیق داشته‌ام در خصوص مدافعان حرم کار کنم، این بار میدان بزرگ‌تری را برای کتاب تعریف کردم تا قدری بیشتر به این مسائل بپردازم.

سه راوی اثر شما غیرایرانی هستند: لبنانی، افغانستانی و پاکستانی. نحوۀ آشنایی شما با این سه راوی چگونه بود؟ آیا برای دریافت خاطراتشان عازم سفر شدید؟

در خلال روزهایی که پیگیر اخبار مقاومت و مبارزه با جریان تکفیر بودم، با راوی لبنانی کتاب آشنا شدم. مجروحیت خاص ایشان و انعکاسی که در رسانه‌های فارسی و غیرفارسی‌زبان داشت، توجهم را به زندگی ایشان جلب کرد. وقتی فکر گردآوری کتابی با این مضمون به ذهنم رسید، با همسرشان که از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط بودیم، صحبت کردم و برای انجام مصاحبه‌ها راهی لبنان شدم. فکر می‌کنم کتابی که پیش از آن، در خصوص شهید مغنیه کار کرده بودم، در شیوۀ ارتباط‌گیری و پیشبرد کار در لبنان نقش مؤثری داشت.

جانباز افغانستانی کتاب را یکی از افراد مرتبط با نیروهای فاطمیون معرفی کرد و از آنجا که در آن زمان، ایشان در ایران حضور داشتند و زبان مشترک فارسی هم کار را راحت می‌کرد، بلافاصله جلسات مصاحبه در شهرری برگزار و خاطرات ایشان جمع‌آوری شد.

برای رسیدن به جانباز پاکستانی کار سخت‌تر بود. در وهلۀ اول، بیشترِ این بزرگواران در ایران حضور ندارند و در وهلۀ بعدی، نه زبان مشترکی میان ما وجود دارد و نه امکان سفر به پاکستان برای من وجود داشت. در اینجا، کار با راهنمایی جناب آقای حمید داوودآبادی، با معرفی دقیق افرادی که می‌توانستند در این زمینه کمکم کنند، آغاز شد. در نهایت، با همکاری صادقانۀ یکی از پدران شهدای زینبیون و طلاب پاکستانی حوزۀ علمیۀ قم، مصاحبه‌ها در قم انجام شد؛ به‌صورت غیرحضوری و به‌شکلی که جانباز پاکستانی‌مان از حیث مسائل امنیتی، در پاکستان به دردسر نیفتد.

راوی ایرانی ما نیز ساکن شهریار بودند و طبیعتاً هماهنگی برنامۀ مصاحبه با ایشان کار سختی نبود؛ البته، با درنظرنگرفتن نخستین ماه‌های شیوع کرونا و نگرانی‌هایی که در این خصوص وجود داشت و بر روند مصاحبه‌ها تأثیر می‌گذاشت.

چرا از بین مدافعان حرم ایرانی، آقای رضا سلمانی را انتخاب کردید؟

سؤال خوبی است. برای انتخاب جانباز ایرانی وسواس زیادی داشتم. دلم می‌خواست این شخصیت کسی باشد که هم ویژگی‌های مثبت دیگر شخصیت‌های کتاب را دارا باشد، هم محتوای خاطراتشان به شکلی باشد که آن‌طور که باید و شاید، مدافعان حرم‌ ایرانی را نمایندگی کند. صحبت‌های زیادی انجام شد. بزرگواران متعددی معرفی شدند تا در نهایت، جناب آقای سلمانی را پدر بزرگوار شهید مصطفی صدرزاده معرفی کردند و روایت‌های چهارگانۀ کتاب با خاطراتشان تکمیل شد.

با توجه به تفاوت زبان سه راوی اثر با زبان ملی و مادری شما، کار تحقیق و مصاحبه‌ها به چه صورت بود؟ آیا همگی بر عهدۀ خودتان بود؟

همان طور که در پاسخ به سؤال‌های قبل اشاره کردم، زبان جانباز ایرانی و افغانستانی ما فارسی بود و از این نظر مشکلی وجود نداشت. تسلط بنده بر زبان عربی هم حضور در لبنان و مصاحبه با جناب علوش و خانواده‌اش را ممکن می‌کرد. می‌ماند جانباز پاکستانی کتاب. پیش از شروع کار، در نظر داشتم مصاحبه‌ها به زبان انگلیسی انجام شود؛ اما کسی را که به او دسترسی داشته باشم و به زبان انگلیسی آشنا باشد، پیدا نکردم. شاید جالب باشد که بگویم سخت‌ترین مصاحبه‌ها، همین مصاحبه با جانباز پاکستانی بود؛ چون در پاکستان، زبان‌ها و گویش‌های متعددی وجود دارد؛ به‌شکلی که آن طلبۀ پاکستانی ساکن ایران که با زبان فارسی آشنا و قرار بود ترجمۀ کار را به فارسی برای من انجام بدهد، زبان راوی داستان را نمی‌دانست. برای رفع این مشکل، از پدر بزرگوار شهید پاکستانی، ثاقب حیدر که هم به زبان راوی و هم به زبان طلبۀ پاکستانی مسلط بود، کمک گرفتیم. البته صحیح‌تر این است که بگویم ایشان برای رفع این مشکل پیش‌قدم شد. بدین‌ترتیب، ایشان صحبت‌های جانباز ما را به زبانی که طلبۀ پاکستانی بلد بود ترجمه و ایشان آن‌ها را برای من به فارسی ترجمه می‌کرد. بی ‌هیچ تعارفی، این عجیب‌ترین مصاحبه‌ای بود که برای یک کار گرفتم.

از زیبایی‌های اثر شما، وجود دیالوگ‌هایی با زبان اصلی است؛ دیالوگ‌هایی به زبان عربی، فارسی دری و اردویی. خودتان تا چه حد با این زبان‌ها آشنایید، یا بعضاً بر آن‌ها تسلط دارید؟

حفظ جملاتی به زبان اصلی راوی، با هدف نمایش هرچه بیشتر تفاوت‌ها و ایجاد تمایز بین راوی فصول کتاب بود که الحمدلله، مقبول شما و بسیاری از خوانندگان کتاب قرار گرفت. آشنایی من با این زبان‌ها یا لهجه‌ها هم همان طور که عرض کردم، به تسلطم بر زبان عربی باز می‌گردد؛ اما لهجۀ هزارۀ فارسی دریِ جانباز افغانستانی هم برای ما فارسی‌زبانان مفهوم است. منتها برای نگارش صحیح آن، از دوست افغانستانی عزیزم، خانم سلیمه جعفری کمک گرفتم. در خصوص زبان جانباز پاکستانی هم که مفصل توضیح دادم.

از بین روایات چهارگانۀ اثرتان، کدام روایت برای شما جذاب‌تر و تأثیرگذارتر بود؟

در جایگاه نویسندۀ کتاب و فردی که با هر چهار بزرگوار دیدار و گفت‌وگو کرده‌ام، تمام روایت‌ها را دوست دارم. طبیعتاً روایت جانباز ایرانی و لبنانی کتاب، به‌عنوان افرادی که سال‌ها و به‌صورت رسمی و جدی آموزش دیده‌اند، از حیث اشراف به مسائل نظامی و توانایی‌های رزمی، با روایت جانبازان افغانستانی و پاکستانی ما که فقط با گذراندن دوره‌های آموزشی، خود را برای دفاع رسانده‌اند، متفاوت است؛ اما فکر می‌کنم هرکدام شیرینی‌های خاص خودش را داشته باشد.

این کتاب می‌تواند نمادی برای وحدت در اقوام مختلف ذیل محور مقاومت تلقی شود. آیا شما هم با چنین نگاهی دست به تولید این اثر زدید؟

هدف نگارش این کتاب همین بوده است. این که با وجود تمام تفاوت‌های طبیعی، اشتراکات اعتقادی پیوندی مثال‌زدنی میان ما ایجاد می‌کند و این نگاه، همان است که برای رسیدن به ظهور و پس از آن، در عصر ظهور، به آن نیازمندیم.

نظر بدهید