نگاهی به چند کتاب از نشرهای مرکز، گام نو ، ژرف  و  نقد فرهنگ
یکشنبه 22 مهر 1403

نگاهی به چند کتاب از نشرهای مرکز، گام نو ، ژرف و نقد فرهنگ

سلطه و هنر مقاومت؛ روایت‌های نهانی/جیمز سی. اسکات، افشین خاکباز/مرکز

نگاهی اجمالی

کتاب سلطه و هنر مقاومت؛ روایت‌های نهانی، تألیف جیمز سی. اسکات در سال ۱۹۹۰ را نشر مرکز با ترجمۀ افشین خاکباز منتشر کرده است. نویسندۀ کتاب پژوهشگری است که مدت‌ها در دهکده‌های مالایا اوقات گذرانده و زندگی دهقانان آن‌ها را بررسی می‌کرده است. او پنج سال پیش از این کتاب، کتاب دیگری به نام سلاح‌های ضعیفان؛ شکل‌های هرروزۀ مقاومت دهقانان تألیف کرده بود. در هر دو کتاب، دل‌مشغولی اصلی نویسنده ماهیت قدرت و ارتباط زیردستان و فرادستان است.

نویسنده می‌گوید در جریان حضورش در این دهکده‌ها، با گفتارهای متناقضی از دهقانان روبه‌رو شده است که نمی‌دانسته باید دقیقاً چگونه آن‌ها را درک کند. به‌باور او آنچه این گفتارها را اعوجاج داده و طوری تغییر شکل داده که با هم متناقض به نظر برسند، جز قدرت نیست. به همین دلیل، کل کار کتاب این است که با تفکیک موقعیت‌های مختلفی که زیردستان و فرادستان در آن‌ها قرار می‌گیرند، از سویی به گفتارهای ظاهراً متناقض فرودستان روشنی ببخشد و از سوی دیگر، مقاومت‌های فرودستان را برای ما معلوم کند که نه‌ به‌شکل آشکار انقلاب و اعتراض علنی، بلکه به‌شکل‌هایی پنهان و پوشانده‌شده صورت گرفته‌اند.

نویسنده علاوه بر اینکه از مباحث حوزه‌های گوناگون علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و انسان‌شناسی بهره گرفته، بسیار وام‌دار ادبیات نیز هست و به موقعیت‌هایی در داستان‌ها و آثار ادبی ارجاع می‌دهد که دربارۀ مسئلۀ قدرت و مقاومت حرفی برای گفتن دارند. این قضیه، هم کتاب را جذاب‌تر کرده، هم درک مخاطب را از بحث‌های کتاب افزایش داده است.

مروری تخصصی

کتاب کار خود را بر تفکیک بنیادین دو حوزه بنیاد می‌نهد: نمایش عمومی و روایت نهانی. نمایش عمومی جایی است که قدرتمند و فرودست هر دو در آن حضور دارند و در مقابل هم قرار گرفته‌اند. نمایش عمومی جایی است که قدرتمند قدرت خود را بر فرودست اعمال می‌کند و فرودست خود را مهار می‌کند و از سرّ درونش چیزی نمی‌گوید تا همه‌چیز کمابیش مطابق خواستۀ فرادست پیش برود. یکی از نکات مهم کتاب در بررسی اعمال قدرت این است که فقط استثمار و غصب مادی را در نظر نمی‌گیرد؛ بلکه قدرت نمادین را نیز پراهمیت می‌شمارد. از این منظر، نفی کرامت انسانی فرودستان یکی از عوامل مهمی است که روایت نهانی و شکل‌های مختلف مقاومت را می‌سازد.

اما جدا از این نمایش عمومی، وقتی فرودستان به خانه‌های خود برمی‌گردند و از حضور در پیشگاه قدرتمندان فارغ می‌شوند، وارد حوزۀ جدیدی می‌شوند که قواعدش با قواعد نمایش عمومی کاملاً متفاوت است. آن‌ها در این حوزه، روایتی نهانی را برمی‌سازند که تنها در پرتو آن می‌توان به درک درست و معتبر از رابطۀ فرادستان و فرودستان و گفتارهای هریک از آن‌ها دست یافت. به‌تعبیری، روایت نهانی برای نویسنده اهمیت معرفت‌شناختی دارد و از این نظر، بر نمایش عمومی مقدم است. همۀ آنچه در نمایش عمومی رخ می‌دهد، در روایت نهانی، یا رد می‌شود، یا به‌طریقی اصلاح می‌شود. البته از نظر هستی‌شناختی، این نمایشِ عمومی سلطه است که بر روایت نهانی مقدم است؛ زیرا در واقع اتفاقاتی که در آنجا می‌افتد، روایت نهانی و گفتارهای خاص آن را می‌سازد. در نهایت، نویسنده ادعایی کلی و البته به‌ناچار ساده‌سازی‌شده مطرح می‌کند و آن این است که هرچه نابرابری قدرت فرادستان و فرودستان بیشتر باشد، نمایش عمومی شکل قالبی‌تر و آیینی‌تر به خود می‌گیرد.

نویسنده با بنیان‌گذاشتن این تصویر دربارۀ رابطۀ فرادستان و فرودستان، کار خود را برای جست‌وجو و درک معنای شکل‌هایی از مقاومت آغاز می‌کند که اتفاقاً شاید بسیار شخصی و پراکنده و غیررادیکال هم باشند. این مقاومت‌ها که نویسنده نام آن‌ها را فروسیاست‌ها می‌گذارد و بروز آن‌ها را در شکلی استتارشده درک می‌کند، همگی مظهر راه‌یافتن‌های جزئی روایت نهانی به نمایش عمومی‌اند. تمام تأکید نویسنده نیز بر این است که بتوانیم این فروسیاست‌ها را درک کنیم و به‌بهانۀ انتظار برای سیاست انقلابی، آن‌ها را نادیده نگیریم. از سوی‌ دیگر این فروسیاست‌ها، خود در نقش مقدمۀ آن سیاست‌ها عمل می‌کنند. سیاست انقلابی زمانی است که روایت نهانی کاملاً از نهان‌بودگی خارج و بر همگان روشن می‌شود. در واقع لحظۀ انقلاب لحظه‌ای است که روایت نهانی آشکار شود.

کتاب در کل هشت فصل دارد که در آن‌ها به‌ترتیب به اهمیت روایت نهانی، چگونگی تشکیل روایت نهانی بر اساس کنترل و تخیل، چرایی تداوم نمایش عمومی، نقد نظریۀ هژمونی، ضرورت ایجاد فضای اجتماعی برای شکل‌گیری خرده‌فرهنگ ضدسلطه، شیوه‌های مختلف استتار مقاومت‌های هرروزه، فروسیاست‌های گروه فرودست و در نهایت، کنش انقلابی آشکارسازی روایت نهانی پرداخته شده است. از این میان، به استدلال‌های کتاب دربارۀ نقد نظریۀ هژمونی و نقد نظریۀ دریچۀ اطمینان (بحث فصل هفتم) که به نظر می‌رسد بحث‌های مهم‌تری باشند، می‌پردازیم.

نظریۀ هژمونی دو شکل دارد: یکی نظریۀ سخت هژمونی که می‌گوید فرودستان به وضع موجود راضی می‌شوند و آن را عادلانه فرض می‌کنند. دیگری نظریۀ نرم هژمونی که نمی‌گوید فرودستان راضی‌اند؛ بلکه می‌گوید آن‌ها تنها تسلیم می‌شوند و صرفاً وضعیت را گریزناپذیر می‌دانند. با این توضیح، مهم‌ترین استدلال‌هایی که در نقد نظریۀ هژمونی می‌توان بیان کرد، این‌هاست:

۱. هر ایدئولوژی مسلطی که نظم موجود را برای فرودستان توجیه می‌کند، باید برای آن‌ها نویدبخش هم باشد و اهدافی را در همان نظام برای آن‌ها ممکن بداند. اما می‌بینیم این اهداف دقیقاً همان اهدافی‌اند که خشونت‌بارترین تعارض‌های اجتماعی میان فرادستان و فرودستان بر سر آن‌ها رخ داده است. انقلاب‌ها همواره قبل از اینکه انقلاب نامیده شوند، شورش‌هایی بوده‌اند برای بهبود وضعیت.

۲. اگر ایدئولوژی مسلطی وجود داشته باشد که فرصت هرگونه خیال‌پردازی را از فرودستان بگیرد، دیگر تکلیف همه‌چیز مشخص است. در این صورت، وقتی هواداران نظریۀ هژمونی می‌گویند این فرودستان‌اند که انقلاب‌ها را رقم می‌زنند، این آگاهی صادق و کاذب که مخالف وضع موجود است، چگونه برای آن‌ها ایجاد شده است؟

۳. دو تخیل، یکی تخیل نظم وارونۀ نظم موجود و دیگری نفی نظم موجود، تخیل‌هایی بوده‌اند که در سراسر تاریخ برای فرودستان و حتی فرودستانِ بسته‌ترین جوامع هم وجود داشته است. یا از سوی ‌دیگر، فرودستان حتی آیین‌هایی داشته‌اند که در آن‌ها خواست طبیعت‌زدایی از نیروهای طبیعی را داشته‌اند که گریزناپذیرترینِ امورند. بنابراین منطقی‌تر است که به‌جای آنکه درصدد توضیح مقاومت‌نکردن گروه‌های فرودست باشیم، به سراغ توضیح واقعیت مخالف آن یعنی پنداشت‌های اغراق‌آمیز آنان از قدرت خود باشیم که به شورش‌هایی انجامیده که سرکوب شده‌اند.

اما نظریۀ دریچۀ اطمینان: این نظریه می‌گوید بسیاری از گفتارها و تخیل‌های روایت نهانی یا مقاومت‌های جزئی و پراکنده‌ای که در نمایش عمومی رخ می‌دهد، تنها برای منحرف‌کردن فرودستان از ستیز مستقیم و واقعی در برابر قدرتمندان‌ است. مهم‌ترین نقدها به این نظریه این‌هاست:

۱. از نظر روان‌شناسی اجتماعی، پرخاشگری منحرف‌شده نمی‌تواند خشم را خالی کند و پژوهش‌ها نشان داده‌اند چه بسا این پرخاشگری‌های پنهانی مقدمۀ پرخاشگری واقعی علیه ابژۀ سلطه‌ورزند تا اینکه جانشین آن باشند.

۲. باید به این نکته توجه کرد که درست همان‌ طور که سلطه فقط مادی نیست و نمادین نیز هست، مقاومت نیز در دو جبهه می‌جنگد. این مقاومت‌ها همه متناظر با فرودستی‌های آیینیِ سلطه شکل می‌گیرند.

۳. نارضایتی‌های ایدئولوژیک، بر اقدامات واقعی کوچک اما متعدد علیه روابط قدرت موجود اثر مستقیم می‌گذارد. از سوی‌ دیگر نیز هرگاه چنین اقداماتی روی می‌دهد، در روایت نهانی رضایت‌هایی ایجاد می‌شود. چنین قضیه‌ای یعنی اینکه نمی‌توانیم به‌سادگی هر نوع رضایتی در روایت نهانی را متوهمانه بدانیم. پس بهتر است این مقاومت‌ها را به چشم فروسیاست یعنی مقدمه و شرط سیاست مستقیم بدانیم، به‌جای اینکه آن را جانشین آن بدانیم.

درآمدی تحلیلی

استدلال‌های کتاب در متن یک مناقشه قرار گرفته است. تمام تأکید نویسنده برای توجه به شکل‌هایِ کمتر آشکارِ مقاومت و تلاش برای فهم چندوچون رفت‌وبرگشت میان فرودستان و فرادستان، می‌تواند متهم به شستن دست قدرت شود. این قضیه به‌ویژه در نقد او به نظریۀ دریچۀ اطمینان اهمیت می‌یابد. اما این مسئله دقیقاً همان چیزی است که کتاب را ارزشمند ساخته است.

چهارچوب مفهومی و نظری نویسنده اگرچه ساده است، می‌تواند نکته‌هایی را در فهم رابطۀ قدرت و مقاومت برای ما روشن کند که برخلاف درک‌های دیگر، کمک بیشتری به رهایی کند. به نظر می‌رسد او تا حد خوبی توانسته است در این مناقشه پیروز شود و در مقابل نظریه‌های رقیب استدلال کند. البته شاید در خصوص نقد او به نظریۀ هژمونی بتوان گفت او به مفهوم ضدهژمونی که هواداران این نظریه بیان می‌کنند، توجهی نکرده است و در نتیجه برخی انتقاداتش چندان موجه نیستند. به هر روی، نظرگاه دیگری که این کتاب برای ما فراهم می‌کند، امکانات بسیاری برای درک واقعیت قدرت دارد.

یکی از نکاتی که می‌توان دربارۀ کتاب گفت، این است که در جاهای مختلف کتاب، گاه می‌بینیم برای اشاره به برخی مفهوم‌ها مانند همین مفهوم روایت نهانی، از همان اصطلاح وضع‌شده استفاده نمی‌شود و طور دیگری به آن اشاره می‌شود. شاید بهتر می‌بود نویسنده همه‌جا به‌طور یکسان از اصطلاحاتش استفاده می‌کرد. همچنین می‌توان گفت که اگر نویسنده یکی‌دو مفهوم دیگر هم به طرح نظری‌اش اضافه می‌کرد، می‌توانست تصویر روشن‌تر و منظم‌تری به دست دهد. البته او خود جایی از قصدش برای پرهیز از مفهوم‌سازی‌های بیجا در علوم اجتماعی می‌گوید؛ اما بد نمی‌شد اگر برای برخی مضمون‌های پرتکرارش، اصطلاحاتی وضع می‌کرد.

نکتۀ دیگر کتاب اینکه گاه به برخی مضامین مشابه و نزدیک در ذیل عناوین مختلف می‌پردازد که سبب می‌شود مخاطب با نوعی پراکندگی مواجه شود و نتواند آن‌ها را در دسته‌بندی‌های کم‌شماری بگنجاند. شمار زیاد زیرعنوان‌ها نیز بر همین مطلب دلالت می‌کند.

 

چه‌چیز به چه‌کس می‌رسد؟ چرا؟؛ اقتصاد نوین جورسازی و طراحی بازار/آلوین ای. راث/مرکز

نگاهی اجمالی

اینکه چه‌چیزی در بازار به چه‌کسی می‌رسد و چرا، از طریق مطالعۀ سازوکار بازار مشخص می‌شود. ادبیات نهادگرایی در اقتصاد علاوه بر رویکرد اثباتی، با گزاره‌هایی انشایی به طراحی بازار مطلوب می‌پردازد تا مردم خود تعیین کنند چه‌چیزی به چه‌کسی می‌رسد. مؤلف این کتاب، راث، را می‌توان در زمرۀ نهادگرایان به شمار آورد.

بازار همه‌جا در انواع مختلف با پول و بدون پول وجود دارد. بازار خوب همانند ساختمان باید ساخته شود. برخلاف تصور بسیاری از اقتصاددانان، بازارهای آزاد باید طراحی شوند، نه اینکه به‌بهانۀ آزادسازی، بازارها به حال خود رها شوند. از این نظر، اصل لِسه فِر خیانتی به لیبرالیسم اقتصادی است. تعریف بازار، ویژگی‌های بازار، عوامل شکست بازار، مکانیسم و ویژگی‌های بازار خوب و نحوۀ طراحی آن از موضوعات مهم‌ کتاب است. مفاهیم مختلف در سراسر کتاب در قالب مثال‌هایی واقعی و تاریخی توضیح داده می‌شود. از این حیث، روش کتاب بیشتر بر مبنای اقناع به‌کمک مقوله‌های عینی از جای‌جای جهان و تاریخ است. به‌گفتۀ خود مؤلف، به‌دلیل متن ساده و روان کتاب مخاطب آن علاوه بر دانشجویان اقتصاد، تمامی مردم هستند.

مروری تخصصی

پاسخ سؤال «چه‌چیزی و چرا و چگونه به چه‌کس می‌رسد؟» را بازار می‌دهد. هر بازاری سازوکار و قواعد مخصوص به خود را دارد که آگاهانه یا ناآگاهانه طراحی شده است. طرفین عرضه‌کننده و تقاضاکننده در بازار، هر دو مشخص می‌کنند که چگونه از منابع بهره‌مند شوند. در بسیاری از بازارها، فقط قیمت نیست که این جور‌سازی بین تقاضای متقاضی و عرضۀ عرضه‌کننده را مشخص می‌کند؛ بلکه عوامل مختلفی در جور‌سازی بازی نقش دارند. برخی بازارها بدون نیاز به جور‌سازی کار می‌کنند؛ ولی برخی به‌علل مختلف، به جور‌سازی نیاز دارند.

برخلاف تصور برخی اقتصاددانان، بازارهای آزاد طراحی می‌شوند، نه اینکه به حال خود رها شوند. بنابراین باید با شناخت عوامل شکست بازار، عوامل موفقیت بازار و ویژگی‌های بازار مطلوب و نامطلوب، به راه طراحی بازار دست پیدا کرد. ویژگی‌های بازار خوب گاه کشفی و گاهی ایجادی است. می‌توان از بازارهای موفقی که در سال‌های قبل شکل گرفته‌اند، الگوگیری کرد.

برخلاف تصور، بازارها در همه‌جا وجود دارند و برخی هم بدون پول کار می‌کنند. مثلاً بازار اهدای کلیه بازاری متفاوت است که بدون پول کار می‌کند. از این منظر، بازاری‌شدن لزوماً بد نیست؛ زیرا دقیقاً بازاری‌شدن معادل قیمت‌‌گذاری نیست. بازار کلیه، بدون ردوبدل‌شدن پول، توانسته نیازمندان به کلیه را پوشش دهد.

ضخامت، سرعت، امنیت، سادگی و اطمینان از ویژگی‌های مهم‌ بازار مطلوب است که با فقدان هریک می‌توان شاهد درجه‌ای از شکست بازار بود. پس یکی از ویژگی‌های بازار خوب، ضخامت (تعداد) زیاد فروشندگان و خریداران است که در سرعت زیاد بتوانند به اهداف خود برسند. از طرف دیگر، گاهی سرعت مانع شکل‌گیری بازار کارا می‌شود. مثلاً برخی خریداران با اقدامات زودهنگام، منجر به افزایش قیمت‌ها می‌شوند. بازار مدارس نیویورک و پزشکان آمریکا از جملۀ بازارهایی است که در آن‌ها برای وصل‌کردن متقاضیان به عرضه‌کنندگان از اتاق‌های تسویه و جورسازی با سرعت بالا استفاده شده است. پس سرعت و ضخامت از ویژگی‌های مهم بازار است که در صورت ازدست‌رفتن بازار، با اختلال مواجه می‌شود. حتی اگر ضخامت و تعداد بازیگران بازار به‌اندازۀ کافی باشند؛ ولی سرعت در بازار کم باشد، بازار با مشکل ازدحام روبه‌رو می‌شود و این ازدحام می‌تواند قیمت‌ها را افزایش دهد، نیاز متقاضی را برطرف نکند، عرضه را به تقاضا متصل نکند و... .

برخی مبادلات و بازارهای مربوط به آن از نظر مردم مشمئزکننده‌اند. معمولاً آثار منفی این بازارها آن‌ها را مشمئزکننده می‌کند. برای کنترل این بازارها نیز به طراحی نیاز است. بازار مواد مخدر، بازار فروش کلیه، الکل و...، لزوماً با ممنوع‌کردن خریدوفروش اصلاح نمی‌شود و برای کنترل آن‌ها به ابزارهای پیچیده‌تری نیاز است. حتی ربا که در برخی ادیان مثل اسلام حرام شمرده شده، می‌تواند نوعی بازار مشمئزکننده ایجاد کند. به همین جهت ابزارهای مالی اسلامی در پی پاسخ‌گویی به نیاز متقاضیان برای دریافت وام به‌وسیلۀ عقود جانشین ربا هستند؛ زیرا بازار ربوی در بین مسلمان مشمئزکننده است.

به‌طور کلی، باید یک بازار آزاد مطلوب طراحی شود. قانون‌‌گذاری در بازار، کنترل سرعت مبادلات در آن، نقش کامپیوترها در سرعت‌بخشیدن به مبادلات و ایجاد امنیت و ایجاد اطمینان و سادگی، از جملۀ ویژگی‌هایی است که برای طراحی بازار باید به آن دقت شود.

برخلاف لیبرال‌هایی که تنها بر چند قاعدۀ ساده مثل دخالت‌نکردن دولت و اصل لسه فر تأکید می‌کند، بازارها با رعایت این چند اصل ساده نمی‌توانند خوب کار کنند. یکی از خیانت‌هایی که لیبرال‌ها به آزادی بازار کرده‌اند، ساده‌انگاری دربارۀ بازارها و رها‌کردن آن‌هاست. بازارها با ضخامت زیادی که از طریق افزایش تعداد متقاضیان و عرضه‌کنندگان ایجاد می‌شود، دارای رقابت می‌شوند. رقابت بین بازیگران بازار در برخی بازارها با سرعت زیاد و در برخی با سرعت کمتر در حال انجام است. سرعت زیاد لزوماً همیشه منجر به موفقیت بازار نیست؛ پس به‌حد ضرورت باید هر بازاری سرعت داشته باشد تا منجر به ازدحام بازیگران نشود. کامپیوترها در ایجاد سرعت در بازار و جور‌سازی نقش بسیاری ایفا کرده‌اند.

در کنار سرعت و ضخامت، امنیت و اطمینان و سادگی بازار که در کتاب کمتر به آن پرداخته می‌شود نیز اهمیت دارد. همان طور که گفته شد، طرفین معامله باید از معاملۀ خود در تمام ساحات احساس امنیت و اطمینان داشته باشند. اطلاعات می‌تواند به ایجاد اطمینان و امنیت کمک کند. برای نمونه، نشان استاندارد به متقاضی اطمینان می‌دهد. با این نگرش، امید است بتوان بازارهای آزاد و مطلوبی به وجود آورد.

درآمدی تحلیلی

کتاب به نوعی علم انشایی در اقتصاد قائل است که بر اساس مطالعۀ بازارهایی که خوب کار می‌کنند، به وجود می‌آید. در واقع با مطالعۀ آنچه در اقتصاد واقع شده و کارکرد مطلوب داشته، می‌توان بقیۀ اقتصاد را نیز شکل داد. به همین جهت، این نگرش با رویکرد توصیفی و اثباتی صِرف مخالف است و اقتصاد را نوعی علم عملی می‌داند که در پی تغییر و ساختن جهان عینی است. به این نگرش به علم اقتصاد، در کتاب مستقیماً اشاره نشده؛ ولی از ادبیات آن می‌توان این نکته را فهمید. بنابراین ادبیات کتاب از این حیث که بازار خوب ساختنی است و نه حاصل دست نامرئی، بسیار شبیه به نهادگرایی است.

برخلاف کلاسیک‌ها و نئوکلاسیک‌ها که بر مبنای لیبرالیسم مدعی دخالت‌نکردن در بازار هستند، طبق نظر نهادگرایان بازار آزاد باید طی فرایندی آگاهانه ساخته شود. البته جالب است که در هیچ قسمتی از کتاب، به اصطلاح نهادگرایی اشاره نشده است.

جالب‌تر این است که محتوای کتاب تحت‌تأثیر نگرش هایک به اقتصاد بوده و می‌توان آن را دنباله‌روی هایک نامید! نویسنده در ارجاعات خود برای تأیید مدعای طراحی بازار در مقابل اندیشۀ لیبرال‌هایی که تنها به چند اصل ساده مثل لسه فر معتقدند، نقل‌قول‌هایی از هایک بیان می‌کند. این جملات کمتر از هایک شنیده شده و برخلاف تصور لیبرال‌ها، از هایک است؛ برای نمونه، مؤلف به‌کمک نقل جملاتی از هایک در صفحۀ ۲۸۲ و ۲۸۳ مدعی است که هایک تا حدودی معتقد به طراحی بازار است یا لااقل با ساده‌اندیشی لیبرال‌ها دربارۀ بازار رقابت کامل فاصله دارد.

همان ‌طور که گفته شد، نظام‌سازی یا طراحی بازار، علمی عملی و دستوری را به ارمغان می‌آورد. این نگرش خواه‌ناخواه بسیار مرتبط با اخلاق، عدالت، رسم‌ورسوم، قوانین و سایر منابع هنجار‌گذار است. با وجود ارتباط شدید ارزش‌ها با طراحی بازار، در کتاب هیچ اشاره‌ای به این بحث نشده است. جا داشت به نحوۀ ارتباط اخلاق با طراحی بازار نیز در یک فصل اشاره شود. در واقع وقتی از بازار خوب صحبت می‌شود، یعنی بازار بد وجود دارد و حسن و قبح بازار برگرفته از نظامی اخلاقی و ارزشی است. دستگاهی اخلاقی که بازار خوب از آن بیرون آمده، باید مشخص شود.

برای خوانندگان مسلمان جالب است که در کتاب به ابزارهای مالی اسلامی، بازار اسلامی و برخی تعالیم اسلام، همچنین به عهد عتیق و تعالیم آن اشارۀ مختصری شده است. شاید دلیل این اشارات اعتقاد به تأثیر ارزش‌ها در طراحی بازار باشد! گفتنی است کسانی که امروزه از اقتصاد اسلامی در کشور دفاع می‌کنند، اساس نظرشان بر ارزشی‌بودن علم اقتصاد است و اگر این مدعا اثبات شود، به اثبات مدعای مدعیان علم دینی نیز کمک می‌کند.

تمامی مطالب کتاب در قالب مثال‌ها و نمونه‌های واقعی ذکر شده و این ویژگی، محتوای کتاب را به ساحت عمل بسیار نزدیک کرده و از مباحث صرفاً نظری جدا کرده است. البته این قالب نگارش امروزه در تألیف کتاب‌ها به‌خصوص در خارج از کشور رواج پیدا کرده است. برخلاف گذشته، امروزه سعی می‌شود محتوای نظری در کنار مثال‌های واقعی توضیح داده شود. این رویکرد با وجود جذابیت برای مخاطب، گاه خسته‌کننده می‌شود. بیرون‌کشیدن مدعای اصلی کتاب در هر قسمت از خلال مثال‌ها و واقعیات ذکرشده، گاه سخت است و از جذابیت کتاب می‌کاهد. این نکته را می‌توان به‌راحتی در مرحلۀ طراحی کتاب، با استفاده از فونت‌های متفاوت، بزرگ‌کردن قسمت‌های نظری یا قراردادن جدول برطرف کرد. اگر مثال‌ها و مدعای اصلی به کمک طراحی جذاب از یکدیگر تفکیک شود، مخاطب سریع‌تر و دقیق‌تر می‌تواند کتاب را مطالعه کند.

دربارۀ روش کتاب، علاوه بر اقناع به‌کمک مثال‌های عینی، از نظریۀ بازی‌ها نیز استفاده شده است؛ ولی به‌وضوح نمی‌توان تأثیر نظریۀ بازی‌ها در کتاب را ردیابی کرد؛ بنابراین هرچند در مقدمۀ مترجمان گفته شده که راث از نظریۀ بازی‌ها استفاده می‌کند، نحوۀ استفاده و نتایج آن دقیقاً بیان نشده است که جا دارد اصلاح شود.

یکی از مشکلات کتاب این است که با وجود عنوان جذاب، چندان به پاسخ آن پرداخته نشده است. خواننده نمی‌تواند در پایان پاسخ سه سؤال گفته‌شده را به‌کمک کتاب بدهد: چه‌چیز به چه‌کس و چرا می‌رسد؟ این سؤال بسیار مهم و جذابی است که در عنوان کتاب آمده؛ ولی فصل‌های کتاب و محتوا برای پاسخ به آن چیده نشده است. طراحی بازار عنوان دقیق‌تر و هدف اصلی برای کتاب حاضر است. مخاطبان نباید به‌خیال یافتن پاسخ به آن سه سؤال، کتاب را تهیه کنند. مقدمۀ مترجمان کتاب در واقع خلاصه‌ای از کتاب است. این مقدمه هرچند خواننده را آمادۀ ورود به کتاب می‌کند، می‌توانست با کمی خلاقیت بیشتر نوشته شود تا مخاطب احساس نکند خلاصۀ کتاب را مطالعه می‌کند.

راث در بیان علل شکست بازار، از ادبیات متفاوتی در بخش دوم بهره گرفته است؛ اما نظریۀ متعارف شکست بازار را که در اقتصاد بخش عمومی بیان می‌شود، نقد نکرده است. برای ارائۀ نظر جدید در علم، باید نظریات قبلی نقد شود. شکست بازار معمولاً تحت‌تأثیر اطلاعات نامتقارن، کالای عمومی و... ایجاد می‌شود. راث باید دربارۀ عوامل شکست بازار مثل ضخامت و سرعت سخن می‌گفت. از همین منظر، شکست‌های چندگانۀ مطرح‌شده در اقتصاد بخش عمومی به‌دلیل تفکیک و احصای نکات جزئی‌تر، برای طراحی بازار و اصلاح عوامل شکست دقیق‌تر است؛ مثل فراهم‌کردن اطلاعات برای بازیگران به‌کمک شفافیت.

آنچه راث در این کتاب دربارۀ شکست بازار مطرح می‌کند، در مقایسه با ادبیات اقتصاد بخش عمومی و نهاد‌گرایی، پیچیده و مبهم است. البته برای برخی نکات مثل بازارهای مشمئزکننده، معادل آثار جانبی منفی به کار رفته است که به فهم مخاطب کمک می‌کند؛ اما برای سرعت، معادل دقیق وجود ندارد. اگر این اصطلاح جدید است، باید نقص تئوری‌های قبلی نشان داده شود و بدین وسیله تکمیل شود.

مثال‌هایی که در کتاب برای انتقال مفاهیم به کار گرفته شده، حول چند موضوع تکراری مثل بازار کلیه، مدرسه، الکل و مواد مخدر شکل گرفته است. این تکرار مثال کلیه هرچند گاه خسته‌کننده است، برای انتقال مفاهیم روش دقیق‌تر و کاراتری است: یک مثال در تمام مطالب کتاب بار‌ها تکرار می‌شود و به‌کمک آن سعی می‌شود طراحی بازار مطلوب شرح داده شود.

 

وضعیت دموکراسی/جورجو آگامبن و دیگر/گام نو

وضعیت دموکراسی؛ آگامبن، بدیو، بن‌سعید، براون، نانسی، رانسیر، راس، ژیژک مجموعه‌ای است از تلاش تئوریک هشت اندیشمند معاصر غربی برای روشن‌ساختن مختصات دموکراسی راستین. مقالات این مجموعه با عنایت به زمانه‌ای نوشته شده‌اند که دموکراسی شیوۀ غالب حکمرانی میان دولت‌ملت‌هاست؛ اما در عین حال در رقابت با مفاهیم دیگر، از جوهرۀ خود یعنی برابری دور افتاده است، مفاهیمی همچون سرمایه‌داری، تخصص، نئولیبرالیسم و..‌. .

جورجو آگامبن، آلن بدیو، دانیل ‌بن‌سعید، وندی براون، ژان لوک نانسی، ژاک رانسیر، کریستین راس و اسلاوی ژیژک، هرکدام از دیدگاه خود، بحثی را آغاز می‌کنند؛ اگرچه در یک موضوع اشتراک مفهومی دارند: دیدگاه انتقادی به وضع موجود دموکراسی در قرن بیست‌ویکم، قرنی که تاکنون روایتگر ناکامی‌های دموکراسی نمایندگی در کشورهای لیبرال‌دموکراسی و دور‌شدن هرچه بیشتر از مردم بوده است. این کتاب به‌دنبال ارائۀ تفسیری خاص از دموکراسی نیست؛ بلکه ناشر در مقدمه هم تأکید کرده است که صرفاً کندوکاوی است دربارۀ محوری که اصلی‌ترین تناقض‌ها در خصوص سیاست، حول آن می‌چرخد: دموکراسی.

اولین مقالۀ کتاب، یادداشتی مقدماتی در باب مفهوم دموکراسی از جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی است. وی با تأکید بر برداشت دوگانۀ اندیشمندان از دموکراسی، یکی برداشتی مبتنی بر حقوق عمومی و سیاست و دیگری برداشتی بر پایۀ اقتصاد و مدیریت، به تبارشناسی واژۀ Politeia در اندیشۀ سیاسی یونان باستان و ابهامات ایجادشده حول آن می‌پردازد.

اندیشمند فرانسوی، آلن بدیو، نویسندۀ مقالۀ دوم کتاب، با عنوان «نشان دموکراسی» است. بدیو با ارائۀ خوانشی از افلاطون، بر این باور است که دموکراسی در وضعیت کنونی، فقط به سوژۀ مبتنی بر لذت اجازۀ بروز و ظهور می‌دهد و باید در نهایت به اصل دموکراسی که مدنظر افلاطون هم هست، یعنی قدرت خلق‌ها بر خودشان رسید. دانیل بن‌سعید، فیلسوف فرانسوی‌الجزایری، تلاش کرده است تا در مقالۀ «رسوایی مدام»، با تأکید بر نامتعیّن‌بودن دال دموکراسی، نشان دهد که غرب با پیروزی بر سوسیالیسم، تفسیری از دموکراسی را در دستورکار خود قرار داد که روزبه‌روز بیشتر به فضای عمومی حمله می‌کند. او مانند رانسیر بر این باور است که دموکراسی باید رسواکننده باشد، با تخطی‌های مالکیت خصوصی و تعدی‌های دولت به فضای عمومی و دارایی‌های مشترک، مخالفت کند و در جهت افزایش دائم و همه‌جانبۀ دسترسی به برابری و شهروندی تلاش کند.

وندی براون، اندیشمند آمریکایی، مقالۀ «فعلاً همۀ ما دموکرات هستیم» را نگاشته است و دست به انتقاد از لیبرال‌دموکراسی می‌زند. او معتقد است که باید از دموکراسی راستین در برابر لیبرالیسم و سرمایه‌داری محافظت کرد. «دموکراسیِ پایان‌یافته و دموکراسی بی‌پایان» عنوان مقالۀ ژان لوک نانسی، اندیشمند فرانسوی است. او در این مقاله معنای مدنظر خود از دموکراسی را ترسیم می‌کند: «دموکراسی نه به‌معنای یک نوع نظام سیاسی، بلکه به‌معنای یک انسانیت، در معرض فقدان هرگونه هدف مفروض.»

ژاک رانسیر، فیلسوف مشهور فرانسوی، در مصاحبه‌ای با عنوان «دموکراسی علیه دموکراسی‌ها» که از او در این کتاب به چاپ رسیده است، به تفسیر بیشتر برداشت خود از دموکراسی در کتاب نفرت از دموکراسی می‌پردازد: «نه شکلی از حکومت و نه شکلی از جامعه؛ بلکه یک کنش و توان بالقوه علیه قدرت‌هایی که تحت قانون سلطه حکومت می‌کنند.»

کریستن راس، اندیشمند آمریکایی، در مقالۀ «حراج دموکراسی» به وضعیت دوگانۀ میان دموکراسی اصیل در اشعار بودلر و رمبو در قرن نوزدهم و دموکراسی قرن بیستمی اشاره می‌کند. او نیز متأثر از رانسیر، بر این باور است که دموکراسی یک لحظه است که در آن هرکس این قدرت را دارد که به امور مشترک رسیدگی کند و با خصوصی‌سازی دائمی زندگی عمومی به مبارزه برخیزد.

اسلاوی ژیژک، اندیشمند و منتقد اسلوونیایی، در آخرین مقالۀ کتاب، «از دموکراسی تا خشونت ناب» به بررسی و نقد لیبرال‌دموکراسی غربی دست می‌یازد. او معتقد است بحران در معنای کنونی دموکراسی، همه‌جا را فراگرفته است: از هائیتی و چین تا جمهوری چک.

بحران در دموکراسی، نمایندگی فصل مشترک آثار اکثر اندیشمندان غربی در سال‌های اخیر است. شکاف میان آرمان‌های دموکراسی که در آثار اندیشمندان متقدم ترسیم شده است و آنچه در واقعیت رخ می‌دهد، بر کسی پوشیده نیست. این کتاب از منظری فلسفی به بررسی این بحران پرداخته است، منظری که رویکرد غالبش ژاک رانسیر و کتاب معروفش، نفرت از دموکراسی است. این موضوع در ایران تا حدی نامأنوس‌تر از غرب است. عمدۀ آثار ترجمه‌شده و منتشرشده در ایران، با رویکردی حمایت‌گرایانه از دموکراسی نمایندگی غربی، به آن می‌پردازند و بیشتر حول دموکراتیزاسیون و ‌گذار به دموکراسی هستند. پیش‌فرض آنان مبتنی بر مشروعیت لیبرال‌دموکراسی و نگاهی یک‌سویه و تکاملی به تاریخ است. با توجه به این قضیه، کتاب حاضر می‌تواند این ادبیات را تعدیل و به واقعیت نزدیک‌تر سازد.

این کتاب حاوی آثاری از اندیشمندان شناخته‌شده در ایران (بدیو، آگامبن، رانسیر، لوک نانسی و ژیژک) و ناشناخته (بن‌سعید، راس و براون) است و از لحاظ معرفی سه فرد اخیر، کار مهمی کرده است. کتاب برای خوانندگانی که مطالعۀ حداقلی در آثار فلاسفۀ سیاسی کلاسیک غرب نداشته‌اند، اندکی گنگ و نامفهوم به نظر می‌رسد و پیچیدگی ادبیات نویسندگان انتقادی در آن مشهود است. خوانندگان مبتدی قبل از خواندن کتاب، بهتر است به آثار کلاسیکی همچون قرارداد اجتماعی روسو یا دربارۀ دموکراسی اثر رابرت دال مراجعه کنند تا درکی از معنای اولیه و آرمانی دموکراسی که مدنظر نویسندگان کتاب است، به دست آورند.

در خصوص نقدهای ارائه‌شده، شاید بتوان گفت اکثرشان در واقعیت جوامع غربی مشاهده‌ می‌شوند؛ پس از لحاظ سلبی، نویسندگان موفق عمل کرده‌اند؛ اما از لحاظ ایجابی، خواننده نمی‌تواند درکی از آرمان‌شهر مدنظر منتقدان به دست آورد، مگر وضعیتی نزدیک به آنارشیسم. بهتر بود که از این منظر، دیدگاه‌های ایجابی اندیشمندان بیشتر بررسی می‌شد و مقاله‌هایی گزینش می‌شد که این وجه آثار ایشان را نیز پوشش دهد. با این حال، مقالات حاضر توانسته‌اند به‌نحوی موجز، بیان‌کنندۀ کلیت آرای اندیشمندان حاضر در کتاب باشند و این قوت مهمی برای کتاب است.

 

نفرت از دموکراسی/ژاک رانسیر/گام نو

نگاهی اجمالی

کتاب نفرت از دموکراسی به‌هیچ‌وجه بازتاب نقدهای رمانتیک به دموکراسی نیست؛ بلکه سعی رانسیر این است که نشان دهد نفرت از دموکراسی در جوامع مدرن، چگونه و چرا شکل گرفته است و چگونه دموکراسی برای کشورهای حاشیه‌ای تجدد، امری رهایی‌بخش تلقی می‌شود و برای اروپا و آمریکا، امری نفرت‌انگیز.

رانسیر نفرت از دموکراسی را پیامد لیبرالیسم فردگرایانه می‌داند، لیبرالیسمی که حکومت را شایستۀ افراد شایسته‌تر می‌داند، نه مشتی اراذل و توده و گوسفندانی که به هر شکلی درمی‌آیند. رانسیر این شکل از حکومت در کشورهای مدرن را نوعی از الیگارشی می‌داند، الیگارشی سیاسی‌اقتصادی که خود را بر جامعه تحمیل کرده است. دموکراسی در بیان رانسیر، اساساً خود سیاست است، نه شکلی از حکومت. سیاست از منظر رانسیر، در جایی آغاز می‌شود که انسان از نظمی که طبیعت بر او تحمیل کرده است، فاصله می‌گیرد. این فاصله‌گیری با مسئلۀ برابری انسان‌ها بنیاد‌‌گذاری می‌شود. سیاست در جایی آغاز می‌شود که برابری‌ پیش‌شرط سیاست باشد. به همین جهت، دموکراسی خودِ سیاست است و ازدست‌رفتن دموکراسی معادل نابودی سیاست است.

مروری تخصصی

رانسیر در فصل اول، دوگانۀ دموکراسی قاتل و دموکراسی فاتح را مطرح می‌کند تا تناقضات روشن‌فکران فرانسوی اروپایی را نشان دهد. او از این مسئله می‌پرسد که چگونه می‌توان در فرانسه و کشورهای غربی که خود دموکراسی طولانی‌مدتی دارند، به معایب و نفرت‌انگیزی آن پرداخت و زمانی که ایالات متحده برای گسترش دموکراسی به عراق لشکرکشی می‌کند، چگونه می‌توان از دموکراسی‌ به‌عنوان امری رهایی‌بخش یاد کرد و چگونه می‌توان این‌گونه تناقض‌آمیز سخن گفت.

تمام سعی رانسیر در این کتاب این است که نشان دهد دموکراسی مفهومی ذاتی ندارد و با توجه به وضعیت اجتماعی و مدلول‌هایی که معنای آن را می‌سازند، خاصیت یا معناهای متفاوتی می‌گیرد. رانسیر معتقد است آنچه دموکراسی را در جهان غرب، به امری ناپسند تبدیل کرده یا آن را به دست فراموشی سپرده است، باید از دریچۀ اقتصاد بازار معنا شود؛ «به‌معنای طرح قطعی این موضوع که دموکراسی چیزی نیست مگر حاکمیت مصرف‌کنندۀ خودشیفته‌ای که در گزینه‌های انتخاباتیِ خود نیز همچون لذت‌های شخصی‌اش تنوع ایجاد می‌کند.» اینکه گفته می‌شود دموکراسی همان به‌هم‌ریختگی امیالی است که آزمندانه در پی ارضاشدن هستند، برای رانسیر پذیرفته نیست؛ چراکه دموکراسی چنین وضعیتی ر ا ایجاد نمی‌کند، بلکه این امر نتیجۀ چیز دیگری است که در دموکراسی نمود یافته است.

دومینیک اشناپر، دختر ریمون آرون، که به نقد دموکراسی می‌پردازد، محل اصلی گفت‌وگوی رانسیر در فصل اول است. اشناپر می‌گوید: «انسانِ دموکراتیک در برابر هرگونه شایستگی، از جمله شایستگی پزشک یا وکیل که اختیار عمل تام را از وی سلب کند، حوصله از کف می‌دهد. روابطی که این انسان دموکراتیک با دیگران برقرار می‌کند، افق سیاسی یا متافیزیکی خود را از دست می‌دهند. [...] پزشک اندک‌اندک به یک حقوق‌بگیرِ بیمۀ تأمین اجتماعی تبدیل می‌شود، کشیش به یک کارگر اجتماعی و توزیع‌کنندۀ آیین‌های مذهبی.»

رانسیر نیز کاملاً آگاه است که بحث اشناپر را نمی‌توان‌ به‌عنوان نقد دموکراسی پذیرفت؛ به همین جهت در صفحۀ بعد، ذیل همان بحث می‌گوید: «اما کاملاً بدیهی است که حالت موسیقایی جملاتی که داعیۀ توصیف جهان امروز ما را در عصر اَبَربازارها و شوهای تلویزیون‌واقعیت دارند، از دوردست‌ها می‌آید. این توصیف زندگی روزمرۀ ما در سال ۲۰۰۲، ۱۵۰ سال پیش نیز در مانیفست کمونیست آمده است: بورژوازی، رعشه‌های مقدس خلسه و حمیت جوانمردانه و احساسات‌گرایی خرده‌بورژوا را در آب‌های یخ‌زدۀ ارزش صرف مبادلاتی بدل ساخته، آزادی منحصربه‌فرد و بی‌رحم تجارت را جایگزین بسیاری از آزادی‌هایی کرده که بهای سنگینی برایشان پرداخت شده است. بورژوازی تمام فعالیت‌هایی را که تا آن زمان گرامی داشته می‌شدند و با احترامی مقدس به آن‌ها نگاه می‌شد، از هالۀ نورانی خود جدا کرده است: پزشک، قاضی، کشیش، شاعر و دانشمند را به حقوق‌بگیرانی در خدمت خود بدل کرده است.»

توصیفاتی که اشناپر از دموکراسی ارائه می‌دهد، چیزی است که رانسیر در فصل سوم بدان پرداخته. دموکراسی مبتنی بر نماینده:

«سیستمی که نظام مبتنی بر نمایندگی را به نظام مبتنی بر نمایندگی منافع مسلط بدل می‌سازد و از انتخابات، سازوکاری برای کسب رضایت برمی‌سازد: نامزدی‌های رسمی، تقلب‌های انتخاباتی، انحصارگری‌های واقعی نامزدی‌ها؛ اما چنین گسترشی تمام مبارزاتی را نیز در بر می‌گیرد که برای اثبات خصلت عمومی و همگانیِ حوزه‌ها، مناسبات و نهادهای به‌اصطلاح خصوصی صورت می‌گیرند...؛ اما دربارۀ حوزۀ عمومی که بالطبع ادعای تطهیر آن از منافع خصوصی و شخصی وجود دارد نیز باید گفت که یک حوزۀ عمومیِ محدود، خصوصی‌شده، اختصاص‌یافته به بازیِ نهادها و انحصارگریِ کسانی است که این نهادها را پیش می‌برند.»

تبدیل دموکراسی به الیگارشی اساساً از طریق همین فرایند نماینده‌محوری ایجاد می‌شود. نظام، مبتنی بر نمایندگی اقلیت‌هایی است که عنوان و لقبی برای تصدی امور مشترک دارند. دموکراسی غربی به اقلیت این امکان را می‌دهد که مدت چند سال بر اکثریت حکومت کنند و در نهایت یک اکثریت اپوزسیون خلق کنند. این امر خود در نهایت موجب ازکار‌افتادگی سیستم می‌شود. این ناخرسندی از دموکراسی است که ایدۀ شبان را برای گوسفندان احیا کرده است. پیش‌تر بیان کردیم: «سیاست از آنجا آغاز می‌شود که اصل حکومت ضمن آنکه همچنان از طبیعت مدد می‌جوید، خود را از اصل و نسب منفک می‌کند، جایی که اصل حکومت، طبیعتی را فرامی‌خواند که خود را با رابطۀ ساده با پدر قبیله یا پدر الهی درنمی‌آمیزد.»

در عصر جدید، افراد در جست‌وجوی چیزی هستند تا سیاست را پس بزنند، تا خدایی واحد، ما را از وضعیت بی‌اعتدالی و افسردگی برهاند. این شبان مشخصاً با قانون دموکراسی که برابری‌طلبی را نوید می‌دهد، در تناقض است؛ اما ایدۀ شبان نیز زاییدۀ اقتصاد بازار است. کم‌شدن قدرت دولت به‌معنای آزادی فردی نیست؛ بلکه این قدرت به بخش سرمایه‌دار منتقل شده است تا سرمایه‌داری با آزادی در گردش سرمایه، نقش شبان را در جهت‌دهی به کنشگران ایفا کند. این امر مختل‌کنندۀ دموکراسی است.

درآمدی تحلیلی

جای‌گیری دموکراسی در تئوری مارکسیستی از جایی آغاز شد که کمونیسمِ لنینی‌استالینی با نظام تک‌حزبی دیکتاتوری سیاهی که به نام «پرولتاریا» به راه انداخته بودند، همراه شد. از سوی‌ دیگر، اینکه آیا از طریق نهاد‌های لیبرال می‌توان اصلاحاتی در ساختار سرمایه‌داری انجام داد یا خیر نیز از جملۀ دلایل اهمیت‌یافتن مسئلۀ دموکراسی بود. از طرف ‌دیگر رانسیر وام‌دار نگرش گرامشی و آلتوسر نیز هست، همان تئوری که در آن، مسئلۀ قدرت و ایدئولوژی و سیاست اهمیت پیدا می‌کند. او در چنین فضایی قصد تحلیل یک واقعه را دارد: چگونه دموکراسی پس زده شده است؟ آلتوسر بیان می‌کند که دموکراسی را نمی‌توان بنا به ماهیت توضیح داد و آن را به اوضاع اجتماعی بازمی‌گرداند؛ اما اساساً او نمی‌تواند جز با یک دید جوهری یا‌ ایدئال به دموکراسی شکل‌های رقیب، آن را تشخیص بدهد و نقد کند.

رانسیر ادعا دارد نقدهایی که به دموکراسی می‌شود و بدان واسطه دموکراسی طرد و رانده ‌شده است، از نظام بازار نشئت می‌گیرد؛ اما او حداقل برای ارائۀ چنین مدعایی باید امر‌ ایدئالی از دموکراسی ترسیم می‌کرد. او چنین نکرده و دموکراسی را با مدلول‌هایش توضیح داده و از دال مرکزی چیزی نگفته است، به‌نحوی شاید بتوان گفت در روش او می‌توان ردّپای دریدا را جست. امور را به امور متناقض واشکافی می‌کند، و سپس بدون آنکه بنیادی ترسیم کند، از همین مجرای واشکافی، به تحلیل و نقد می‌پردازد. این روش رانسیر کار مخاطب را در فهم مراد و انگیزۀ او سخت می‌کند؛ مخصوصاً با پرش‌های گاه‌وبی‌گاه او در متن و با دیالوگ‌های جدل‌آمیزش. همۀ این‌ها بر سختی فهم رانسیر می‌افزاید.

 

نقد پست‌مدرنیسم؛ ردیه‌ای مارکسیستی/الکس کالینیکوس/ژرف

نگاهی اجمالی

کتاب نقد پست‌مدرنیسم؛ ردیه‌ای مارکسیستی، همان گونه که از نامش پیداست، تلاش می‌کند تا از منظری مارکسیستی به نحوۀ برآمدن مفهوم پست‌مدرنیته و ورود آن به حوزه‌های مختلف اجتماعی و هنری و حتی سیاسی بپردازد و از این رهگذر، بی‌کفایتی دستگاه جدید را توضیح دهد که به‌نظر نویسنده ماحصل ناتوانی اندیشمندانِ عمدتاً فرانسوی در تحلیل اوضاع متحول سرمایه‌داری متأخر است.

نویسندۀ این کتاب، الکس کالینیکوس، یکی از مارکسیست‌های برجستۀ معاصر است که عمدۀ نظریات خود را در مجلۀ سوسیالیسم بین‌المللی، مجلۀ اصلی حزب کارگران سوسیالیست، مطرح کرده است. وی همانند کارل مارکس، گرچه وارد فعالیت‌های حزبی در آفریقا و دیگر نقاط جهان شده است، کماکان پیروی مسیر مارکسیسم علمی مانده است و این کتاب دقیقاً دغدغۀ او برای پاسخ به گروهی از منتقدان است که با ظهور پست‌مدرنیته، هرگونه تحلیل و تبیین و کوشش مارکسیستی را طرد کردند و راه جدیدی پیش گرفتند.

مروری تخصصی

کتاب نقد پست‌مدرنیسم؛ ردیه‌ای مارکسیستی کتابی نه‌چندان جدید است که الکس کالینیکوس آن را در اواخر دهۀ ۱۹۹۰ نوشته است. البته این کتاب را انتشارات نیکا در سال ۱۳۸۲ برای نخستین بار با عنوان نقد پست‌مدرنیسم وارد بازار کتاب کرده است و آنچه امروز مدنظر قرار گرفته است، چاپی است که نشر ژرف در پاییز۱۳۹۷ با ترجمۀ اعظم فرهادی چاپ کرده است. کتاب در چهارچوب کاملاً مارکسیستی و با انتقاد به فاصله‌ای که پست‌مدرنیسم میان جریان‌های انقلابی جهان ایجاد کرده، دیدگاه‌ها و ایده‌های پست‌مدرنیستی کسانی چون لیوتار و بودریار را ضمن طرح و تشریح آن‌ها، در معرض تردید قرار می‌دهد و می‌کوشد تا به‌نحوی از شاکلۀ اندیشۀ انقلابی مارکس، در فهم سرمایه‌داری و فلسفۀ تاریخ و جامعه دفاع کند.

کتاب پس از دو مقدمۀ کوتاه نویسنده، با پنج فصل ادامه پیدا می‌کند و در پایان، ذیل یک سرفصل نهایی، پایان می‌یابد. فصل‌های این کتاب به‌ترتیب عبارت‌اند از: فصل نخست: غرابت اصطلاح پسامدرنیته و بدفهمی مبدعان آن که مؤلف با طرح آن سعی دارد اساس شکل‌گیری چنین شبه‌پارادایمی را زیر سؤال ببرد و با کاوش در نظرهای نظریه‌پردازان هنر و مانند آن، بی‌پایگی هرگونه تحلیل مبتنی بر آن را اثبات کند. فصل دوم به مدرنیسم و سرمایه‌داری اختصاص یافته است، جایی که تلاش می‌شود مفاهیم خاص مدرنیستی در نسبت با هنر آوانگارد و تکوین سرمایه‌داری تاریخی و به‌دنبال آن، لزوم تداوم درک و مبارزۀ مارکسیستی تبیین شود.

فصل سوم تحت‌عنوان شبهه‌های پساساختارگرایی، ذیل تفکر مارکس، سن‌سیمون و نیچه، سه اندیشۀ مرتبط با مدرنیته را توضیح می‌دهد و تفوق نگاه و تبیین مارکسیستی را ضمن نسبت‌دادن انتقاداتی به اندیشه‌های سن‌سیمون و خصوصاً نیچه اثبات می‌کند و در این مسیر به سه شبهۀ مقدر یعنی عقلانیت و مقاومت و سوژه اشاره می‌کند و پاسخ مقتضی را از باب دفع دخل مقدر بیان می‌کند.

فصل چهارم نیز با عنوان «محدودیت‌های خُرد ارتباطی»، عموماً نقدهایی را متوجه هابرماس کرده و سعی می‌کند تا با ارائۀ فهمی دقیق و عمیق از مارکس، برخی کلیشه‌های نه‌چندان صحیح شکل‌گرفته حول اندیشۀ او را کنار بزند. فصل پنجم به تأکید کالینیکوس بر تداوم کلیت سرمایه‌داری و لزوم ثبات بر ایدۀ مارکس اختصاص دارد و نویسنده تمام تلاش خود را کرده تا مخاطب را متقاعد کند که تغییر صوری سرمایه‌داری، اساساً در سطحی‌ترین شکل خود رقم خورده و به همین علت، هرگونه تبیین خارج از اصول مارکسیستی به بازتولید موقعیت خواهد انجامید و نظریات کسانی چون بودریار در این خصوص نیز خارج از لایۀ خیال نخواهد بود.

در پایان نیز نویسنده نقد خود را در قالب پس‌گفتار به بودریار و لیوتار، با این جمله خاتمه می‌دهد: «اگر نخواهیم به‌سمت تحول انقلابی که به ما اجازۀ تحقق این امکان دگرگونی جهان را می‌دهد پیش برویم، دیگر چه‌کاری باقی می‌ماند به‌جز آنکه همچون لیوتار و بودریار هنگامی که همه‌چیز در آتش می‌سوزد، بنشینیم و ساز بزنیم؟!»

درآمدی تحلیلی

اما این کتاب نیز خالی از اشکال نیست و چنان‌که در ادامه می‌آید، می‌توان به کاستی‌هایش اشاره کرد:

اول؛ این کتاب یک کتاب کاملاً برخاسته از ایدئولوژی مارکسیستی است و در بسیاری مواقع، نویسنده فضای علمی و استدلالی را به احساس یا تمسخر دیدگاه‌های پساساختارگرایان و امثال آن‌ها داده است، امری که نمونه‌های آن در خصوص نفی گسست در سرمایه‌داری و طرح اساطیری مفهوم جامعۀ پساصنعتی نمایان شده است.

دوم؛ این کتاب برای بیش از دو دهۀ پیش، ایده‌های جدیدی داشته؛ اما بعید است با پیش‌آمدن موافقان پسامدرنیته و تقویت پارادایم در این زمینه، این ایده‌های مارکسیستی یارای مقاومت در برابر نظریات و رویکردهای پسامدرن اخیر را داشته باشد؛ همچنان که ایدۀ گسست سرمایه‌داری، جهان‌محلی‌شدن یا برآمدن عصر چندفرهنگ‌گرایی به‌گونه‌ای در فضای علمی و آکادمیک جهانی به اموری مقبول و موافق بدل شده‌اند.

سوم؛ این‌گونه به نظر می‌رسد که مترجم محترم، شناخت دقیقی از فضای اندیشمندان پست‌مدرن ندارد و طبیعی است که بدون شناخت افرادی که کالینیکوس در کتاب از آن‌ها نقل‌قول می‌کند و به اندیشه و متون آن‌ها ارجاع می‌دهد، از وزن و ارزش این ترجمه کاسته است. برای مثال در حالی‌ که یکی از ارجاعات اولیۀ کتاب به ایهاب حسن، ادیب و متفکر مصری ساکن آمریکا، بوده است، نام او به‌شکلی عجیب توسط نویسنده به «احب حسن» برگردان شده است.

چهارم؛ یکی دیگر از کاستی‌هایی که خوانندۀ این اثر را با دشواری مواجه می‌سازد، نحوۀ پراکندۀ ارجاعات و سبک قدیمی ارجاع‌دهی آن است. این نکته شاید به‌واسطۀ تعلق کتاب به فضای آکادمیک دو دهۀ پیش پذیرفتنی باشد؛ اما ویراستار یا مترجم می‌توانست در چاپ فارسی این کتاب، بازنگری کرده و آن را اصلاح کند.

 

بحران فراگیر سرمایه؛ نقد اقتصاد سرمایه‌داری/سپهدار منصوری/ژرف

کتاب بحران فراگیر سرمایه بیشتر برای کسانی مفید خواهد بود که از قبل با ادبیات اقتصاد سیاسی، به‌ویژه آن اقتصاد سیاسی که مارکس و شارحان مارکس از آن صحبت می‌کنند، آشنا باشد. بدون آگاهی از این مقدمات، چنین کتابی تنها برای جمع‌آوری اطلاعات سودمند خواهد بود؛ یعنی یادگیری مجموعه‌ای داده‌ها و اصطلاح‌ها که شاید چندان به عمیق‌شدن و دقیق‌شدن خواننده یاری نرساند. به هر حال اگر کسی مقدمات لازم را گذرانده باشد، این کتاب می‌تواند فهم وی را از اقتصاد سرمایه‌داری عمق ببخشد. نشان‌دادن و آشکارکردن بحران در سرمایه‌داری، کاری است که این کتاب انجام می‌دهد.

کتاب بحران فراگیر سرمایه؛ نقد اقتصاد سرمایه‌داری فصل‌بندی مشخص ندارد. در واقع فهرست کتاب، از فصل‌بندی و بخش‌های ندارد و چیزی که در فهرست آمده است، صرفاً تیترهایی است که پشت‌سرهم ردیف شده‌اند؛ اما به‌طور کلی می‌توان بیان کرد ۴۰ صفحۀ ابتدایی به تعریف و مسائل نظری سرمایه و سرمایه‌داری نظر می‌افکند. در این بخش، بیشتر بر فهم مارکس از سرمایه و سرمایه‌داری تکیه شده است.

در بخش بعدی کتاب که تقریباً ۱۴۰ صفحه را شامل می‌شود، سعی شده است که مبتنی بر بحران سرمایه و چگونگی پیوند سرمایه‌داری با امپریالیسم، بحث‌های تجربی و عینی به میان کشیده شود. شاید بتوانیم بخش ابتدایی را بخش «نظری» و بخش دوم را بخش «تجربی» بنامیم. در بخش دوم، در کشورهای مختلف و زمان‌های مختلف، بحران سرمایه و مشکلاتی که سرمایه‌داری ایجاد کرده و خود نیز گرفتار شده است، به بحث گذاشته شده است.

کتابی با این حجم قطعاً نمی‌تواند خود را جامع و کامل معرفی کند؛ لذا عنوان فرعی نقد اقتصاد سرمایه‌داری برای این کتاب بیش از اندازه بزرگ است؛ اما مسئلۀ مهم‌تر این است که نویسندۀ کتاب در صفحۀ ۱۱، ذیل عنوان «سرمایه چیست؟»، سعی می‌کند با آیاتی از قرآن پول و سرمایه را توضیح دهد. اما این پرسش باید مطرح شود که آیا نگریستن به قرآن از منظر اقتصاد سیاسی، موجه است یا خیر؟ چگونه ممکن است سخن قرآن و مارکس کنار هم بنشینند؟ به هر حال نویسنده بهتر بود به‌جای استفاده از آیات قرآن، از رمان‌های بالزاک و استاندال برای توضیح سرمایه و کاری که پول و سرمایه با انسان و جامعه می‌کند، شاهدمثال می‌آورد.

علاوه بر این، کتاب فاقد فصل‌بندی و نظم مشخص است؛ لذا سیر استدلال و نحوۀ به ‌نتیجه ‌رسیدن نیز دچار اشکال است. خوانندۀ کتاب ممکن است کل کتاب را بخواند و در نهایت به نتیجۀ مشخصی نرسد و اصلاً پی نبرد که بحث از کجا شروع شد و به کجا ختم شد. اگر کتاب فصل‌بندی و نتیجه‌گیری مشخصی داشت، برای درک مخاطب بسیار مفید می‌بود.

 

موانع توسعۀ ایران/نیما ناعم و امید یعقوب‌زاده/نقد فرهنگ

نویسندگان کتاب موانع توسعۀ ایران سعی کرده‌اند به‌کمک سلسله‌نشست‌هایی دربارۀ «علل توسعه‌نایافتگی ایران»، با نگاهی علمی و تخصصی، نظرهای هشت نفر از کارشناسان را بررسی کنند. به همین جهت، هریک از استادان نام‌برده موضوع را از نگاه خودشان بررسی کرده‌اند. کتاب در چهار فصلِ اقتصادی، جامعه‌شناختی، تاریخی و سیاسی تدوین‌ شده و در هر فصل، دو سخنرانی وجود دارد. در واقع هر فصل موانع و علل توسعه‌نایافتگی را از دیدگاه خاصی بررسی کرده است.

فصل یک: چالش‌های اقتصادی توسعه در ایران، توسعه و اقتصاد: دکتر سعید لیلاز با طرح مباحثی مثل موانع اقلیمی توسعه، نیاز به مدیریت اقتصادی، تعامل‌نداشتن گروه‌های مختلف برای پیشبرد توسعه و بحث تحولات جمعیتی، به موضوع موانع توسعه پرداخته است و توسعه‌یافتگی را در گرو رشد گروه‌های محروم جامعه می‌داند.

عوامل ناکامی توسعۀ اقتصادی در ایران: دکتر یدالله دادگر در مقالۀ خود با عنوان «عوامل ناکامی توسعۀ اقتصادی در ایران»، اقتصاد را در ساختارهای کلان اقتصادی تحلیل کرده است و توسعه‌نیافتگی ایران را ساختاری می‌داند؛ لذا معتقد است برای برون‌رفت از آن، نیاز به اصلاح ساختارهاست و انتظار زیادی از برنامه‌ها و سیاست‌های مختلف نمی‌توان داشت.

این مقاله پس از بررسی تاریخچه‌ای کوتاه از نظرات توسعه، به عوامل ناکامی توسعه و پیشرفت در ایران می‌پردازد و در ادامه، لوازم رسیدن به توسعۀ اقتصادی استاندارد و اوضاع عمومی توسعه‌نیافتگی در ایران را بررسی می‌کند. در پایان، راه‌های برون‌رفت از ناکامی توسعه در ایران را بیان می‌کند. در این‌ بین، توجه به نقش نهادها و بسترهای مکمل توسعه مهم‌ترین سهم را دارد؛ مثلاً بهینه‌سازی بخش عمومی، ایجاد بسترهای کافی برای شایسته‌سالاری، قانون اساسی مناسب، تفکیک قوا، نبود نهاد فراقانونی و اصلاح سیستم نظارتی شورای نگهبان.

فصل دوم: چالش‌های جامعه‌شناختی توسعه: آقایان مرحوم دکتر محمدامین قانعی راد و دکتر ابراهیم توفیق از منظر جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسیِ تاریخی، موانع توسعه را بیان می‌کنند.

چالش‌های توسعه در ایران: دکتر قانعی راد توسعه را امری تاریخی می‌داند و نه جبری؛ لذا امری ذاتی و تغییرناپذیر وجود ندارد که مانع توسعه باشد. بررسی توسعه در ایران به زمان مشروطه برمی‌گردد که با ناکامی باعث می‌شود همگان نیاز به استبداد برای سامان‌دهی را حس کنند. نوسازی با حکومت رضاشاه در ایران آغاز شد که همراه با تنش‌های اجتماعی بین روشن‌فکران و روحانیت بود؛ ولی اقتدارگرایی رضاشاه در حل این تنش‌ها و ایجاد توسعۀ پایدار موفق نبود.

دکتر ابراهیم توفیق نیز توسعه را امری تاریخی و کانتینجنت[1] می‌داند که اراده‌ای برای انجام آن در کشور نیست؛ هرچند میل به توسعه وجود دارد. مثلاً از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ توسعه کاملاً از هم می‌پاشد؛ در حالی ‌که توسعه به دولت توسعه‌گرا نیاز دارد؛ لذا تناسب قوا برای توسعه‌یافتگی بسیار اهمیت دارد. در کنار این مباحث، رشد دانش و تحلیل واقعیات و تأمین اجتماعی و سازمان‌دهی منابع نیز نقش بسزایی دارند.

فصل سوم: چالش‌های تاریخی توسعه‌نیافتگی، ریشه‌های نظری توسعه‌نیافتگی: آقای دکتر قباد منصوربخت از جنبۀ تاریخی، دربارۀ ریشه‌های نظری و اندیشه‌ای توسعه‌نایافتگی بحث می‌کند. ایشان پس از بررسی روند تاریخی شکل‌گیری توسعه در غرب، به تاریخ توسعه در ایران می‌پردازد. طبق دیدگاه ایشان، قاجارها در برابر توسعه می‌ایستند و پهلوی توسعه را اجرایی می‌کند و نوسازی و توسعه بحران‌هایی به وجود می‌آورد و به انقلاب منتهی می‌شود. بخش اصلی سخنرانی ایشان بررسی اندیشه و عملکرد بیست گروه اجتماعی فعال در مواجهه با تمدن جدید و توسعه است. گروه‌هایی مثل منورالفکران، تجار و انقلابیون مسلمان گروه‌هایی هستند که در مرحلۀ عملی توسعه نقش داشته‌اند و در نهایت به یک تجدد اختراعی می‌رسند و این بیشتر حاصل تقلید بوده است؛ در حالی ‌که نظریۀ توسعه باید متناسب با ایران تولید می‌شد.

توسعه از نظر حقوق مدنی: دکتر کریم سلیمانی از زاویۀ حقوق شهروندی، موانع توسعه را بررسی می‌کنند و معتقد است توسعه منوط به وجود شهری است که در تمام ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، توسعه‌یافته باشد. مثلاً وجود احزاب گوناگون، نشریات آزاد، دولت پاسخ‌گو، اهمیت‌دادن به محیط‌زیست و سیاست خارجی بر پایۀ منافع ملی از جملۀ آن‌هاست.

۴. چالش‌های سیاسی توسعه‌نیافتگی، توسعه و نظام جهانی: آقای دکتر عبدالعلی قوام توسعه را از نظر سیاسی و در بستر مناسبات بین‌الملل بررسی می‌کند. از نظر ایشان، توسعۀ سیاسی، اقتدار قدرت در کنار توزیع قدرت در بین شهروندان است؛ لذا توسعۀ سیاسی اتفاق نیفتاده است؛ چراکه اگر محقق می‌شد، در طی مراحل و دوره‌های سیاسی مختلف، دچار نوسان در اقتدار و توزیع قدرت نمی‌شد. همچنین ایجاد حزب و روزنامه و دموکراسی تنها به‌صورت ظاهری بوده و برای توسعۀ سیاسی کارگر نیفتاده است.

فرایندهای توسعه: آقای دکتر سریع‌القلم از نظر برنامه‌ریزی صحیح در عرصۀ خصوصی‌سازی، ثروت ملی و روابط با جامعۀ جهانی و جدایی عرصۀ سیاسی و اقتصادی، چالش‌های سیاسی توسعه را بیان می‌کند. محور اصلی بحث با مراحلی که تا توسعه‌یافتگی باید طی شود، دنبال شده است. الگوی توسعه برخی اصول ثابت دارد که در همۀ جهان یکسان است، از جمله اینکه دولت‌مردان باید تصمیم بر تحقق توسعه داشته باشند، جامعه بر اساس تفکر کار کند، کار بین‌المللی، فناوری، آزادی و برنامه‌ریزی برای حفاظت محیط‌زیست ضرورت دارد.

از جهت روشی، کتاب از همۀ متخصصان توسعه و نگاه‌های متفاوت و استادان درجه‌یک توسعه استفاده نکرده است؛ در حالی که مؤلفان در ابتدا با موضعی علمی و محکم ادعا می‌کنند که در پی انعکاس واقعیات هستند و به‌دور از بحث سیاسی قدم برمی‌دارند تا برای هدفشان در چهار حوزۀ سیاسی، اقتصادی، تاریخی و جامعه‌شناسی موانع توسعه را مطالعه کنند؛ ولی برای بررسی این موضوع از هشت استاد اصلاح‌طلب که موافق دولت لیبرال یازدهم، موافق رابطه با آمریکا و برجام هستند و بر حفظ برجام تأکید می‌کنند و بر مثبت‌بودن آن نیز اذعان دارند، دعوت کرده‌اند.

نکتۀ مثبت کتاب اذعان استادان در نیاز به داشتن الگوی توسعۀ متناسب با فضای ایران است؛ چراکه در سال‌های قبل، شاهد بوده‌ایم که برخی نظریه‌پردازان، توسعه را راهی می‌دانستند که کشورهای توسعه‌یافته طی کرده‌اند و هیچ توجهی به ساختارهای بومی و فرهنگی نمی‌کردند؛ اما در عین حال با رویکرد غربی، به اندیشۀ اسلامی‌ایرانی پیشرفت بی‌توجهی شده است.

توسعه مفهومی سراسر ارزشی است که آرمان‌شهر آن، کشورهای توسعه‌یافته‌اند و وابستگی و خودباختگی و مغایرت ارزش‌های دینی با آن می‌تواند مشکلات زیادی به وجود آورد. به‌ نظر می‌رسد نظریه‌پردازان فوق، جملگی متعلق به پارادایم نوسازی بوده و به انتقادات وارد بر این پارادایم در طول تاریخ مباحث توسعه توجهی نکرده‌اند. این در حالی است که ذات استعماری این پارادایم و وابسته‌کردن کشورهای پیرامونی دهه‌هاست که منجر به تغییر رویکرد متفکران متأخر شده و ایشان را به‌سمت توجه به جانشین‌هایی مثل پیشرفت و توسعۀ پایدار کرده است.

 

اقتصاد سرمایه‌داری، هژمونی آمریکا و منابع فسیلی؛ ایران و اقتصاد نفتی/محسن مسرت/نقد فرهنگ

نگاهی اجمالی

شناخت ترکیب فضای اقتصاد و سیاست در دنیای معاصر و همچنین درک درست از فضای اقتصاد سیاسی بین‌الملل جمهوری اسلامی ایران، از مسائل مهمی است که اقتصاددانان وطنی کمتر به آن توجه می‌کنند. این کتاب، نوشتۀ پروفسور محسن مسرت، اقتصاددان ایرانی مقیم آلمان، از جملۀ کتاب‌هایی است که به این موضوع مهم پرداخته است.

کتاب در ابتدا به بررسی سیطرۀ آمریکا بر اقتصاد جهانی از طریق جنگ‌های نظامی، سیطره بر منابع نفتی خاورمیانه و حاکم‌کردن دلار بر مبادلات بین‌المللی می‌پردازد. در ادامه، نویسنده با درک درست از فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران و نقش مهم آن در خاورمیانه، به آسیب‌شناسی روند مصرف انرژی در ایران و وابسته‌بودن اقتصاد ایران به نفت پرداخته و به راهکارهای اصلاحی به‌جهت استقامت اقتصاد ایران در مقابل هژمونی ایالات‌ متحدۀ آمریکا اشاره کرده است و اصلاح روند مصرف نفت به‌عنوان مهم‌ترین منبع انرژی در ایران را اصلی‌ترین راهکار اصلاح اقتصادی جمهوری اسلامی ایران می‌داند.

مروری تخصصی

تفکیک مرزها در علوم انسانی معنایی ندارد. همواره باید به اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی، حقوق و... در کنار هم توجه کرد و برای ارائۀ راهکار در یک حوزه، اصول موضوعه در سایر حوزه‌ها را نیز باید مدنظر قرار داد. کتاب اقتصاد سرمایه‌داری، هژمونی آمریکا و منابع فسیلی؛ ایران و اقتصاد نفتی، از کتاب‌های مفید برای شناخت فضای کلی حاکم بر اقتصاد جهانی است. این کتاب در چهار فصل نوشته شده است.

فصل اول این کتاب که شاید بتوان آن را مهم‌ترین فصل کتاب نامید، «سرمایه‌داری جهانی، هژمونی آمریکا، ایران» نام‌ گرفته است و به جریان‌های تاریخی پیش‌آمده در دنیا که زمینه‌های سلطۀ اقتصادی آمریکا را فراهم آورده است، می‌پردازد و دربارۀ پایه‌های اصلی هژمونی آمریکا یعنی جنگ و نفت و دلار سخن می‌گوید و عواقب هضم‌شدن در این نظم جدید جهانی را بررسی می‌کند.

در فصل دوم، نویسنده به بحران کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی، جراحی‌های اقتصادی غرب برای کاهش مصرف انرژی‌های فسیلی و مشکلات پیش رو برای کشورهای نفتی، از جمله ایران، در فروش نفت اشاره می‌کند. فصل سوم تئوری اقتصاد پایدار برای دنیا و ایران را بررسی می‌کند و مبانی نظری آن را از نظر می‌گذراند.

در پایان، در فصل چهارم که پس از فصل اول، می‌توان آن را مهم‌ترین فصل کتاب دانست، نویسنده به آسیب‌شناسی اقتصاد نفتی در ایران و روند سرسام‌آور مصرف انرژی‌های فسیلی می‌پردازد. با درنظرگرفتن فضای حاکم بر مناسبات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، نویسنده یکی از راه‌های نجات اقتصاد نفتی ایران از رکود را کاهش وابستگی به نفت بیان می‌کند و راهکارهایی برای هدفمند‌کردن یارانه‌ها در حوزۀ انرژی به‌منظور کاهش مصرف انرژی‌های فسیلی ارائه می‌دهد.

درآمدی تحلیلی

یکی از معضلاتی که در بین اقتصاددانان ایرانی مشاهده می‌شود، تفکیک مرزهای دانش‌های اجتماعی مانند سیاست و اقتصاد و فرهنگ است. بسیاری از اقتصاددانان ایرانی به جایگاه خاص ایران در ساختار سیاسی منطقه و جهان و مأموریت‌های کشور توجهی ندارند. این مسئله در نسخه‌پیچی‌های آن‌ها به‌وضوح به چشم می‌خورد و بخشی از کپی‌برداری‌ها در ارائۀ راهکارهای اقتصادی، مضرات بی‌شماری برای سیاست و فرهنگ و حتی اقتصاد کشور در پی دارد.

پروفسور محسن مسرت دارای فوق‌دکتری رشتۀ اقتصاد از دانشگاه اوسنابروک آلمان است و قبل از بازنشستگی، ۲۵ سال به‌عنوان استاد در این دانشگاه مشغول تدریس بوده و علاوه بر آن، چند سال معاونت و ریاست دانشکدۀ علوم اجتماعی را بر عهده داشته است. وی از اقتصاددانانی است که حساسیت و جایگاه جمهوری اسلامی ایران را درک کرده و با توجه به واقعیت‌های سیاست خارجی و آرمان‌های کشور، به ارائۀ راهکارهای اقتصادی پرداخته است.

این کتاب از کتاب‌های مفید برای شناخت فضای کلی حاکم بر اقتصاد جهانی است. نویسنده به‌صورت دقیق، به نحوۀ سیطرۀ آمریکا بر اقتصاد جهانی پرداخته است. این کتاب مجموعه‌ای است از مقالاتی که نویسنده در چند دهۀ گذشته، در مجلات مختلف خارجی به چاپ رسانده و اگرچه برخی از مقالات ذکرشده در کتاب، به‌علت فاصلۀ زمانی، اکنون چندان قابل‌استفاده نیستند، بسیاری از پیش‌بینی‌های نویسنده، ناظر به تغییرات چهرۀ اقتصاد جهانی، اکنون به تحقق پیوسته است و این خود، یکی از قوت‌های کتاب است.

حرکت کتاب از بررسی مسئلۀ جهانی نفت و دلار آغاز شده است و به تحلیل وضعیت ایران ختم می‌شود. هژمونی، از کلیدواژه‌های مهم‌ و پرکاربرد کتاب است. نویسنده اشاره می‌کند که روابط نامرئی میان صنایع نظامی آمریکا و ساختار دولت و بده‌بستان‌هایی که عملاً عرضه‌کننده و تقاضاکنندۀ سلاح‌ها و ادوات نظامی را یکی می‌کند، از ویژگی‌های ساختار قدرت در ایالات‌ متحده است.

کتاب اشاره می‌کند که چگونه ایالات ‌متحده از طریق تئوری خود مبنی بر لزوم حمایت نظامی و امنیتی از کشورهایی مانند ژاپن و آلمان و اتحادیۀ اروپا، آنان را وابسته به خود نگه ‌داشته و سیاست تک‌قطبی‌بودن را به آن‌ها دیکته می‌کند. نویسنده ساختار هژمونیک آمریکا را بر پایۀ مجتمع نظامی‌صنعتی، سلطۀ دلار بر تجارت جهانی و نقش نفت در بازارهای جهانی می‌داند و هرکدام از این پایه‌ها را به‌تفصیل بررسی می‌کند.

همچنین نویسنده متذکر می‌شود که تضمین نفت ارزان، یکی دیگر از سیاست‌های ایالات ‌متحده است. این سیاست از یک ‌سو منابع انرژی ارزان برای آمریکا را فراهم می‌کند و از سوی ‌دیگر، نفت ارزان‌قیمت برای شرکای آمریکا، مانند اتحادیۀ اروپا و ژاپن، موجب عمیق‌تر‌شدن سیطرۀ هژمونیک آمریکا بر این کشورها از طریق سیاست چتر حمایتی نظامی و امنیتی‌اش می‌شود و موجب دراختیار‌گرفتن سیاست خارجی این کشورها به‌نفع خود شده است.

تبیین مناسب نویسنده از وضعیت و آیندۀ اقتصاد جهانی درخور توجه است. پس از بحثی مفصل دربارۀ دلار و سیطرۀ آمریکا، وی به خود اجازه می‌دهد تا اقتصاد نفتی ایران را تحلیل کند؛ چراکه موضوع نفت، موضوعی بین‌المللی است که پایه‌های اصلی آن در بیرون از مرزهای ایران قرار دارد. در پایان کتاب، نویسنده اوضاع اقتصاد نفتی ایران را بررسی کرده، الگوی مصرف ایرانیان را نقد می‌کند و با توجه به روند مصرف مهارگسیختۀ حامل‌های انرژی در کشور، راهکارهایی برای کاهش مصرف انرژی‌های فسیلی در کشور ارائه می‌کند و هدفمند‌کردن یارانه‌های انرژی، مهم‌ترین بخش راهکار وی به شمار می‌رود.

شایان ذکر است کتاب‌هایی از این دست که مسائل اجتماعی را کامل‌تر بررسی می‌کنند، می‌توانند در عرصۀ تقویت تحلیل اقتصادی اقتصاددانان و دانشجویان و نخبگان بسیار مفید ظاهر شوند.

 

دین و نوسازی؛ بررسی تطبیقی نسبت میان دین و مدرنیزاسیون در ایران و مالزی/نسیم نعمتی‌زاده/نقد فرهنگ

نگاهی اجمالی

مقایسۀ دین و نوسازی در ایران و مالزی مقایسه‌ای جالب به نظر می‌آید. از میان کشورهای اسلامی پیشرفته در تاریخ معاصر، مالزی‌ به‌عنوان شاخص پیشرفت اقتصادی در نظر گرفته شده است، اتفاقی که تاکنون دربارۀ کشورهای اسلامی به‌ندرت رخ داده است. در کشورهایی مانند مصر، ترکیه، کویت، کومور، اندونزی، کوزوو، مالدیو، مراکش و سنگال، حکومت‌هایی با رنگ‌وبوی دینی و جمعیت مسلمان زیاد حضور دارند؛ اما پیشرفت اقتصادی و شدت مدرنیزه‌شدن این کشورها با یکدیگر یکسان نیست. از این میان، کشور مالزی گوی سبقت را از بقیۀ کشورها ربوده است و موفق به توسعۀ نوسازی مدرن شده است.

در مقایسۀ مالزی با ایران، این موضوع در سه سطح دین و نوسازی (خرد، میانه، کلان) بررسی و بیان می‌شود: ساختارهای دینی و اقتصادیِ ایران و مالزی کدام‌اند و هرکدام از این ساختارها و سازمان‌های درون جامعۀ دینی، چه رویکردی را در برابر نوسازی (مدرنیته به‌معنای پیشرفت اروپایی) اتخاذ کرده‌اند. در کنار بررسی این موضوع، پیشینه‌های دینی و اجتماعی این دو کشور نیز بررسی می‌شود. با تطبیق فرایندهای تاریخی این دو کشور، مسئلۀ رویارویی درونی با نوسازی بیرونی مشخص‌تر خواهد شد.

مروری تخصصی

چهارچوب‌های نظری اندیشمندانی مانند مارکس، رودنسون، برایان. اس. ترنر و آیزنشتات دربارۀ ساختارهای دینی و تعاریف دینی برای گسترده‌شدن اطلاعات زمینه‌ای خواننده ارائه شده است. بررسی گونه‌های متفاوتی از اثرگذاری دین در فرایندهای نوسازی در اکثر بخش‌های کتاب، در نظریات وینستون دیویس، با عنوان «حصارهای دینی» مطرح شده است. کتاب پنج فصل دارد و در نهایت فرضیات پنج‌گانۀ نویسنده ارائه و از نظر تاریخی بررسی می‌شود.

در این کتاب به نظریه‌های نوسازی در اقسام سیاسی و اقتصادی و دینی بسیار توجه می‌شود. نویسنده در نوسازی سیاسی، موارد تاریخی معاصر و گذشته را به‌نحوی پذیرفتنی بیان کرده، تا حدی موضوع نوسازی را روشن می‌کند که تفاوت میان نوسازی و نوآوری و مدرنیته برای خواننده آشکار شود. با بررسی پیشینه‌های دین و نوسازی در ایران و مالزی، با چهارچوب‌های نظری بیان می‌کند که در ایران سازمان‌ها و گروه‌های دینی با حصارهای مستحکم دینی، مانع پیشروی مدرنیته شده‌اند و فرایند نوسازی در ایران به‌طور کامل اتفاق نیفتاده و نیمه‌کاره باقی مانده است.

در روی دیگر سکه، مالزی‌ به‌عنوان کشوری با نظام و مدیریت سکولار، با وجود جمعیتی حدوداً ۶۵درصدی از مسلمان شافعی، در مقابل ایران قرار داده شده است. اسلام دین رسمی این کشور است و قوانینی برای مسلمانان وضع شده است که در حالت شبه‌حکومت دینی، در سایۀ دین زندگی کنند. به‌دلیل حضور مستقیم استعمار در این کشور، در پیشینۀ تاریخی خویش، سازمان‌های دینی مانند روحانیت، نقشی در اجرا و برپایی حکومت نداشته و ندارند؛ بنابراین حصارهای دینی در این کشور، با وجود روشن‌فکران دینی، سست و ضربه‌پذیر بوده و در مواجهه با نوسازی، حالت همانندگرایی پیدا کرده‌اند و از نگاه نویسنده مانند سازمان‌های دینی ایران، محافظه‌کار و بنیادگرا نیستند.

در ایران این بررسی تاریخی و تأثیر آن در فرایند مدرنیتۀ حاضر، در دوران‌های قاجار و پهلوی اول و دوم و دوران انقلاب اسلامی انجام شده است و نیز در مالزی، در دوران استعمار و استقلال، سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۸۱ و در دروان ماهاتیر محمد بررسی شده است.

نوسازی در سطوح شهرنشینی، اجتماعی، فرهنگی و نوسازی اقتصادی در سطح بانکداری اسلامی در دو کشور، به‌ویژه در مالزی، تحلیل شده است. در نتیجۀ این تحلیل، نویسنده اسلام «حضاری» یا اسلام «تمدنی» را محصول نظام مالزی می‌داند که با مدرنیته هماهنگ شده است و بدون تعارض با قواعد مدرن امروز، به پیشبرد معنوی مسلمانان منجر می‌شود. اسلام حضاری نوعی کمپین است که بر رقابت فناوری، اقتصادی، اعتدال، مدارا و عدالت اجتماعی تأکید می‌کند.

درآمدی تحلیلی

اولین ضعف کتاب، موضوع دین و نوسازی در بحث روش‌شناسی پژوهش است. چنین موضوعی را باید با استفاده از یکی از روش‌های پدیدارشناسانۀ کیفی بررسی کرد تا معنای ذهنی کنشگران و در ساحتی برتر، معنای پنهان ساختارها کشف شود، نه اینکه از ابتدا فرضیاتی را مطرح کرد و به‌دنبال اثبات آن از طریق شواهد جسته‌گریختۀ تاریخی بود.

به‌ نظر می‌رسد این کتاب دربارۀ سازمان‌های دینی، به‌ویژه روحانیت، چه در مالزی و چه در ایران، اطلاعات ناکافی یا نادقیقی دارد. بر اساس اطلاعات ضعیف نویسنده در حوزۀ دینی، بسیاری از مسائلِ تحلیل‌شده، با مشکل مواجه می‌شود. این موضوع را می‌توان در مقدمه و پیشگفتار کتاب نیز به‌وضوح مشاهده کرد. از جمله می‌توان به چند نمونه از این ایرادها دربارۀ ایران اشاره کرد: ارائۀ نظام سلسله‌مراتبی قشر روحانیان، درنظرگرفتن دین و دین‌داری و مجریان دین، نوع دخالت سازمان روحانیت در اجرای حکومت، تشکیلات حکومتی روحانیان، زمینۀ فعالیت‌های دینی روحانیان در حوزه‌های علمیه و هدف آن‌ها برای کسب اهداف اقتصادی و... .

ایراد دیگر نویسنده، در مقدمات مفروض است؛ چنان‌که کاربرد و کارکرد صِرف دین را بیان نمی‌کند. در برخی مواقع مشاهده شده است دین و سنت در یک مفهوم تصور شده است و نوسازی قرین با مدرنیته و نوآوری است. برای مثال زمانی که گفته می‌شود دین در مقابل نوسازی قرار می‌گیرد، منظور چه دینی است؟ با چه سازوکارهایی؟ شامل چه سازمان‌هایی می‌شود؟ روند مقابله‌اش با نوسازی چگونه است؟ و در واقع اصلاً این موضوع صحت دارد یا یک‌جانبه به این موضوع نگاه شده است؟

در ادامۀ متن، مشاهده می‌شود که نویسنده پیشینه‌های تاریخی در دو کشور مالزی و ایران را با یکدیگر تطبیق نداده است و موقعیت اجتماعی، دینی، فرهنگی و سیاسی را در نظر نگرفته است؛ بلکه صرفاً درصدد بیان گزینشیِ این مطالب بوده است و در توصیف‌هایش نیز عقاید دینی‌سیاسی نویسنده به‌شدت به چشم می‌خورد. برای مثال کشور ایران با جمعیت ۴/۹۹درصدیِ مسلمان که بیشتر آن‌ها مذهب شیعه دارند، مقایسه می‌شود با مالزی با جمعیت ۴/۶۱درصد مسلمان، آن‌هم شافعی. این مقایسه به‌نوبۀ خود در کشورهای اسلامی مفید به ‌نظر می‌رسد؛ اما درنظرنگرفتن نوع نظام حاکمیتیِ این دو کشور با زمینه‌های تاریخی متفاوت، موجب می‌شود نویسنده در متن خود بگنجاند که حکومت سکولارمنشانۀ مالزی بهتر به نظر می‌رسد تا حکومت شیعی قوی حاکم ایران؛ چراکه این نوع از حاکمیت (سکولار) با مدرنیته هماهنگ‌تر است و مسلمانان شافعیِ معتدلِ همانندگرا می‌توانند بیشتر و بیشتر موجب رونق اقتصادی و نوسازی شوند تا شیعیان مبارزه‌طلب!

از پنج فرضیۀ نویسنده نیز می‌توان با اغماض تنها دو فرضیه را به‌صورت کلی پذیرفت، نه جزئی؛ چراکه روند نتیجه‌گیری نویسنده به‌صورت استقرایی است و مفروضات نویسنده از صلاحیت استدلالی مقبول برخوردار نیستند.

به‌دلیل اینکه ایرادات واردشدۀ تاریخی، فقهی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی، روش‌شناسی و دینی متن بسیار زیاد است، تنها چند نمونه را بیان می‌کنیم:

۱. با ذکر وجود گروه‌ها و جنبش‌های دینی مالزی، مانند دارالاقلام، جنبش جوانان اسلامی مالزی، گروه پاس و ‌ای‌بی‌ای‌اِم، این نکته در نظر گرفته نشده است که نقش آن‌ها در حکومت دینی تا چه اندازه است و به‌صِرف وجود این گروه‌ها در مالزی، تصور شده است توان مقایسه با ایران را دارند.

۲. در مواقعی نویسنده با اتکا به روش دیالکتیک هگلی بیان می‌کند که در ایران، پیشرفت نوسازی حاصل نشده است؛ اما از این نکته غافل مانده است که اساس دیالکتیک هگلی، پیشرفت و رسیدن به مرحلۀ بالاتر به‌جهتی خاص است و نکته‌های اساسی این موضوع را بررسی نکرده است.

۳. به‌لحاظ علم رجال و راوی‌شناسی، بسیاری از شخصیت‌هایی که نویسنده از آن‌ها استفاده کرده است، به‌طور عام، قابلیت پذیرش ندارند و اطمینان به گفته‌های آن‌ها، خواننده را دچار دوگانگی ارزشی‑دینی می‌کند. به‌علاوه، این افراد در طول تاریخ، جریان‌ساز نبوده‌اند. از طرف دیگر نیز با وجود اینکه برخی مطالب صحت‌وسقم خوبی دارند و نویسنده نمی‌توانسته در آن‌ها دخیل باشد، مطالب دوپهلو بیان و به‌نوعی تفسیربه‌رأی شده است.

در واقع نویسنده قوت نظام شیعی را‌ به‌عنوان ضعف آن تلقی کرده و هدف قرار داده است. اینکه تشیع برای خود آرمان و سخن متمایز پیش‌برنده‌ای دارد که به‌راحتی جلوی ایدئولوژی‌های وارداتی تسلیم و هضم نمی‌شود، نکته‌ای است که نویسنده و جریان جامعه‌شناس دین سکولار را به‌شدت آزار می‌دهد.

در آخر می‌توان گفت که رویکرد نویسنده و جریان فکری او در این موضوع، با وضوح زیادی مشخص است و این مهم از جهت روشی، نشان از این دارد که بررسی عنوان «دین و نوسازی» برای نویسنده مناسب نیست.

 

نظر بدهید