ترجمان علوم انسانی
سه شنبه 27 شهريور 1403

شناخت نامۀ ناشر

ترجمان علوم انسانی

انتشارات و سایت ترجمان با هدف رفع خلأ برخی آثار و رویکرد‌ها در بازار نشر و ترجمه، در اوایل دهۀ ۱۳۹۰ آغاز به کار کرد. منظور از «خلأ در بازار ترجمه» کتاب‌هایی است با رویکرد‌های انتقادی به حوزۀ علوم اجتماعی مرسوم، کتاب‌ها و رویکرد‌هایی که عامدانه یا غافلانه در بازار نشر ایران به حاشیه رانده شده بودند‌. ترجمان در اولین دست و سِری کتاب‌های خود، این رویه را با ترجمۀ کتاب‌هایی مانند استعمار‌زدایی از روش‌، بیراهه‌های نظریۀ جامعه‌شناختی، جامعه‌شناسی و الهیات؛ پیوند و تعارض‌، علوم اجتماعی نیندیشیدنی و بحران در جامعه‌شناسی‌، نیاز به داروین آغاز کرد.

همان گونه که می‌توانیم دربارۀ ناشران گوناگون بگوییم، ترجمان نیز مانند دیگر بنگاه‌های تجاری در بازار نشر، باید نیم‌نگاهی به مخاطب و فروش کتاب‌های خود داشته باشد؛ از این جهت ترجمان در ادامه تصمیم گرفت مخاطب عام در حوزۀ علوم اجتماعی را در نظر بگیرد و با ترجمۀ کتاب‌هایی که گویی از طرح سیاست‌ورزانۀ این نشر فاصله دارد، مقتضیات عمل یک بنگاه را در حیطۀ عمل خود بیاورد، مانند اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی‌، چگونه در باب کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم، سخن بگوییم‌ و چگونه مرور کتاب بنویسیم. به این مجموعه از کتاب‌های ترجمان، می‌توان کتاب‌هایی حوزۀ روان‌شناسی را نیز افزود؛ مانند بازداشتگاه صورتی و علیه تربیت فرزند‌.

ترجمان در کنار این دست کتاب‌ها که گویی وجهی از سودآوری برای او دارد، دست به ترجمۀ کتاب‌هایی زده است که نمونه‌های مشابه آن را در ایران به‌سختی می‌توان یافت‌. اساساً خاص‌بودگی و تمایز ترجمان با دیگر ناشران را می‌توان در همین فرایند ترجمۀ کتاب‌هایی توصیف کرد که ادبیات و زبانی خاص دارند و رویکردشان حداقل با آنچه در بازار نشر ایران وجود دارد، متفاوت است.

مجموعه‌کتاب‌های نشر ترجمان در باب انقلاب، از جملۀ کتاب‌هایی است که به انقلاب ایران از وجهی متفاوت با خوانش علوم اجتماعی از انقلاب اسلامی می‌پردازد‌. خوانش مرسوم از انقلاب ایران در علوم اجتماعی در تفسیر‌های چپ‌گرایانه قرار می‌گیرد؛ البته خوانش‌هایی مانند فوکو و لیلی عشقی نیز وجود دارند؛ اما ترجمان با ترجمۀ این مجموعه، ادبیاتی جدید وارد کرده است‌. انقلاب تصور‌ناپذیر در ایران‌، شکست هژمونی و فوکو در ایران از این دست کتاب‌ها هستند. برای مثال کتاب شکست هژمونی اثر ادوارد سعید‌، در چهار مقاله که در مطبوعات آمریکایی منتشر شدند، عملکرد رسانه‌های آمریکایی در انعکاس اخبار مربوط ‌به جهان اسلام، انقلاب اسلامی ایران و تسخیر سفارت آمریکا در تهران را تحلیل کرده است.

ترجمان در راستای هدف و مقصد ابتدایی خود که بیان صداهای شنیده‌نشده و غیررسمی در آکادمی علوم انسانی ایران بود، به ترجمۀ کتاب الهیات و نظریۀ اجتماعی پرداخت، این کتاب می‌توانست ترجمان را به یکی از اولین ناشرانی تبدیل کند که به الهیات اجتماعی می‌پردازند؛ اما به‌دلیل ترجمۀ بد و سخت‌خوان آن، عملاً توجه اندکی به این کتاب بسیار مهم و خواندنی شد. ترجمان با گذشت زمان همواره از ایده و مقصد اولیۀ خود دورتر شد و به ایده یک بنگاه نشر نزدیک‌تر.

ترجمان می‌تواند یک مدل و نمونۀ بررسی مناسب از کار فرهنگی خصوصی در بازار نشر باشد. با بازاری‌شدن فرهنگ و نشر و کتاب، ایده‌های تحول‌گرایانه و نو و جدید نیز در این مناسبات ازپیش‌موجود هضم می‌شوند. ترجمان برای بقا در بازار باید متناسب با ذائقۀ موجود عمل می‌کرد و به یک نشر معمولی و عمومی تبدیل می‌شد. برای ذائقه‌آفرینی و خلق دغدغه‌های جدید و ایده‌های نو در علوم اجتماعی ایران باید هزینه‌های زیادی پرداخت کرد که به نظر می‌رسد با مطالعۀ نمونه ترجمان می‌توان ادعا کرد یک نشر خصوصی ظرفیت تحمل این هزینه را ندارد.

 

تحلیل نامۀ برخی کتاب‌ها

حقوق بشر و امپراتوری؛ فلسفۀ سیاسی جهان‌وطن‌گرایی/ کوستاس دوزیناس/ ترجمان علوم انسانی

کتاب حقوق بشر و امپراتوری؛ فلسفۀ سیاسی جهان‌وطن‌گرایی، اثر کوستاس دوزیناس، رئیس مؤسسۀ علوم انسانیِ دانشگاه بِرکبِک لندن و مؤسس دپارتمان حقوق این دانشگاه است که انتشارات ترجمان آن را با ترجمۀ علی صابری تولایی روانۀ بازار نشر کرده است. کتاب یک مقدمه و دو بخش کلی دارد که هر بخش نیز از چند فصل تشکیل شده است.

بخش اول کتاب با عنوان «تناقضات حقوق بشر» پنج فصل دارد که عناوین آن‌ها به‌ترتیب عبارت‌اند از: «پایان حقوق بشر»، «هویت، میل، حق‌ها»، «چهره‌های متعدد بشردوستی»، «سیاست حقوق بشر» و «آزادی در نظم مبتنی بر زیست‌سیاست». همچنین بخش دوم این کتاب با عنوان «منابع هنجاری نظم نوین جهانی» شش فصل دارد با عناوین «امپراتوری یا جهان‌وطن‌گرایی»، «جهان‌وطن‌گرایی: باستانی، مدرن، پسامدرن»، «حقوق بشر، ارزش‌هایی در جهان عاری از ارزش»، «حقوق بین‌الملل، از شکوه کوتاه‌مدت تا بحران درازمدت»، «جنگ، خشونت، قانون»، «حاکمیت عریان، الهی، جهان‌وطنی». سخن پایانی کتاب نیز با عنوان «جهان‌وطن‌گرایی آمدنی» تنظیم شده است.

این کتاب که حاصل سخنرانی‌ها و مناظره‌های نویسنده در فضاهای علمی و آکادمیک در سراسر جهان است، قصد دارد ایدۀ «حقوق بشر» را به‌مثابۀ ایدئولوژیِ توجیهگر امپراتوری و مظالم و تناقضات آن، به نقد بکشد. مؤلف که از متفکران برجستۀ حقوقی معاصر و سردبیر نشریۀ بین‌المللی تفکر حقوقی انتقادی است، سعی می‌کند از منظری پست‌مدرن مداخلات بشردوستانۀ متأخر با نام حقوق بشر و تناقضاتی را که در درون این مداخلات منجر به نقض حقوق بشر در مقیاسی جهانی شده است، بازخوانی کند.

وی جنگ‌هایی را که در دهه‌های اخیر با نام حقوق بشر، در کشورهایی چون عراق، کوزوو و افغانستان، رخ داده است، از مصادیق تناقضات حقوق بشری می‌داند که مبتنی بر ایدۀ جهان‌وطن‌گرایی بسط یافته است. مؤلف معتقد است حقوق بشر‌ به‌عنوان ایدئولوژی پایان تاریخ، به‌دلیل مشروعیتی که نزد همۀ گفتمان‌ها دارد، امروزه هژمونی فراگیری یافته است؛ اما در حقیقت این ایده چیزی جز تحمیل ایدئولوژی اغنیا و قدرتمندان بر فقرا نیست.

مؤلف در این اثر به‌خوبی روند تکوین ایدۀ حقوق بشر مبتنی بر تلقی جدید از مفهوم بشریت در عصر مدرن را نشان می‌دهد و سعی می‌کند از منظر فوکویی، رابطۀ سلطه و مفاهیمی چون آزادی و حقوق بشر و انسان را تحلیل کند. این اتفاق بیشتر و شفاف‌تر از همه، در فصل پنجم کتاب مبنی بر آزادی در نظم مبتنی بر زیست‌سیاست رخ می‌دهد.

اثر حاضر به‌خوبی نشان می‌دهد که بعد از ۱۱سپتامبر، چگونه اولویت‌های سیاستی قدرت‌های بزرگ به‌ویژه ایالات متحده تغییر کرد و امنیت به مهم‌ترین دغدغۀ آن‌ها تبدیل شد. مؤلف به‌خوبی به پروژۀ «ملت‌سازی» در عصر امپراتوری بشردوستانه اشاره کرده، آن را در راستای قیومیّت بر ملل جهان از سوی ابرقدرت‌ها تحت ایدۀ جهان‌وطن‌گرایی تحلیل می‌کند. اساساً نظم نوین جهانی و جهانی‌شدن با تکیه بر خودمحِق‌پنداریِ ابرقدرت‌ها در حکومت بر جهان مطرح شده و ناظر به تضعیف حاکمیت دولت‌ها و تقویت نهادهای بین‌المللی چون سازمان ملل است.

امروزه قدرت‌های غربی منشور حقوق بشر سازمان ملل را که منشوری انسان‌ساز و نه دینی است، به پتک و ابزاری تبلیغاتی تبدیل کرده‌اند و به‌بهانه‌های مختلف، هر رفتاری را که خارج از میل قدرت‌های غربی انجام گیرد، به نقض این منشور متهم کرده، اهداف خود را بدین وسیله دنبال می‌کنند. از طرفی اگر رفتار متناقض با این منشور از خود قدرتمندان غربی سر بزند، کسی حق اعتراض یا طرح پرسش از آن‌ها را ندارد. حقیقت آن است که انسان مدرن غربی متوهمانه به خود اجازه داده است منشور حقوق بشر را که باید برگرفته از ارزش‌های عام و جهان‌شمول انسانی باشد، از جانب خود وضع کرده، آن را به تمام جهانیان دیکته کند و تأسف‌بارتر اینکه این نسخه فقط و فقط برای دیگران تجویز می‌شود و انسانِ خودمحور و انحصارطلب غربی برای خود هیچ الزامی به پایبندی به این منشور که خودش تنظیم کرده قائل نیست و هرجا بخواهد، به خود اجازۀ نقض آن را می‌دهد.

حقوق بشر و امپراتوری یکی از آثار بسیار خوب در زمینۀ نقد حقوق بشر آمریکایی محسوب می‌شود. نویسندۀ کتاب به‌خوبی توانسته است تحلیلی همه‌جانبه و عمیق از سیاست‌های غیراخلاقی و منفعت‌جویانۀ کشورهای قدرتمند از وضع ایدۀ حقوق بشر ارائه دهد و روند گسترش سلطۀ نرمِ سیاسی و امنیتی آنان بر دولت‌ها و ملل جهان را نشان دهد. شاید کمتر اثر مشابهی وجود داشته باشد که توانسته باشد اینگونه ردپای ایدۀ حقوق بشر در جنگ‌افروزی‌های آمریکا و هم‌دستان اروپایی‌اش در منطقۀ خاورمیانه را نشان دهد. رهبر معظم انقلاب در نقد حقوق بشر آمریکایی، سال‌ها بر این حقیقت تأکید کرده‌اند و این نکته به‌خوبی در این اثر بسط و تفصیل یافته است. این کتاب برای دانشجویان علاقه‌مند به مطالعات سیاسی و فلسفۀ سیاسی بسیار مفید خواهد بود.

 

شکست هژمونی/ ادوارد سعید/ترجمان علوم انسانی

نگاهی اجمالی

کتاب شکست هژمونی چهار مقاله از ادوارد سعید را گرد آورده است که آن‌ها را در سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ دربارۀ پوشش خبری رسانه‌های غرب از انقلاب اسلامی و تسخیر سفارت آمریکا نوشته است. این مقاله‌ها در میان مقاله‌های بسیاری که در آن سال‌ها دربارۀ وضعیت ایران منتشر می‌شد، حرف کاملاً متمایزی دارند و ادوارد سعید می‌کوشد تا با انتشار آن‌ها، گفتارهای مسلط در مطبوعات را بشکند. نام «شکست هژمونی» هم علاوه ‌بر اینکه به انقلاب و سرنگونی رژیم شاه اشاره می‌کند، مربوط ‌به همین وجه مقاله‌های سعید است؛ یعنی مربوط به تلاشی است که او برای شکست هژمونی رسانه‌ای غرب دربارۀ اسلام و ایران می‌کند.

مترجم و تدوینگر کتاب، حسین نظری، با تسلط نسبتاً خوبی که بر آثار سعید دارد، توانسته است مقدمۀ کافی و مناسبی برای کتاب فراهم کند. او در این مقدمه، طرحی کلی از نظریۀ شرق‌شناسی ادوارد سعید ارائه می‌کند و سپس از نقش این چند مقالۀ سعید سخن می‌گوید. او در ادامه مهم‌ترین نقدهایی را که به این چند مقاله وارد شده است، توضیح می‌دهد؛ اما سپس خودش این نقدها را نقد می‌کند. در مجموع مترجم و تدوینگر کتاب، با موضع سعید همدلی دارد.

مروری تخصصی

چند مقاله‌ای که از سعید در این کتاب گرد آورده شده است، حرف اضافه‌تری نسبت به نظریۀ کلی شرق‌شناسی او ندارد که آن نیز خود ذیل مکتب پسااستعماری می‌گنجد. در واقع این مقاله‌ها تنها به‌کاربستن همان نظریه دربارۀ انقلاب اسلامی و تسخیر سفارت آمریکاست. البته نکته اینجاست که اگرچه سعید به برخی نکات تاریخی دربارۀ ایران و غرب اشاره می‌کند، عمدۀ تلاش او اساساً برای نقد تصویری است که رسانه‌های غربی از ایران و اسلام و انقلاب اسلامی ارائه می‌کنند؛ بنابراین خوانندۀ این مقالات نباید به‌دنبال این باشد که با بحثی در حوزۀ جامعه‌شناسی انقلاب یا جامعه‌شناسی تاریخی روبه‌رو شود. شاید بتوان این مقالات سعید را به‌نوعی در حوزۀ جامعه‌شناسی معرفت در نظر گرفت.

از آنجا که بحث سعید بحثی در حوزۀ جامعه‌شناسی معرفت است، از یک سو وجه معرفت‌شناختی پیدا می‌کند و از سویی دیگر وجه جامعه‌شناختی. او از منظر معرفت‌شناختی که شاید بخش اعظم سخنان او در مقالاتش را تشکیل دهد، به‌طور عمده نقد خود را بر این نکته متمرکز کرده است که رسانه‌های غربی مفهومی به‌غایت انتزاعی و کلی و غیرواقع‌نگرانه از اسلام برمی‌سازند که تمام تنوع و تکثری را که در زندگی اسلامی وجود دارد، از بین می‌برد؛ اما پیامد جامعه‌شناختیِ این مفهوم‌سازی از اسلام چه خواهد بود؟ پاسخ سعید این است: «شکل‌گیری رابطه‌ای نابرابر میان غرب و شرق یا اسلام». این رابطه که اتفاقاً از طریق مطبوعات متعدد در اذهان مردمان غربی نیز نهادینه می‌شود، موقعیت را برای خوارتر و پست‌تر دانستن مسلمانان تحت عنوان‌هایی مانند نامتمدن، استبدادی، هوس‌باز و جبرگرا فراهم می‌کند و هر نوع دست‌کاری و تصرف غرب در شرق را مشروع می‌سازد.

به‌علاوه از نظر سعید، نظام رسانه‌ای غرب که چنین مقاصدی را دنبال می‌کند، نکاتی را دربارۀ روابط قدرت و توزیع آن میان گروه‌ها و نهادهای مختلف جامعۀ غربی و به‌طور خاص ایالات متحده، به جامعه‌شناس عرضه می‌کند. در واقع این بازنمایی‌های مطبوعاتی، بیشتر از آنکه واقعاً به شرق مربوط باشند، به غرب و مناسبات قدرت در آن مربوط‌اند.

سعید در نظریۀ شرق‌شناسی‌اش توضیح می‌دهد که چگونه در سفرنامه‌ها، زیارت‌نامه‌ها، داستان‌ها، گزارش‌های علمی و بسیاری آثار دیگر که توصیفی از شرق ارائه می‌دهند، تصویری از شرق برساخته شده که کاملاً غیرواقعی و یکسان‌ساز است. آن‌ها کلیتی از شرق، اسلام، ذهن اسلامی و... ایجاد می‌کنند، تنها برای اینکه برای غرب، یک «دیگری» بسازند. این دیگری هیچ توجهی به واقعیات تجربی نخواهد داشت و فقط آرزوها و باورهای قدرت‌های غربی را به‌جای واقعیت‌ها خواهد نشاند. وقتی این دیگری ساخته شد، می‌توان برای اقدامات تصرف‌طلبانه و استعمارگرانۀ نظامی و سیاسی توجیهاتی داشت: تلاش برای استقرار دموکراسی در جوامعی که درکی از دموکراسی ندارند، نوسازی و توسعه‌دادن جوامعی که در ذات خود توسعه‌نیافته‌اند و... ‌. در زمان انقلاب ایران نیز رسانه‌های غربی مسلمانان را کسانی می‌شناساندند که عقدۀ شهادت دارند و از ایدئولوژی شهادت پیروی می‌کنند و در ایران آشوب کرده‌اند.

با توجه به درک سعید از منطق کلی بازنمایی‌هایی که غرب از شرق ارائه می‌دهد، او تمام همت خود را صرف این مسئله می‌کند که با ارجاعاتی به تاریخ ایران، مانند سابقۀ دخالت‌های ایالات متحده در ایران که به‌طور تاریخی باعث نفرت ایرانیان از ایالات متحده شده است، کاذب‌بودن مفهوم‌سازی‌ها و تصویرسازی‌هایی را که از اسلام صورت می‌گیرد، نشان دهد. از سوی ‌دیگر او به پیامدهایی اشاره می‌کند که این مفهوم‌سازی‌ها می‌توانند داشته باشند. سعید تلاش می‌کند هم‌سویی منافع قدرت‌های غربی را با چنین تصویرسازی‌هایی نشان دهد. در همین راستا او بحث خود را بحثی دربارۀ تفاوت اسلام راستین و اسلام دروغین نمی‌داند؛ بلکه می‌خواهد با ویژگی اساسی این مفهوم‌سازی‌ها، یعنی جرح‌وتعدیل واقعیت برای مقاصد سیاسی مقابله کند.

درآمدی تحلیلی

در خصوص نقد کتاب باید گفت که یکی از قوت‌های کتاب، مقدمۀ مترجم است که توانسته به‌طور مختصر، هم به نظریۀ کلی ادوارد سعید و هم مقاله‌های او در این کتاب بپردازد. به‌علاوه ذکر‌کردن نقدهای واردشده به ادوارد سعید و پاسخ آن‌ها، این مقدمه را پذیرفتنی می‌کند؛ اما یکی از ضعف‌های کتاب این است که هم‌پوشانی محتوایی مطالب کتاب بسیار زیاد است و حتی بعضی از قسمت‌های مقاله‌های سوم و چهارم تقریباً عین یکدیگرند.

به‌علاوه در کتاب ادعا شده از آنجا که نظرهای خاص ادوارد سعید دربارۀ انقلاب ایران و تسخیر سفارت آمریکا شناخته نشده است، این مقالات این خلأ را پر می‌کند. این در حالی است که نظرهای ادوارد سعید دربارۀ این مسائل تفاوت چشمگیری با نظرهای کلی او ندارد و نمی‌توان حرف اضافه‌تری را در آن‌ها پیدا کرد. در واقع اصلاً این مقالات خیلی کم به خودِ این مسائل مربوط‌اند و بیشتر به بازنمایی رسانه‌ای آن‌ها می‌پردازد. البته کتاب از این جهت ارزشمند است که می‌تواند مخاطبانی را که با دیدگاه ادوارد سعید آشنا نیستند، با نظرهای او آشنا کند. به‌علاوه نقد پسااستعماریِ غرب در بسیاری از مسائل، می‌تواند با دیدگاه انقلاب اسلامی هم‌سویی پیدا کند و به مقابله با دشمنان انقلاب اسلامی ایران یاری رساند.

 

علوم اجتماعی نیندیشیدنی/ ایمانوئل والرشتاین/ ترجمان علوم انسانی

 گاهی اجمالی

علوم اجتماعی نیندیشیدنی اثر ایمانوئل والرشتاین، متفکر چپ و منتقد سرمایه‌داری و نظام استعماری، است. این کتاب ۳۹۰صفحه‌ای، از شش بخش با زیرعنوان‌های مرتبط، مقدمۀ مؤلف و مقدمۀ مترجم تشکیل شده است. در نگاهی کلی، می‌توان موضوع این اثر را تبارشناسی نظام سرمایه‌داری مدرن دانست. والرشتاین می‌کوشد ریشه‌های سرمایه‌داری مدرن، ظهور دولت‌ملت‌ها، علوم جدید و جنبش‌های اجتماعی را تحلیل کند. وی با بررسی تاریخی‌تبارشناسانۀ علوم انسانی مدرن، به تناقض‌های ساختاری و بنیادین نظام سرمایه‌داری می‌پردازد.

مروری تخصصی

کتاب جدا از فصل‌های شش‌گانه، از مقدمۀ مترجم و نیز مقدمۀ مؤلف بهره‌مند است. هر دو مقدمه، به‌خوبی بیانگر کلیات و چهارچوب کلی مطالب کتاب است. مترجم در مقدمۀ خود، ابتدا زمینه‌های تاریخی و نظری متن کتاب را به‌اختصار بیان می‌کند و سپس به توصیف کلی رویکرد نویسنده می‌پردازد. خواندن مقدمۀ مترجم به‌لحاظ غنا و اختصار، لازمۀ مطالعۀ این کتاب است.

سپس مؤلف در مقدمۀ اثر خود، به توضیح چرایی عنوان کتاب می‌پردازد و در خلال آن، نگاه کلی خود را دربارۀ علوم اجتماعی و جایگاهش در نظام جهانی مطرح می‌کند و پس از آن، فصل‌های مختلف کتاب را توضیح می‌دهد. بخش اول کتاب با عنوان «علوم اجتماعی از پیدایش تا انشعاب» بر این تلاش تمرکز دارد که ابداع علوم اجتماعی تاریخی را در جایگاه طبقه‌بندی فکری در چهارچوب توسعۀ تاریخی نظام جهانی مدرن جست‌وجو کند.

بخش دوم، با عنوان «مفهوم توسعه» مشخصاً بر توسعه تمرکز دارد. والرشتاین معتقد است ایدۀ توسعه، «آواتاری از انقلاب صنعتی» است و نه‌تنها محور اکثر تاریخ‌نویسی‌ها، بلکه محور همۀ تحلیل‌های قانون‌نگر است. نویسنده در بخش بعدی، پس از بحث توسعه، به مفهوم «زمان‌مکان» می‌پردازد. او در این راستا، معتقد است که حذف زمان‌مکان یکی از دستاوردهای چشمگیر معرفت‌شناسی در علوم اجتماعی است؛ اما در نقد به این رویکرد، بر این باور است که زمان‌مکان نباید متغیر بیرونی پدیده‌های اجتماعی لحاظ شود و برعکس جزئی لاینفک از خود پدیدۀ اجتماعی است؛ چه اینکه این مفهوم در درک ساختار اجتماعی و گذارهای تاریخی نقشی حیاتی دارد. والرشتاین در اینجا نشان می‌دهد مفهوم توسعه در پارادایم‌های قرن نوزدهم نسبت به مفهوم زمان‌مکان بی‌توجه و غافل بوده است.

وی در ادامۀ این بحث، به مارکس و برودل‌ به‌عنوان دو متفکری اشاره می‌کند که می‌توان با کمک نگاه‌های آن دو، محدودیت علوم اجتماعی قرن‌نوزدهمی را پشت‌سر گذاشت. بر این مبنا، در فصل‌های مجزا، خوانش مجددی از آرای این دو متفکر ارائه می‌دهد. وی معتقد است جهان سرمایه‌داری مدرن و نظام جهانیِ شکل‌گرفته بر محور آن، در صورت جدیدش با به‌وجودآوردن نظام دانشگاهی خود و علوم مربوط‌ به آن توانسته است در بازتولید خود موفق باشد؛ ازاین‌رو والرشتاین معتقد است باید این علوم را از پیش‌فرض‌های قرن‌نوزدهمی‌اش رها کنند و به آن «نیندیشند». ضرورت تجدیدنظر در ساختارهای نظام دانشگاهی جهان و منسوخ‌کردن دپارتمان جداگانه به نام «علوم اجتماعی تاریخی» راه‌حلی است که والرشتاین پیشنهاد می‌دهد و البته خود می‌داند که این درخواست فقط اقدامی نمادین است.

والرشتاین در بخش پایانی از فصل ششم، به تحلیل نظام جهانی‌ به‌عنوان چشم‌اندازی معاصر برای تحلیل جهان اجتماعی می‌پردازد و بر اساس این چشم‌انداز، مطالعۀ تغییرات اجتماعی بلندمدت و بزرگ‌مقیاس را بااهمیت ساخته است. در این راستا، وی معتقد است تفکیک جامعه به سه‌گانۀ «اقتصاد»، «اجتماع و فرهنگ» و «سیاست» میراث نادرستی از علوم اجتماعی قرن نوزدهم است که فهم ما از واقعیت پیرامونمان را به‌نوعی مخدوش کرده است. وی بیان می‌کند که ما نهادهای دانشمان را بر پایۀ این تمایز بنا کردیم؛ اما در نسبت با چگونگی واقعی عملکرد جهان، این طبقه‌بندی‌ها بی‌معنی‌اند.

هیچ‌کس از نظر ذهنی سه انگیزۀ جداگانۀ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی‌فرهنگی ندارد و هیچ‌کدام از نهادهای واقعی نیستند که در حقیقت فقط به یک حوزه بپردازند. نیاز علوم اجتماعیِ امروز سازمان‌دهی دیگرباره و اساسیِ دانش در علوم اجتماعی تاریخی، در مقیاسی جهانی است، دانشی که بتوانیم به‌کمک آن، تئوری مطالعۀ واقعیت را از قلب تاریخ بسازیم. واقعیت یک واقعیت ثابت نیست؛ بلکه سیال و در حال تغییر است و واقعیت تاریخی است که به‌زعم والرشتاین باید دربارۀ آن نظریه‌پردازی کرد.

درآمدی تحلیلی

والرشتاین را به‌واسطۀ تأثیرپذیری‌های عمده از جریان‌های مارکسیسم غربی و دیدگاه‌های انتقادی چپ‌ نو و نظریۀ انتقادی نئومارکسیسم می‌توان در زمرۀ نظریه‌پردازان انتقادی چپ نو قرار داد. در همین راستا باید انتقادهای اساسی او را نیز در نظر گرفت. انتقاد به نظریۀ کارکردگرایی و همین ‌طور انتقادهایی بر پارادایم‌های نظری مختلف در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی در صورت‌بندی مدرنیته از دوران روشنگری به بعد و به‌خصوص از عصر استعمار و الگوهای اقتصادی نظام سرمایه‌داری به‌مثابۀ یک کل در جنبه‌ها و ابعاد مختلف، کارکردها و کارویژه‌ها و کاربست‌های آن در سطح جهانی در قالب پارادایم نظام اقتصاد جهانی مدرن.

در این راستا، تلاش عمدۀ وی معطوف نشان‌دادن و اثبات این تز بوده است که نظام سرمایه‌داری اروپا اساساً به‌یُمن استعمار و استثمار و غارت جوامع و مناطق مستعمرات پیرامونی خود، توسعه یافته است و توانسته در سایۀ منابع سرمایه و درآمدها و ثروت‌های عظیمی که از این رهگذر در جوامع مرکز خود انباشت کرده، امکان‌ و زمینۀ لازم برای گسترش خود را در ابعاد جهانی فراهم آورد. به این ترتیب،‌ به ‌شکل نظامی جهانی درآمده است، جریانی که سرانجام با ظهور فرایند جهانی‌شدن، به تکامل نهایی خود رسید.

دیدگاه‌های وی در حوزه‌های مطالعاتی متنوع، در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، همچون اقتصاد سیاسی، جامعه‌شناسی سیاسی، جامعه‌شناسی تاریخی، علوم سیاسی، تاریخ و نیز توجه وی به مسائل و موضوعات متنوعی چون رویکرد مکتب آنال، نظام سرمایه‌داری، امپریالیسم، نظریۀ تاریخی و تطبیقی، جهانی‌شدن، نظریۀ نظام جهانی، مارکسیسم و دیگر حوزه‌ها، جملگی حکایت از دینامیسم و پویایی فکری و نظری و تعهدات روشن‌فکری او در قبال مسائل سیاسی‌اجتماعی جامعۀ معاصر و دغدغه بابت معضلات و بحران‌های پیش ‌روی انسان معاصر دارند.

والرشتاین دربارۀ استعمار و در نقد پیش‌فرض‌های جامعه‌شناختی مدرن بیان می‌کند که برخلاف تفکر غالب جامعه‌شناسانی همچون دورکیم یا تونیس، در بحث ‌گذار از اجتماع به جامعه، رفتن به‌سوی وارونه‌سازی این روندهاست. وی معتقد است نگاه کلاسیک در جامعه‌شناسی، در واقع پشتوانۀ معرفتی شکل‌گیری طبقۀ متوسط و در پی آن، انقلاب صنعتی بود. معرفتی که بر مبنای آن کشورها به توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته تقسیم شدند، معرفتِ برخاسته از علوم اجتماعی عینیت‌گرای کلاسیک بود که فهم خود را از جهان بر پایۀ طبقه‌بندی‌های عینی و به‌اصطلاح علمی بنا نهاد.

وی به‌درستی و دقت، علوم اجتماعی را ساختۀ قدرت می‌داند که به‌واسطۀ آن، به ابزاری برای کمک به بازتولید حکومت‌های مدرن تبدیل شده و وظیفۀ شناخت و تسلط بر مردمان جهان غیراروپایی را بر عهده داشته. به همین سبب، والرشتاین بیان می‌کند که باید از پیش‌فرض‌های قرن‌نوزدهمی علوم اجتماعی فراتر رفت و به‌نوعی، به آن‌ها نیندیشید و در عوض با تشکیل دپارتمانی جداگانه، تحت عنوان علوم اجتماعی تاریخی، راهی نوین در حوزۀ علوم اجتماعی تأسیس کرد که به‌واسطۀ آن بتوان تغییری در جهان بیرونی رقم زد.

 

پیامبران جدید سرمایه/ نیکول اشاف/ ترجمان علوم انسانی

نگاهی اجمالی

با تحول و تکامل جوامع و اهمیت‌یافتن بحث دربارۀ هویت انسان و ارزش زندگی و کار، بیش از گذشته انتقادات به ‌نظام تقسیم‌ کار اقتصادی و قوانین سرمایه‌داری حاکم بر آن افزایش ‌یافته است. کتاب پیامبران جدید سرمایه نوشتۀ نیکول اشاف در نظر دارد تا بار دیگر تنور انتقادات به ‌نظام سرمایه‌داری و ویژگی‌های ذاتی آن را داغ کند. این کتاب انتقادات نویسنده به طرح‌های اصلاحی چهار تن از ثروتمندترین و مشهورترین شخصیت‌های آمریکایی برای نظام سرمایه‌داری است و نویسنده نیز به همین دلیل آنان را «پیامبران جدید سرمایه» می‌نامد. این چهار تن، شریل سندبرگ، جان مک‌کی، اپرا وینفری و ملیندا گیتس هستند.

نویسنده معتقد است که پیامبران جدید سرمایه‌داری قصه‌هایی جدید می‌گویند. آن‌ها در ظاهر نقدهای بزرگی به این نظام وارد می‌کنند؛ اما در واقع راه‌حل‌های آنان این نظام را تقویت می‌کند و کمربند محافظتی‌اش را گسترش می‌دهد. این‌ها قصه‌گوهایی از خودِ سرمایه‌داری‌اند که راه‌حل آن‌ها بازهم از بازاردوستی می‌گذرد. کتاب به گفتارهای این چهار شخصیت معروف و راه‌حل‌های آنان و البته نقدهای نویسنده به هرکدام اختصاص دارد و در فصل آخر، نویسنده نتیجۀ نقدهای خود را در سه ‌راه‌حل دموکراسی، بازتوزیع منابع و کالازدایی از زندگی بشر خلاصه می‌کند.

مروری تخصصی

«سرمایه‌داری بحران را حل نمی‌کند؛ بلکه آن را به تأخیر می‌اندازد.» این، جملۀ معروفی است که بسیاری از منتقدان سرمایه‌داری آن را حقیقتی پنهان می‌دانند، حقیقتی که سال‌ها پیش مارکس آن را بیان کرد؛ اما به آن توجه نشد.

کتاب پیامبران جدید سرمایه در طیف کتاب‌های منتقد نظام سرمایه‌داری قرار دارد و سعی می‌کند تا با رویکرد خاص خود، نقدهای خود را به پیکرۀ نظریات آن وارد کند. این کتاب در پنج فصل تنظیم ‌شده است و محور اکثر فصل‌ها، پیشنهادهای پیامبران جدید سرمایه (اشخاص مشهور و ثروتمند) برای اصلاح این نظام است و در کنار آن، انتقادات نویسنده به هرکدام از نظرها مطرح‌ شده است.

فصل اول کتاب به نظریات شریل سندبرگ، از مدیران ارشد فیس‌بوک و فعال فمینیست اشاره می‌کند و نظریات وی برای ارتقای زنان و بهبود وضعیت شغلی و زندگی آنان در چهارچوب نظام سرمایه‌داری را بیان می‌کند و در کنار آن، انتقادات اشاف به هویت انسان نیز درخور توجه است.

فصل دوم به رؤیای جان مک‌کی، صاحب هول فودز، برای زندگی بهتر بشر روی زمین و حفظ طبیعت و محیط‌زیست اشاره می‌کند. همچنین وی الگوی فروشگاه خود در افزایش حقوق کارمندان را بیان می‌کند.

فصل سوم به راه طی‌شده توسط اپرا وینفری برای معروف‌شدن اشاره می‌کند و مسیر فقر تا غنای او را بازگو می‌کند و سعی دارد تا عقیدۀ اپرا وینفری مبنی بر امکان طی‌شدن این راه برای همۀ دختران و فقرا را بیان کند که البته انتقادات اشاف به نوع نگاه اپرا در روش حل مسئله را در پی دارد.

فصل چهارم به بنیاد خیریۀ خانوادۀ گیتس و رؤیای آنان برای ثروتمند‌شدن همۀ فقرا و خروج آنان از فقر اشاره می‌کند و بیان می‌کند که آنان معتقدند می‌شود راهی پیدا کرد تا همۀ مردم دنیا مثل آنان ثروتمند شوند. نویسنده انتقادات خود به مقایسۀ غلط آنان و مسیر نابرابری را که آنان برای ثروتمند‌شدن طی کرده‌اند، در پایان این فصل بیان می‌کند.

در انتها در فصل پنجم، نویسنده به جمع‌بندی نگاه خود و انتقاداتش می‌پردازد. در این فصل، راه نجات را وجود نظریات جدیدی می‌داند که سه شرط دموکراسی و کالازدایی و بازتوزیع را در بر داشته باشند.

درآمدی تحلیلی

رویکرد نویسنده در کتاب پیامبران جدید سرمایه یکی از رویکردهای درخور توجه است. نیکول اشاف سعی کرده است تا با استفاده از نظریات اصلاح‌طلبان سرمایه‌داری، نوع انتقادات آنان را نقد کند و نقد آنان را نقدهای جزئی و حتی تقویت‌کنندۀ نظام سرمایه‌داری قلمداد کند؛ در واقع وی معتقد است که انتقادات مصلحان جدید سرمایه‌داری، نقدهای اساسی نیست و راه‌حل‌ها پاسخ‌های تحول‌آفرینی نیستند و پیکرۀ این نظام را به لرزه نمی‌اندازند. این خود از ویژگی‌های مثبت این کتاب به شمار می‌رود.

اما با پایان یافتن انتقادات در چهار فصل اول، در نتیجه‌گیری کتاب، وی راه‌حل شفاف و روشنی ارائه نکرده و تنها به این اشاره می‌کند که راه‌حل‌های خوب باید سه عنصر دموکراسی و کالازدایی و بازتوزیع داشته باشند. اگرچه این‌ها همه درست به نظر می‌رسند، قطعاً کافی نیستند و راه‌حل جامع باید گزینه‌های بی‌شمار دیگری را در بر بگیرد.

ضمن اینکه بسیاری از منتقدان سرمایه‌داری معتقدند از آنجا که نظام سرمایه‌داری صرفاً به بازتوزیع منافع بعد از تولید توجه دارد، در کاهش نابرابری و فقر عاجز است و راه‌حل مکمل آن درنظرگرفتن توزیع پیش از تولید است، چیزی که مرحوم شهید صدر نیز در کتاب اقتصادنا به آن اشاره می‌کند؛ اما نویسنده از آن غافل بوده است.

 

لیبرالیسم و مسئلۀ عدالت/ محمد ملاعباسی/ ترجمان علوم انسانی

نگاهی اجمالی

محمد ملاعباسی در کتاب لیبرالیسم و مسئلۀ عدالت مقالاتی را که پیش‌تر در وب‌سایت ترجمان منتشر شده بودند، با ویراستاری مجدد کنار هم قرار داده است. این مقالات با محوریت مسئلۀ عدالت در جهان امروز، نظریات گوناگون فیلسوفان عدالت مغرب‌زمین را از زبان خود ایشان توضیح می‌دهد. این کتاب برای نخستین بار در پاییز۱۳۹۴ به بازار کتاب ایران عرضه شد و دربرگیرندۀ مقالاتی از فون هایک، رالز، نوزیک، نوسبام، اوکین، والزر، مک‌اینتایر، الستر، کوهن و رومر است. به همین ترتیب کتاب شامل یازده مقالۀ مجزاست که مترجمان مختلفی (سلیمیان، بیگلری، اشجع، حقانی فضل و حسنی) آن‌ها را به زبان فارسی برگردانده‌اند. علاوه بر مقدمۀ گردآورنده در صفحات آغازین، در پایان نیز نمایه‌ای از واژگان و اصطلاحات متن کتاب تدارک دیده شده است.

مروری تخصصی

کتاب لیبرالیسم و مسئلۀ عدالت کتابی تماماً گردآوری‌شده از مقالات نظریه‌پردازان مهم عرصۀ عدالت‌پژوهی در اروپا و آمریکاست. این اثر حاوی یازده مقالۀ جداگانه است که مترجمان مختلف زیرنظر محمد ملاعباسی آن‌ها را به فارسی ترجمه کرده‌اند. ویراستار این اثر در توضیحات مقدماتی خود با استفاده از دسته‌بندیِ پیشنهادی جیمز کانو، نظریات عدالت را به چهار مفهوم کلیدی یا الگوی اصلی تقسیم می‌کند. مفاهیم و به‌تبع آن دسته‌هایی که نظریات عدالت ذیل آن‌ها قرار می‌گیرند، عبارت‌اند از: نیاز، کارآمدی، مسئولیت فردی و زمینه.

در توضیح بیشتر این تقسیم‌بندی و منطق و نتایج آن به ذکر برخی از نماینده‌های فکری هر دسته یا نیاز اشاره می‌شود؛ برای نمونه می‌توان جان رالز، فیلسوف شناخته‌شدۀ عدالت ، را نمایندۀ دستۀ نخست، یعنی نیاز دانست. به‌نظر رالز، یکپارچگی اجتماعی یکی از حوایج بشر در دنیای امروز است، امری که تحقق سایر امور را ممکن می‌سازد. او این یکپارچگی را پیش‌فرض می‌گیرد و توضیح می‌دهد: «عدالت به‌مثابۀ انصاف، حداقل ما را قادر خواهد ساخت که دریابیم که رسیدن به یکپارچگی اجتماعی، چطور ممکن و باثبات می‌شود» (ص۹۷).

همچنین دیگر فیلسوف اخلاق و عدالت، جرمی بنتام که نمایندۀ منش فایده‌گرا معرفی شده، ذیل عنوان کارآمدی قرار می‌گیرد. به‌تعبیر دیگر، فلسفۀ بنتامی با گذر از ذات و اخلاق ذات‌نگر، نتایج را در برقراری عدالت مدنظر قرار می‌دهد. همچنین طبق این الگو، می‌توان نوزیک و هم‌فکرانش در مکتب اختیار‌گرایی را در دستۀ مسئولیت فردی و عدالت شخصی‌شده معنا کرد، جایی که چالش میان جمع و فرد به‌نحوی با پذیرش آزادی فرد و همچنین افزودن مسئولیت‌های انسانی به آن، شکل جدیدی از فلسفۀ عدالت را سامان می‌دهد. نهایتاً والزر و الستر با توجه به اهمیتی که در تأثیرگذاری زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی قائل هستند، ذیل این عنوان طبقه‌بندی می‌شوند.

در مقالات این کتاب نیز می‌توان همین دسته‌بندی کلان از نظریات عدالت را مشاهده کرد. دو مقالۀ ابتدایی با عناوین «ارث آبا و اجدادی عدالت اجتماعی» اثر فون هایک اتریشی و مقالۀ «عدالت توزیعی» رابرت نوزیک ذیل دستۀ آزادی و مسئولیت فردی قرار می‌گیرند. مقالۀ سوم با عنوان «عدالت به‌مثابۀ انصاف؛ مفهومی سیاسی نه متافیزیکی» به‌قلم جان رالز، همان طور که پیش‌تر بیان شد، در دستۀ نظریات عدالت معطوف به نیاز انسانی تعریف می‌شود. مقالات آمارتیا سن، نوسبام و مولر اوکین در طبقۀ طرف‌داران بنتام و ذیل مفهوم کارآمدی و اخلاق نتیجه‌گرا جای می‌گیرند. مقالات مایکل والزر، السدیر مک‌اینتایر و یون الستر به‌واسطۀ تلاش‌هایشان برای توجه به مسئله و زمینه و تأثیرات آن در فهم بومی و تاریخی نظریات عدالت، در دستۀ زمینه‌ای‌های جیمز کانو قرار می‌گیرند و نهایتاً مقالۀ دهم و یازدهم از جرالد کوهن و جان رومر نیز بیانگر رویکردهای مارکسیسم تحلیلی به عدالت هستند.

در پایان می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که مطالب کتاب حاضر در قامت یک گردآوری موفق توانسته‌اند با توجه به مهم‌ترین نمایندگان فکری عدالت‌پژوهی ذیل چهارچوب لیبرالیستی، گونه‌های مختلفی از نظریات عدالت را توضیح دهند. ترجمۀ نسبتاً روان و توجه به دقایق مفهومی در ویراستاری اثر نیز بر توفیق آن در همراه‌کردن مخاطبان با خود خواهد افزود.

درآمدی تحلیلی

یکی از دشواری‌های ارزیابی چنین کتابی با گسترۀ مفهومی و نظری گسترده، ممکن‌نبودن ورود جزئی و بیان ضعف‌ها و نظرهای هرکدام از نظریه‌پردازان در مقالات کتاب است؛ چراکه اولاً چنین کوششی در لابه‌لای متن همین کتاب و نمونه‌های مشابه آن و توسط نظریه‌پردازان دیگر انجام گرفته و ثانیاً نقد یک اندیشه مبتنی بر مطالعۀ یک مقاله، از کفایت نظری مطلوبی برخوردار نیست؛ لذا در این بخش با اجتناب از ورود به دریای نقد نظریات عدالت هریک از نویسندگان، به نقد برخی کاستی‌های صوری و محتوایی کتاب پرداخته می‌شود.

در ساحت صوری، این کتاب مقدمۀ نسبتاً کاملی از معرفی و دسته‌بندی نظریات عدالت را دارد؛ اما در پایان فاقد جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری از متون انتخابی است. این امر می‌توانست برای مخاطب این کتاب‌ به‌عنوان یک ارزش افزوده توسط گردآورنده، ذی‌قیمت باشد و سطح محتوایی کتاب را از سطح مجموعۀ مقالاتی که پیش‌تر منتشر شده است، ارتقا بخشد.

همچنین تقسیمات ابتدایی کتاب متناسب با دسته‌بندی جیمز کانو، می‌توانست مبنای مناسبی برای فصل‌بندی محتوای این کتاب و روشن‌شدن مرزهای فلسفی و مبنایی این مقالات و نویسندگان آن‌ها از یکدیگر باشد، موضوعی که ویراستار کتاب در انجامش اهمال کرده و در محصول نهایی، شاهد کنار هم قرارگرفتن مقالات مختلف بدون دسته‌بندی مشخص در بخش فهرست کتاب هستیم.

همچنین می‌توان از نظر محتوایی به روی دیگر سکۀ عدالت یعنی آزادی که به همین میزان در معرض توجه نظریه‌پردازان فلسفۀ عدالت قرار داشته، اشاره کرد. این موضوع می‌تواند در دوگانه‌ای انتزاعی، پاسخ‌های جدید و متفاوتی از متن کتاب به موضوع عدالت بیان کند. این امر نیز با وجود ارزش نظری زیادی که دارد، عمداً در حاشیۀ برخی مقالات مانند «آزادی و رفاه» یا «آزادی‌های جنسیتی»، آن‌هم به‌ضرورت بحث شده است؛ حال آنکه این شایستگی را داشت که به‌صورت مجزا و مستقل به بحث گذاشته شود. علاوه بر این، نظریات کسان دیگری، مانند مایکل سندل که در باب فلسفۀ اخلاق و عدالت سخن گفته‌اند و کتاب نوشته‌اند، در این کتاب نماینده‌ای ندارد و این از ارزش جامعیت اثر حاضر می‌کاهد.

 

جامعۀ فرسودگی؛ جامعۀ شفافیت/ بیونگ چول هان/ ترجمان علوم انسانی

نگاهی اجمالی

کتاب حاضر ترجمۀ دو کتاب جامعۀ فرسودگی (۲۰۱۰) و جامعۀ شفافیت (۲۰۱۲) اثر بیونگ چول هان، فیلسوف کره‌ای‌آلمانی است که در یک مجلد به چاپ رسیده است. هان از فلاسفۀ نوظهور محافل اندیشه‌ای امروز است که عمدۀ دغدغه‌اش چگونگی ‌گذار از جامعۀ پساصنعتی به جامعۀ دیجیتال و مخاطراتی است که سوژۀ اجتماعی را در این راه تهدید می‌کند.

در بخش اول کتاب با عنوان «جامعۀ فرسودگی»، او با بهره‌گیری از مفهوم «دستاورد‌سالاری» به کندوکاو در علل بروز افسردگی‌های جمعی می‌پردازد. تلقی هان این است که ما اکنون از جامعۀ انضباطی فوکویی عبور کرده و به جامعۀ دستاوردسالاری رسیده‌ایم که در آن به‌قدری تنش و رقابت برای بهبود وضعیت هر فرد بر اساس شایستگی‌ها و استعدادهایش زیاد است که سبب خوداستثماری می‌شود. سوژۀ دستاوردخواه جامعۀ مدرن، اکنون به‌قدری وارد ایجاب شده است که دچار فقر نفی می‌شود. هان این عارضۀ جهان مدرن را با صورت‌بندی اقتصادی نئولیبرالیسم پیوند می‌زند.

در بخش دوم کتاب تحت عنوان «جامعۀ شفافیت»، به سویه‌های تاریک و کژکارکردهای دسترسی آزاد به اطلاعات و طلب شفافیت برای همه‌چیز پرداخته می‌شود. هان معتقد است که شفافیت در این حد، به چیزی ضدخودش تبدیل می‌شود و نوع جدیدی از کنترل را بر سوژۀ اجتماعی مدرن اعمال می‌کند. رفع حجاب و پوشش از همۀ ابعاد زیستِ انسانی سبب می‌شود زندگی انسان وارد ملال و خستگی شده و دیگر لذت قبلی خود را نداشته باشد. هان در این بخش از کتاب سعی می‌کند از هنر و رسانه و زیست جنسی سوژۀ مدرن برای تبیین نظریات خود استفاده کند.

مروری تخصصی

پیشرفت سریع و بهبود همه‌جانبۀ زندگی انسانی از ادعاهایی است که روشن‌فکران توجیه‌کنندۀ صورت‌بندی وضع موجود در جامعۀ مدرن آن را مطرح کرده‌اند. بیونگ چول هان در این کتاب به‌دنبال نقد این عادت‌وارۀ تفکریِ تا حدی دگماتیک است. فصل‌های اول تا هشتم کتاب، بخش جامعۀ فرسودگی و فصل‌های نهم تا هفدهم بخش جامعۀ شفافیت را تشکیل می‌دهند.

در فصل اول با عنوان «قدرت نورونی»، نویسنده از استعارۀ پارادایم‌های ایمنی‌شناختی برای تبیین‌ گذار از نفی به ایجاب در شکل‌گیری مشکلات جامعۀ مدرن استفاده می‌کند. او معتقد است در بیماری‌های نورونی جامعۀ کنونی، مانند خشونت ویروسی، مسئله یک امر «دیگر» شناخته نمی‌شود. زیادت ایجاب باعث می‌شود ادراک شناختی انسان، مشکل را مشکل تشخیص ندهد و مشکل صرفاً یکی از وجوه درونی انسان تشخیص داده شود، امری که منجر به سوءبرداشت در تشخیص علت افسردگی انسان مدرن شده و آن را به مشکلات روانی خود انسان برمی‌گرداند.

در فصل دوم با عنوان «ورای جامعۀ انضباطی»، به ‌گذار از جامعۀ انضباطی فوکو به جامعۀ دستاوردسالار اشاره می‌شود، جامعه‌ای که با تلقین هرچه بیشترِ «می‌توانی» به سوژۀ اجتماعی، سبب خوداستثماری او و بازتولید فرماسیون اقتصادی نئولیبرال شده است.

«ملال عمیق» عنوان فصل سوم کتاب است که در آن افزایش بار توجه انسانی و پخش‌شدن گسترده و سریع آن در جامعۀ دیجیتال بررسی می‌شود، مسئله‌ای که از علل افسردگی و جلوگیری از تفکر عمیق است.

در فصل چهارم با عنوان «زندگی فعال»، تقریر جدیدی از مفهوم «حیوان زحمت‌کش» ارائه می‌شود که هانا آرنت در کتاب وضع بشر آن را ترسیم کرد. هان بر این باور است که حیوان زحمت‌کش مدرن به‌قدری دچار بیش‌فعالی و ضعف و رنجوری شده که در فضای دستاوردسالاری چاره‌ای ندارد تا از فردیت خود دست بکشد. در مقام مقایسه با این مستحیل‌شدن در جامعۀ دستاوردسالار، حیوان زحمت‌کش آرنتی وضع بهتری دارد و می‌تواند هرچند اندک، رهایی و فراغت را تجربه کند.

فصل پنجم «فن تعلیم نگریستن» نام دارد. در این فصل، به‌محاق‌رفتن احساسات سلبی انسان، مانند درنگ‌کردن و عصبانی‌شدن در فرایند بیش‌فعال‌شدن در فضای ایجابی جامعۀ دستاوردسالار بررسی شده است که سبب ازبین‌رفتن تعادل انسانی و معنویت و ژرف‌اندیشی می‌شود.

«پروندۀ بارتلبی» عنوان فصل ششم کتاب است که بر اساس داستان بارتلبی اثر هرمان ملویل نگاشته شده است. هان اذعان می‌کند فضای داستانی بارتلبی روایتگر جامعه‌ای انضباطی است؛ اما می‌توان از آن برای نقد دستاورد‌سالاری جامعۀ مدرن و ممکن‌نبودن نفی اشیا بهره برد. مسئلۀ مشترک میان بارتلبی و سوژۀ اجتماعی مدرن یک چیز است: توانایی انجام موفقیت‌آمیز پروژۀ خودشکوفایی من و رسیدن به فضایی میان‌تهی در اثر زیادت ایجاب. این توانمندی ایجابی به نوعی خستگی روحی می‌انجامد و موضوع فصل هفتم نیز «جامعۀ خسته‌جان» است، جامعه‌ای که در آن، خستگی سبب ناتوانی فرد از انجام وظایف خویش می‌شود.

در فصل هشتم با عنوان «جامعۀ فرسودگی»، هان سعی می‌کند مباحث فصل‌های پیشین را در نسبت با اقتصاد سرمایه‌داری تحلیل کند. در این صورت‌بندی اقتصادی‌اجتماعی، افسردگیِ سوژۀ انسانی درمان نمی‌شود؛ بلکه با روان‌کاوی سرکوب می‌شود. سرمایه‌داری از زیادت ایجاب کارایی اقتصادی می‌آفریند و خود را بازتولید می‌کند. نفع سرمایه‌داری در استمرار وضع موجود جامعۀ دستاوردسالار است.

نویسنده در دیباچه‌ای که بر بخش دوم کتاب جامعۀ شفافیت نوشته شده است به وجه تمامیت‌خواه و خشونت‌آمیز شفافیت به‌مثابۀ ایدئولوژی اشاره می‌کند، همان ایدئولوژی که در فرماسیون نئولیبرال امروز حاکم بر جهان، تقریباً بر همه‌چیز سیطره یافته است.

در فصل دهم با عنوان «جامعۀ نمایش‌محور»، طرد و رفع هرگونه فاصله و به‌ نمایش‌ درآوردن همۀ ساحت‌های زندگی سوژۀ مدرن بررسی می‌شود. جامعۀ نمایش‌محور جامعه‌ای است که معیار ارزش در آن، توانایی به ‌نمایش ‌درآمدن و تبلیغگری خویشتن است.

«جامعۀ گواهی‌محور» عنوان فصل یازدهم کتاب است و به طرح دوگانۀ شفافیت-لذت اختصاص دارد. در این فصل، با تکیه بر حوزه‌هایی همچون هنر و بازی‌های استراتژیک، اصل لذت به پنهان و مبهم‌بودن عوامل دخیل و نبود شفافیت برگردانده می‌شود.

نویسنده در «جامعۀ هرزه‌نگاری»، فصل دوازدهم کتاب، به بررسی و نقد امر جنسی در جامعۀ شفافیت‌مدار کنونی دست می‌یازد و پورنوگرافی را عاملی می‌داند که سبب کاهش لذت جنسی می‌شود.

فصل سیزدهم با عنوان «جامعۀ شتاب‌محور» به نقد سریع‌شدن و جریان آزاد اطلاعات در جامعۀ شفافیت‌مدار اختصاص دارد که پیامدهایی از جمله طرد آیین‌های سنتی و نفی تفکر آزاد فلسفی را در پی دارد. به‌واقع این نفی از این تلقی ناشی می‌شود که چنین مواردی توانایی همراهی با جریان سریع گسترش و تبادل اطلاعات را ندارند و در نتیجه ارزش چندانی هم نمی‌شود برای آنان متصور شد.

صمیمیت‌محوری از ارکان دیگر جامعۀ شفافیت‌مدار است که حاکی از بی‌حفاظ و شفاف و روان‌شناختی‌شدن روابط انسانی است. در فصل چهارم با عنوان «جامعۀ صمیمیت‌محور» می‌خوانیم که در این فرایند، آیین‌زدایی هم رخ می‌دهد؛ یعنی ژست‌های رفتاری و آیین‌های تشریفاتی که لازمۀ آن‌ها کنش بیانی و عمل طبق منطق جمعی باشند، دیگر محلی از اعراب ندارند. این منجر به ظهور سوژۀ خودشیفته می‌شود که به نوعی اختلال روانی مبتلاست.

در فصل پانزدهم با عنوان «جامعۀ اطلاعات‌محور»، این عقیده نفی می‌شود که تراکم و آزادی اطلاعات در جامعۀ شفافیت‌محور به دانش و کاراییِ بیشتر می‌انجامد. در درون این پُربودگی، شاهد نوعی تهی‌بودگی هستیم که نه‌تنها روشنی به بار نمی‌آورد، بلکه پیمایش جهان را دشوارتر می‌سازد. استقرار سوژۀ مدرن در یک سراسربین، صرفاً منجر به سیطرۀ او بر اطلاعات و دیگران نمی‌شود. این رفع مانع به تحت کنترل درآمدن هرچه بیشتر او می‌انجامد. این ایده در فصل شانزدهم با عنوان «جامعۀ پرده‌بردار» بیشتر بسط داده می‌شود.

هان در فصل هفدهم با عنوان «جامعۀ کنترل‌محور» شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک را به‌مثابۀ سراسربین‌های جهان امروز معرفی می‌کند که آزادی را به نوعی ابزار کنترل تبدیل کرده‌اند.

درآمدی تحلیلی

تحلیل و تبیین علمی جامعۀ دیجیتال امروزین، به فیلسوفان و جامعه‌شناسان و دانشمندانی نیاز دارد که علاوه بر تسلط بر سنت‌های فلسفی غرب، توانایی و بصیرت تعمیق در وضع موجود را داشته باشند تا بتوانند به‌خوبی از عهدۀ فهم آن و مهم‌تر از خود فهم، از عهدۀ انتقال آن برآیند. بیونگ چول هان، چه در این کتاب و چه در دیگر آثار خود، نشان داده است که می‌تواند به‌خوبی از پس اجرای چنین نقشی برآید. ارجاع به متون فلسفی و روان‌شناختی، مانند آثار هایدگر، بدیو، آگامبن، یونگ و فروید، در کنار سبک ایجازی نوشتن هان، موسوم به «سبک تلگرافی»، هم می‌تواند خوانندۀ دانشگاهی را با خود همراه کند که صرفاً به‌دنبال تتبعات شخص نویسنده نیست و خواهان تفهیم عمیق مطالب است و هم خوانندۀ عامی را که خواندن متون طولانی و طویل فلسفی از حوصله‌اش خارج است.

در خصوص محتوای کتاب، باید اذعان کرد که هان به‌درستی نقش رسانه و شبکه‌های اجتماعی را در زیست‌جهان سوژۀ اجتماعی مدرن امروز دریافته است؛ اما برخلاف آثار دوران متقدم، ظهور تکنولوژی‌های ارتباطی و اینترنتی که غالباً ستایشگر آن‌ها بودند، هان با بدبینی فلسفی خاص خود، به تناقض‌های آن‌ها اشاره می‌کند، از آزادی از قیدوبندهای انضباطی که منجر به افسردگی شده تا شفافیتی که آزادی انسان مدرن را می‌کشد، دربارۀ همه سخن می‌گوید.

در این کتاب شاهد برخی ارجاعات محدود نویسنده به فرماسیون اقتصادی‌اجتماعی حاکم (سرمایه‌داری) بودیم که با این فرایندها بازتولید می‌شود؛ اما این موضوع به بسط بیشتری نیاز داشت. به‌بیان روشن‌تر، اینکه ساختار شبکه‌های اجتماعی باعث افزایش کارایی اقتصادی سرمایه‌داری می‌شود، به‌خوبی توضیح داده نشد. مصادیقی که نویسنده با ارجاع به آن‌ها قصد روشن‌ساختن موضوعات را داشته، تنها به فیس‌بوک و گوگل محدود ماند و پرداختن به الگوریتم‌های جدید و پرطرف‌دار، مانند توئیتر حلقۀ مفقودۀ مباحث نویسنده است. پیام‌رسان‌ها واتس‌اپ نیز که با شبکه‌های اجتماعی متفاوت‌اند، می‌توانستند مبنای بحث برای موضوعاتی همچون ارتباطات میان افراد و تغییر کیفیت آن‌ها قرار گیرند.

در نهایت باید گفت با وجود افراط در برشمردن ابعاد منفی جامعۀ مدرن امروز، پرداختن به ابعاد منفی آن در قالب آثاری همچون این کتاب، اهمیتی دوچندان دارد و می‌تواند سیطرۀ هژمونیک هواداران افراطی جامعۀ دیجیتال را به چالش بکشد. بیونگ چول هان در این اثر، راهنمایی خوبی در این موضوع ارائه کرده است.

 

نظر بدهید