خانواده را انتخاب می‌کنم
سه شنبه 29 مهر 1399

خانواده را انتخاب می‌کنم

گاهی به این مسئله فکر می‌کنم که اگر فرزند نداشتم، می‌توانستم سالی مثلاً سه کتاب بنویسم؛ اما قطعاً این باعث ناراحتی‌ام نمی‌شود و احساس می‌کنم باید تعاملی بین این مسئله ایجاد شود. حداقل برای بنده، زندگی و فرزندانم در اولویت اصلی قرار دارد و اگر قرار به انتخاب باشد، خانواده‌ام را انتخاب می‌کنم.

سارا عرفانی، نویسندۀ متولد دهۀ 60 که فارغ‌التحصیل رشتۀ الهیات از دانشگاه شاهد است، نویسندگی را از دوران راهنمایی و دبیرستان شروع کرده و حالا در زمرۀ نویسندگان نسل جوان انقلاب محسوب می‌شود. در حال حاضر، عرفانی 37ساله در میان مخاطبان نسل جوان شناخته شده است. اکثر مخاطبان او را با پنجشنبۀ فیروزه‌ای می‌شناسند؛ اما در کارنامۀ کاری سارا عرفانی آثار دیگری چون لبخند مسیح، عطر عطش، دلاورمرد سیستان، صد درجۀ سانتی‌گراد، پروانه‌ای که سوخت و... به چشم می‌خورد. البته او دیگر همانند گذشته جزو نویسندگان پرکار نیست و دلیلش هم اولویت‌داشتن وظایف مادری به‌جای نویسندگی است. در این مصاحبه به سراغ این نویسنده رفته‌ایم تا برایمان از دغدغه‌های نویسندگی و چگونگی ورودش به این عرصه بگوید.

 

سارا عرفانی از چه زمانی و چطور احساس کرد که می‌تواند نویسندگی را به‌طور جدی دنبال کند؟

نویسندگان علاقۀ زیادی به نوشتن دارند و نویسندگی ابزاری است که می‌توانند با استفاده از آن بهتر حرف‌هایشان را بگویند. اولین مطالبی که بنده نوشتم، نامه‌هایی بود که در مقطع راهنمایی و دبیرستان برای معلمان و مدیران مدرسه‌مان می‌نوشتم و کلاس‌ها را نقد می‌کردم. این نامه‌ها بسیار تأثیرگذار بود. به‌طور مثال، نامه‌ای برای مدیرم نوشتم و گفتم دانش‌آموزان از شما بسیار دور هستند و شما از مشکلات ما خبر ندارید. نکتۀ جالبش اینجاست که دو روز بعد از آن، مدیر به کلاس‌ها آمد و از خود دانش‌آموزان مشکلاتشان را پرسید. زمانی که به گذشته برمی‌گردم، می‌بینم که نویسندگی‌ام دقیقاً از همان نامه‌ها شروع شد و برایم بسیار جذاب بود. تلاش می‌کردم تا نامه‌هایم را اقناعی بنویسم و مخاطب را قانع کنم.

 

کمی دربارۀ اولین کتابتان صحبت کنید.

اولین داستانم را که منتشر نشد، در دوران دبیرستان و با موضوع دفاع مقدس نوشتم؛ آن هم دقیقاً سر کلاس‌های درس. هم‌زمان که معلم تدریس می‌کرد، من مشغول نوشتن بودم. حتی وقتی این را در صفحۀ اینستاگرامم مطرح کردم، یکی از معلمانم زیر پستم نوشت که برای اینکه شایستگی این کار را داشتید، حلالت می‌کنم. البته باید بگویم که علاقۀ بسیار زیادی به دفاع مقدس داشتم و در این زمینه بسیار مطالع می‌کردم؛ اما چون اولین داستانم ناپخته و از فضای واقعی دور بود، با اینکه 200 تا 300 صفحه می‌شد، هیچ‌گاه منتشر نشد. همین داستان را به حوزۀ هنری بردم. بعد از چند ماه، با من تماس گرفتند و اشکالات کار را گفتند و توصیه‌هایی مانند مطالعۀ زیاد و شرکت در کلاس‌های آموزشی کردند؛ ولی چون در آن موقع در مقطع دبیرستان بودم، یک دورۀ مکاتبه‌ای در حوزۀ هنری شرکت کردم. بعد از نکاتی که به من گفتند، یکی‌دو داستان کوتاه برای همین دورۀ مکاتبه نوشتم و در نهایت، لبخند مسیح به‌عنوان اولین اثرم منتشر شد؛ البته برخی از داستان‌های کوتاه را در هدیۀ ولنتاین نوشتم.

 

سوژۀ لبخند مسیح چطور به ذهنتان رسید؟

این کتاب دغدغه‌هایم در حوزۀ فلسفه است و تحصیلاتم نیز در همین حوزه است. در اصل، ایدۀ این کتاب به‌طور ناگهانی شکل گرفت. کم‌کم به این نتیجه رسیدم که بهتر است دغدغه‌هایم را روی کاغذ بیاورم و در نهایت، در قالب لبخند مسیح منتشر شد. این کتاب همان دفعۀ اول و بدون اعمال تغییر به چاپ رسید. مرحوم فردی آن را خواند؛ اما نکته‌ای را گوشزد نکرد که باعث تغییر جهت داستان یا اعمال تغییر مهمی شود.

 

بازخوردها بعد از انتشار این کتاب چطور بود؟

بازخوردهای مثبتی گرفتم؛ اما چند جلسۀ نقد نیز برای آن برگزار شد. از آنجایی که این کار را در 21سالگی نوشته بودم، الان اگر کسی جلسۀ نقدی برای آن برگزار کند، خودم می‌توانم تمام ایرادات آن را بگویم. البته نقدهای تند و تیزی هم دریافت کردم.

 

این نقدهای تند و نیز باعث دل‌سردی شما نشد؟

درست است که فردی احساسی هستم؛ اما سعی می‌کنم که در کارم منطقی نگاه کنم. به خودم این‌طور می‌گفتم که وقتی دوست دارم بنویسم، باید خودم را برای هر شرایطی آماده کنم و قطعاً این نقدها می‌تواند مرا بسازد. اگر مقاومت می‌کردم، قطعاً پنجشنبۀ فیروزه‌ای بهتر از لبخند مسیح نمی‌شد. باید از نقدها برای خود پله می‌ساختم.

 

عده‌ای معتقدند به نویسندگان الهام می‌شود. این مسئله را قبول دارید؟

شاید در شعر تک‌تک بیت‌ها بجوشد؛ اما در داستان این‌گونه نیست. به نظرم ممکن است ایدۀ شکل‌گیری یک داستان به نویسنده الهام شود؛ اما روند داستان‌نویسی این‌طور نیست. استفاده از تکنیک‌ها و معادل‌سازی در داستان اصلاً جوششی نیست؛ بلکه به همت نویسنده بستگی دارد.

 

مشغله‌های بانوان نویسنده چقدر مانع نویسندگی می‌شود؟

قطعاً باعث کندشدن روند کار می‌شود. به‌طور مثال، تا پیش از به‌دنیاآمدن فرزندانم، چهار یا پنج کتاب نوشتم؛ اما وضعیت فعلی دیگر چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد. البته گاهی به این مسئله فکر می‌کنم که اگر فرزند نداشتم، می‌توانستم سالی مثلاً سه کتاب بنویسم؛ اما قطعاً این باعث ناراحتی‌ام نمی‌شود و احساس می‌کنم باید تعاملی بین این مسئله ایجاد شود. حداقل برای بنده، زندگی و فرزندانم در اولویت اصلی قرار دارد و اگر قرار به انتخاب باشد، خانواده‌ام را انتخاب می‌کنم؛ همان طور که الان این کار را انجام داده‌ام. پنج سال طول کشید که پنجشنبۀ فیروزه‌ای را بنویسم و طبیعی است که نمی‌توانم به سرعت قبل کار کنم.

 

حضور دهۀ شصتی‌ها در عرصۀ نویسندگی، تا چه اندازه توانسته است دغدغه‌های نسل جوان را منتقل کند؟

طبیعتاً به سهم خودشان توانسته‌اند این کار را عملی کنند؛ اما در برخی موضوعات هنوز ضعف داریم. در موضوعات دینی مثل حجاب هنوز کتابی نداریم که مستقیماً به این موضوع پرداخته باشد. در ادبیات داخلی حتی یک اثر نیز این موضوع نپرداخته است. در ادبیات ترجمه‌ای نیز دوسه کتاب داریم که آن‌ها از نگاه خودشان به این مسئله نگاه کرده‌اند. هرچند در ادبیات دینی ما در این حوزه‌ها کار می‌شود، هنوز ضعف‌های زیادی داریم و باید حفره‌های خالی را با کارهای جدی و قوی پر کنیم.

چرا داستان‌های دینی ما تنها یک مخاطب خاص دارد؛ در حالی که باید مخاطبان عام داشته باشد. در هالیوود فیلم‌های اکشن زیادی تولید می‌شود تا یک جملۀ محتوایی را در فیلم بگوید. در سریال‌هایشان نیز دو فصل پرحادثه را به تصویر می‌کشند تا در قسمت آخر فصل سوم، ضربۀ نهایی را بزنند؛ اما ما از همان ابتدا شعاری وارد می‌شویم و مخاطب را دور می‌کنیم.

 

فضای مجازی تا چه حد توانسته است در گسترش کتاب‌خوانی اثرگذار باشد؟

قطعاً این فضا کمک‌هایی می‌کند؛ اما باید به‌درستی هدایت شود. خودم کسانی را دنبال می‌کنم که از این فضا به‌درستی استفاده می‌کنند؛ اما گاهی نیز بعد از مدتی متوجه می‌شویم که اشتباه کرده‌ایم. به‌طور مثال، کتاب‌هایی که شاید محتوای خوبی نداشته باشد نیز تبلیغ می‌شود و این از آسیب‌های فضای مجازی است. اما نظر کلی‌ام این است که فضای مجازی کمک‌کننده است. یک دلیل آن هم آسان‌شدن دسترسی مخاطب به نویسندگان است. مثلاً بازخوردهایی که از مخاطبان مختلف برای لبخند مسیح گرفتم، بسیار کمتر از پنجشنبۀ فیروزه‌ای بود؛ چراکه این کتاب در اینستاگرام معرفی شد. تلاشم هم این است که فقط کتاب‌های خودم را معرفی نکنم؛ اما متأسفانه تعداد رسانه‌هایی که کتاب‌ها را تبلیغ می‌کنند، بسیار ناچیز است و به همین دلیل، نویسنده‌ها ترجیح می‌دهند از اینستاگرام استفاده کنند.

 

به نظر شما کلاس‌های آموزشی داستان‌نویسی تا چه حد به کشف استعدادها کمک می‌کند؟

به نظرم کارگاه‌ها تا حدی می‌توانند کمک‌کننده باشند؛ آن هم به افرادی که خودشان استعدادشان را کشف کرده باشند. نمی‌توان به‌طور قطع میزان اثرگذاری آن را گفت؛ چراکه هرکسی سهم خودش را از این کارگاه‌ها برمی‌دارد؛ ولی هر نویسنده‌ای باید خودش راه را طی کند. شرکت در جلسات نقد کتاب هم بسیار کمک‌کننده است و افراد نباید صرفاً خودشان را به کلاس محدود کنند؛ زیرا گاهی افراد ده سال در کلاس‌های مختلف شرکت می‌کنند؛ اما چندان موفق نیستند.

 

به کدام نویسنده علاقه‌مند هستید؟

رضا امیرخانی.

 

کدام ژانر را در ادبیات بیشتر دوست دارید؟

داستان و رمان.

 

تا به حال برایتان اتفاق افتاده که کتابی را خوانده باشید و بگویید‌ ای کاش جای آن نویسنده بودید؟

کتاب خیر. اما دوسه فیلم دیدم که ایدۀ بسیار نابی داشتند. به خودم گفتم که ای کاش این ایده‌ها به ذهنم می‌رسید. اخیراً انیمیشن «عروسک‌های زشت» را دیدم. چون ایده‌اش دربارۀ زشتی و زیبایی بود، به خودم گفتم که این ایده برای ماست؛ اما غربی‌ها به حدی جلو هستند که آنچه ما به آن فکر می‌کنیم، آن‌ها می‌سازنند.

 

کدام نویسنده برای شما الگو بوده است؟

داستان‌خوانی جدی‌ام با آثار سیدمهدی شجاعی بوده است و با نویسندگان داخلی نیز بیشتر ارتباط برقرار می‌کنم.

 

 اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

به نویسندگان هم‌نسلم پیشنهاد می‌کنم که جهانی بنویسند. به نظرم در این حوزه ضعف داریم و باید جدی‌تر به آن فکر کنیم. اگر با این نگاه لبخند مسیح را می‌نوشتم، کار بهتری می‌شد. حتی پنجشنبۀ فیروزه‌ای را نیز با این نگاه ننوشتم.

 

 

نظر بدهید