
بازنشر یادداشتی ازکتایون رجبی راد در شیرازه کتاب ۶۱و ۶۲ با عنوان «کتاب در قاب رسانه»
مشت نمونۀ خروار
هرجا سخن از وظیفه است، تعهد نیز بهدنبالش خواهد آمد. خبرنگاران که اعضای لاینفک رسانه بوده و همچنان نیز میتوانند باشند، برای انتخاب سوژۀ خود حتماً دنبال دیدهشدن و شنیدهشدن هستند. این نیاز اعضای رسانه، هم میتواند قوت آنها باشد، هم ضعفشان؛ چراکه قالب ظاهراً معلوم است؛ ولی محتوایی که قرار است در این قالب شکل دهند، معلوم نیست بهشکل قالب آنها درآید یا نه و از طرفی، ممکن است از جایی شروع به تهیۀ خبر نمایند که همان نقطۀ کور ماجرا باشد.
اینها نمونهای از خروار است که یک اهل رسانه ممکن است با آن روبهرو باشد. اما آنچه یک خبرنگار حوزۀ کتاب را میتواند حرفهایتر سازد، این است که موج تبلیغات گروههای مختلف او را با خود نبرد. تا کتابی را خودش نخوانده باشد، دربارۀ آن بهتفصیل سخن نگوید. گاهی در خبرهای مربوط به کتاب مطالبی میخوانیم که نهتنها ربطی به کتاب ندارد، بلکه باعث تخریب کتاب هم خواهد شد. مثلاً خبرنگار برای تبلیغ یک کتاب از کلمۀ «کتابسازی» بهعنوان یک تعریف استفاده میکند؛ در حالی که این کلمه در نگاه اهل فن، بهمعنی سرقت ادبی و کپی و پیست کردن است. شاید مؤلف تصمیم داشته از اسناد مختلف استفاده کند و کتابی با نگاهی جدید و برای مخاطب امروزی تولید کند؛ اما بهدلیل اطلاعنداشتن این خبرنگار محترم، کسانی که اول بار از وجود این کتاب مطلع میشوند، سابقۀ خوبی از این کتاب در ذهن نخواهند داشت.
خبرنگار باید دوربین باشد. درست است که دوربین هم زاویۀ دید به مخاطب میدهد، اما در این زاویۀ دید، نباید پیشداوری را گنجاند. فرقی نمیکند برای تمجید یا تقبیح یک کتاب باشد. این، وظیفۀ منتقدان است که به لحاظ کمّی و کیفی به توصیف مبسوط کتاب بپردازند. از این نظر کار خبرنگار سختتر خواهد شد.
راهکاری که به نظر میتواند همیشه از یک خبرنگار حوزۀ کتاب فردی حرفهای بسازد، آشنابودن وی با مسائل روز است. ارتباطدادن مسائل روز ایران و جهان به کتابهای مختلف و یادکردن از کتابهای قدیم و جدید با توجه به مسائلی که در اخباری مجازی و رسانهها دستبهدست میشود، میتواند به توزیع بهتر کتاب کمک کند.
پیشنهاد دیگر برای حوزۀ رسانه که تعهدش ارائۀ خوراک فکر به جامعه است، تربیت تیم کتابخوان حرفهای است. تحویلگرفتن خلاصۀ محتواهای دستهبندیشده از کتابها از چنین تیمی میتواند به خبرنگار حوزۀ کتاب که قطعاً یکتنه نمیتواند هر کتابی را که به بازار میآید یا کتابهای قدیمی را بخواند، کمک میکند تا پایگاه اطلاعاتی خوبی برای تولید خبر کتابی داشته باشد.
در چنین سامانۀ کتابی میتوان به مواردی در خصوص هر کتاب که در پایگاههای اطلاعرسانی دیگر وجود ندارد نیز اشاره کرد؛ مثلاً فلان کتاب دوهزار بار تبلیغ رسانهای داشته است، یا فلان کتاب اصلاً دیده نشده است. تهیۀ چنین جداولی از کتابها یک همت عالی و تیم حرفهای میطلبد. خانۀ کتاب نیز میتواند کمک بزرگی باشد. اطلاعاتی از این دست به خبرنگار جریانساز حوزۀ کتاب کمک میکند تا چرخۀ نشر بهتر بچرخد و کتابها دیده شوند. نویسندگان، مترجمان، محققان و ناشران میتوانند از چنین پایگاه دادهای بهره ببرند. اطلاعاتی دربارۀ اخبار موجود در رسانهها دربارۀ هر کتاب، میتواند برای مخاطب جذاب باشد و روی تصمیمگیری او برای خواندن کتاب تأثیر بگذارد. باورپذیری خبر هم به سابقۀ شفافسازی هر رسانه برمیگردد. البته این در حالی است که بنا را بر آن گذاشتهایم که کلیۀ کتابهای تحت بررسی خبرنگار، از وزارت ارشاد مجوز گرفتهاند. در اینجا کاری به کتاب قاچاق نداریم.
مدام میخوانیم و میشنویم که مردم ایران کتاب نمیخوانند. خب چرا؟ آیا برای هر سلیقهای کتاب هست و نمیخوانند؟ آیا برای کسی که دربارۀ کوهها کتاب میخواهد یا دربارۀ کشاورزی یا...، بهراحتی کتاب پیدا میشود؟ باید بازار سیاه کتاب را زیر و رو کند و ببیند آیا کتابی مناسب خواستهاش پیدا میشود یا نه. این نکته ممکن است ریشههای زیادی داشته باشد؛ از جمله سلیقهایشدن اعطای مجوز بنا به صلاحدیدهای هر دوره، ضعف نظام توزیع مانند نشناختن مخاطب و اقلیم او، کمسوادی، ندانستن پیشینه یا تاریخ یک منطقه و علایقشان و خیلی دلایل دیگر که در این مجال نمیگنجد.
اما آنچه مربوط به رسانه میشود، این است که سوار موج تبلیغ نشوند، نه آنکه تبلیغ کتابی را نکنند. برعکس، برای آنکه تبلیغ کتابی را بکنند، پیش از آن، باید جریانسازی کرده باشند. مثلاً اگر سطح امید به زندگی پایین آمده است، خبرنگار میبایست مانند یک پزشک که دنبال داروهای مختلف است، کتابهای مختلف در این زمینه را برای مخاطبان، با توجه به سطح سواد و سلیقه، سن، کاست اجتماعی، گروه سیاسی و... انتخاب و معرفی نماید. خبرنگار بایستی در معرفی کتاب دستش آزاد باشد. ملاحظات اجتماعی و سیاسی تنها باعث میل بیشتر به خواندن کتابهایی میشود که حاضر نیستیم معرفیشان کنیم. الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع.
کتاب هم مثل آدم است: قوت و ضعف دارد. هنر دوربین خبرنگار نشاندادن همزمان قوتها و ضعفهاست. مخاطب خودش میتواند قضاوت کند و تصمیم بگیرد. شفافبودن خبر مخاطب را تشویق به پیگیری اخبار کتاب از یک رسانه میکند. دعوتکردن از موافقان و مخالفان یک کتاب در یک گفتوگو میتواند به چالشی بینجامد که نتیجهاش دیدهشدن کتاب و فروش آن است که هم به نفع نویسنده است، هم ناشر؛ البته دیدهشدن و قضاوتنشدن توسط خبرنگار. قطعاً وقتی مخاطب پیگیر اخباری چنین منصفانه شد، تازه کار موجسازی خبرنگار شروع میشود؛ موجی که میتواند سلیقۀ مخاطب را بالا ببرد و او را از ورطۀ انتخاب کارهای کمارزش برهاند و به او سیر مطالعاتی بدهد. اگر مخاطب نتواند کتاب ضعیف را ببیند، از کجا بفهمد کتاب قوی چه مزیتی دارد؟ وقتی راه انتخاب باز باشد، همیشه آدمها منصفانه قضاوت میکنند.
ممکن است این شبهه پیش آید که پس هر کتابی را، ولو مسموم، باید خواند؟ البته که نه در هر سنی و نه با هر سابقۀ مطالعاتی؛ ولی اگر بخواهیم کتابها را بچشیم، باید مزهها را بشناسیم. شناخت طعمها در حد چشیدن باید اتفاق بیفتد. شاگردی داشتم که پدرش راهنمای خوبی برای سیر مطالعاتیاش بود. به او چند کتاب نشان داده بود و گفته بود بعد از دبیرستان آنها را بخواند. چون این پدر قبلاً هم به قولهایش وفا کرده بود، دخترک هرگز تحریض به خواندن آنها تا پایان مدرسه نشد؛ اما باز پرسشی که برایش باقی مانده بود، این بود: «خانم! میدونم این کتاب الان برام خوب نیست! اما چرا؟»
این سؤالی است که هر ذهن آزاداندیش حق دارد بپرسد. رسانهها حق ندارند آزاداندیشی انسانها را کور کنند. بهجایش باید خلاقیت به خرج دهند و بهدنبال پاسخگویی باشند. پس اهل رسانه باید بسیار جلوتر از مطالبهگری مخاطبان، سر از کار کتابها و محتوای آنها درآورده باشند.