چگونه داستان بنویسیم؟ (بخش دوم)
یکشنبه 07 دي 1399

چگونه داستان بنویسیم؟ (بخش دوم)

یکی از ارکان مهم داستان تعلیق است. تعلیق در داستان به معنای معلق نگاه داشتن خواننده است. تعلیق در اصل یعنی گره‌افکنی و ایجاد حس کنجکاوی و سؤال. معمولاً در داستان‌ها با یک یا چند گره مواجه هستیم. در طول داستان، بازشدن این گره‌ها باید دغدغۀ اصلی مخاطب باشد.

اینکه محتویات ذهنمان را روی کاغذ بیاوریم، در ابتدا آسان به نظر می‌رسد؛ ولی خوانندۀ امروزی هوشمند است، وقت ندارد و دوست دارد حالا که کتابی را برای خواندن در دست گرفته، لذت خواندن هم نصیبش بشود. فاطمه سلیمانی که خود نویسندۀ چند کتاب است و سال‌هاست دانش‌آموختۀ هنر نویسندگی است، قصد دارد نکته‌هایی در باب «نوشتن» با ما به اشتراک بگذارد؛ نکاتی که ماحصل سال‌ها تجربه است.

 

چگونه داستان بنویسیم؟

بخش دوم

در شمارۀ قبل، تا بدنۀ داستان پیش رفتیم. در این شماره و شمارۀ بعد، عناصر مرتبط به بدنۀ داستان را بررسی می‌کنیم.

 

الف) پیرنگ

عده‌ای از نظریه‌پردازان پیرنگ را معادل با طرح داستان می‌دانند؛ یعنی نحوۀ شروع و بسط و گسترش و پایانِ داستان؛ اما در تعریف دقیق‌تر، پیرنگ همان رابطۀ علت و معلولی وقایع است. شاید در واقعیت با اتفاقات تصادفی زیادی مواجه باشیم که هیچ توجیه عقلانی برایشان وجود ندارد؛ اما در دنیای داستان اجازه نداریم بر اساس تصادف، داستان را پیش ببریم. هر اتفاقی نیاز به یک دلیل عقلانی یا توجیه پذیرفتنی دارد. البته شاید بنا بر طرح داستان، یک یا دو تصادف را بشود پذیرفت؛ اما شکل‌گیری روند داستان را بر اساس تصادف نمی‌شود قبول کرد. بنابراین، پیرنگ از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

مثال: دیدار دو نفر بعد از سال‌ها، دقیقاً زمانی که آن دو به هم نیاز دارند.

توضیح: برای همۀ ما قطعاً پیش آمده که در خیابان یا مهمانی یا یک اداره، با یکی از دوستان یا آشنایان قدیمی برخورد کنیم؛ حتی شاید دقیقاً در لحظه‌ای که یک گره به دست او باز می‌شود؛ اما وقوع این اتفاق در داستان نشانۀ ضعف نویسنده در پرداخت داستان است. البته دوباره روی این نکته تأکید می‌کنم که برای یک بار در طول یک رمان، ایراد زیادی ندارد؛ به‌شرط آنکه مشکل پیش‌آمده گره اصلی داستان نباشد.

 

ب) تعلیق، گره‌افکنی و گره‌گشایی

یکی از ارکان مهم داستان تعلیق است. تعلیق در داستان به معنای معلق نگاه داشتن خواننده است. تعلیق در اصل یعنی گره‌افکنی و ایجاد حس کنجکاوی و سؤال. معمولاً در داستان‌ها با یک یا چند گره مواجه هستیم. در طول داستان، بازشدن این گره‌ها باید دغدغۀ اصلی مخاطب باشد. مخاطب، داستان را با این امید دنبال می‌کند تا شاهد بازشدن گره‌ها باشد. «چه می‌شود؟» یک نوع تعلیق است. گاهی هم در داستان شاهد یک اتفاق هستیم که مجموعه‌ای از عوامل باعث به‌وجودآمدن آن اتفاق شده‌اند. تحریک حس کنجکاوی برای چگونگیِ شکل‌گیری آن اتفاق هم نوعی از تعلیق است. در طول داستان، سؤالاتی برای مخاطب به وجود می‌آید و او برای رسیدن به پاسخ این سؤالات، داستان را دنبال می‌کند. برای ایجاد تعلیق نیاز نیست به‌دنبال مسائل خیلی پیچیده باشیم.

مثال:

1.  آیا این دختر و پسر با هم ازدواج می‌کنند؟

2. آیا سارقان موفق می‌شوند؟

3. قاتل چه‌کسی است؟

4. انگیزۀ قتل چه بوده؟

5. ....

نکته: برای داستان بلند بهتر است که یک گره اصلی و چند گره فرعی داشته باشیم. اگر ریتم داستان برایتان مهم است، بهتر است گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌ها پی‌در‌پی باشند و حل همۀ سؤالات برای پایان داستان باقی نماند.

مثال: گره یک. گره دو. بازشدن گره یک. گره سه. گره چهار. بازشدن گره سه. گره پنج. بازشدن گره دو. بازشدن گره پنج. گره شش. بازشدن گره چهار. بازشدن گره شش.

این نوع گره‌گشایی، هم نویسنده را از پایان باسمه‌ای نجات می‌دهد و هم باعث رضایت خاطر مخاطب می‌شود. انبوه اتفاقات و مشکلات ممکن است مخاطب را دل‌زده کند؛ گرچه در داستان و کلاً هنر با قطعیت مواجه نیستیم. ممکن است نویسنده بر اساس فکر اولیۀ داستان، تعداد زیادی گره ایجاد کند و حتی در پایان داستان هم هیچ‌کدام از گره‌ها را باز نکند. اگر طرف‌دار داستان‌های تلخ و سیاه هستید، این نوع از روایت را انتخاب کنید.

 

ج) کشمکش

رویارویی شخصیت‌های داستان با مسائل و مشکلات باعث کشمکش می‌شود؛ هم مسائل جزئی و هم مسائل کلی؛ مثلاً دعوای دو نفر بر سر ارث و میراث، عشق یک‌طرفه، ورشکستگی، گیرافتادن یک نفر در یک معدن بدون راه نجات، کلاه‌برداری، آتش‌سوزی و... . کشمکش یکی از راه‌های ایجاد تعلیق است. کشمکش یعنی کنش و واکنش. کنش و واکنش شخصیت‌ها است که در رویارویی با مسائل و مشکلات، داستان را شکل می‌‌دهد. قرارگرفتن شخصیت‌های داستان در موقعیت‌های گوناگونِ کشمکش، باعث ایجاد گره داستانی و دامن‌زدن به تعلیق می‌شود. مثلاً شخصی باید ساعت 4 بعدازظهر برای عقد یک قرارداد مهم در جایی حاضر بشود؛ اما یکی‌دو ساعت قبل، در محل کارش آتش‌سوزی رخ می‌دهد و مهم‌ترین مدرکی که برای قرارداد نیاز است، در آتش می‌سوزد. شخصیت داستان به زمان نیاز دارد تا دوباره آن مدرک را تهیه کند؛ اما طرف مقابل قرارداد حاضر نیست زمان بیشتری در اختیار او قرار بدهد. به مشکلات او بیماری همسر یا ناسازگاری فرزند در مدرسه، خرابی اتومبیل یا به‌خطرافتادن موقعیت شغلی را هم اضافه کنید؛ یک موقعیت کاملاً نفس‌گیر.

 

د)شخصیت‌پردازی

شخصیت‌‌ها داستان را پیش می‌برند؛ با اعمال و رفتار و کردار و گفتارشان. در دنیای واقعی، آدم‌ها هرکدام ویژگی ظاهری و رفتاری خاص خودشان را دارند و با این ویژگی‌‌ها از هم متمایز می‌شوند. در دنیای داستان هم باید هر شخصیت ویژگی خاص خودش را داشته باشد. در یکی از کارگاه‌های داستان‌نویسی، یکی از هنرجوایان سؤال جالبی مطرح کرد: آیا شخصیت‌پردازی باید در ابتدای داستان مشخص شود؟

این سؤال نشانۀ این بود که هنرجو درک درستی از شخصیت‌پردازی نداشته. گمان کرده بود که راوی باید دربارۀ ویژگی‌های شخصیت توضیح بدهد؛ در صورتی که شخصیت‌پردازی فقط با اعمال و گفتار شخصیت اجرا می‌شود. راوی تا حدی مجاز است که به ویژگی ظاهری شخصیت‌ها بپردازد؛ اما اگر راوی یک فرد بداخلاق است، باید صحنه‌هایی برای او خلق شود که در آن عصبانی است یا در حال پرخاش. یک شخصیت ولخرج مدام خرید‌های غیرضروری می‌کند. یک شخصیت مهربان مدام در حال کمک به دیگران است. شخصیت‌پردازی یکی از مباحث مهم داستان‌نویسی است که کتاب‌های متعددی دربارۀ آن تألیف شده: شخصیت‌پردازی بر اساس اسطوره‌ها و کهن‌الگوها یا مثلاً شخصیت‌پردازی بر اساس الگوهای روان‌شناسی و... .

اما نکته‌ای که تقریباً همه دربارۀ آن هم‌نظر هستند، این است که یک شخصیت مجموعه‌ای از ویژگی‌ها را در وجود خود دارد که برخی از آن‌ها پررنگ‌تر هستند. توجه به ویژگی بارز شخصیت‌ها نباید باعث شود که به ویژگی‌های دیگر، هرچند جزئی، اهمیت داده نشود. حتی برخی از ویژگی‌ها ممکن است با هم متناقض باشند؛ مثلاً یک مرد پرخاشگر، اما بسیار مهربان. پرخاشگری به‌دلیل صبر کم، بیماری روحی، عوامل محیطی و... و مهربانی‌ای که یک ویژگی درونی است. مردی که خیلی زود عصبانی می‌شود؛ اما در مواقع لزوم به کمک دیگران می‌شتابد. گاهی همین تناقضات باعث جذابیت و خاص‌بودن شخصیت می‌شود.

در شمارۀ آینده به ادامۀ مباحث می‌پردازیم.

نظر بدهید