«فانوسی که افسانه نبود»؛ روایتی بی‌واسطه از یک شهید جوان
چهارشنبه 07 آبان 1404

«فانوسی که افسانه نبود»؛ روایتی بی‌واسطه از یک شهید جوان

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، حمید حسام، نویسنده‌ای که قلمش از جبهه آمده، چهرۀ ماندگار ادبیات انقلاب اسلامی است؛ متولد ۱۳۴۰ همدان، تحصیل‌کردۀ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران و رزمنده‌ای که از نخستین روزهای جنگ تحمیلی تا امروز، راوی درد و رشادت و امید شده است. او نه‌فقط خاطره‌نگار جنگ، بلکه مؤسس نهادها و نگاه‌هایی است که آزادانه در پس سیم‌خاردارها و خاکریزها، از جنس انسان گفته‌اند؛ بنیان‌گذار اولین کانون بسیج در همدان، از مؤسسان موزۀ دفاع مقدس استان و معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس که با بیش از چهارده اثر در حوزۀ خاطره، داستان کوتاه، رمان و زندگی‌نامه، سهمی انکارناپذیر در ثبت میراث جنگ دارد. دریافت سه تقریظ از مقام معظم رهبری برای وقتی مهتاب گم شد، آب هرگز نمی‌‌میرد و مهاجر سرزمین آفتاب، انتخاب به‌عنوان چهرۀ سال هنر انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۶ و تأکید بر روایتگری مستند و احساسمند، همگی گواهی‌اند بر اینکه آثار او نه صرفاً ادبیاتی، بلکه فرهنگی‌تاریخی‌اند؛ آیینه‌هایی برای ذهن امروز که هنوز باور دارد شهادت و عشق و ایثار حقیقت‌اند.

ناظر به به ویژگی‌های ارزشمند قلم حمیدحسام در بخش طعم کتاب شماره جدید مجله شیرازه کتاب درباره کتاب «فانوسی که افسانه نبود» با ایشان به گفت و گو نشسته ایم که در ادامه میخوانید:

آقای حسام، لطفاً این کتاب را به‌طور مختصر معرفی کنید.

کتاب فانوسی که افسانه نبود خاطراتی است که از زبان شهید حسن ترک به شیوۀ اول‌شخص نوشته شده و حاصل هفت سال پژوهش و بررسی مستنداتی است که پس از چهل سال از شهادت این شهید بزرگ باقی مانده بود. یک گروه پژوهشی، متشکل از چهار نفر، مسئولیت دسته‌بندی و تکمیل این مستندات را بر عهده داشتند. شخصیت شهید حسن ترک با بسیاری از شهدایی که بنده می‌‌شناختم، تمایز و تفاوت دارد. شخصیت شهید از حیث عوالم درونی و روحی و کنش‌های بسیار اخلاقی‌اش، در روزگار ما شاید کمی ناپذیرفتنی به نظر برسد. عده‌ای بنده را به روشن نوشتن و مبالغه کردن از یک شخصیت متهم می‌کنند؛ به همین دلیل، ما راه دور و درازی را طی این سال‌ها طی کردیم و از ۸۴ نفر از هم‌رزمان نزدیک ایشان و خانواده و دوستان مطالبی را گرفتیم تا این ویژگی‌های شهید را در قالب خاطره بیان کنند تا تواتر پیدا کند و مهر تأییدی بر ویژگی‌های شخصیتی ایشان در دو بعد مدیریت و فرماندهی و نیز منش‌های قرآنی، اخلاقی و عرفانی باشد و این ویژگی‌ها را از لحاظ سندیت برای مخاطب به اتقان برساند. شهید حسن ترک جوان ۲۳ساله‌ای است که از ۱۹سالگی، در سال دوم جنگ در سال 1360 به عضویت سپاه استان همدان درمی‌‌آید و از همان آغاز، هوش سرشار و درایت فرماندهی را که یک جوان باید در جایگاه فرماندهی داشته باشد، به شکلی بروز می‌دهد که شهید حاج همت در لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله تهران به ایشان علاقه‌مند می‌شود. شهید ترک اولین فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در عملیات مسلم بن عقیل بود. سپس از زمانی که شهید حاج حسین همدانی فرماندهی لشکر انصارالحسین را به عهده داشت، تا زمان عملیات والفجر 8 که منجر به آزادی فاو و البته شهادت ایشان شد، اول به عنوان جانشین طرح و عملیات لشکر انصارالحسین و سپس به‌عنوان فرمانده این بخش انجام وظیفه می‌کند. همۀ این فعالیت‌ها یک رزومۀ شخصیتی از جوانی است که در ۱۶سالگی مربی و مدرس قرآن می‌شود و شاگردان متعددی را در جلسات قرآنی در شهر همدان تربیت می‌‌کند که بسیاری از آن‌ها در جبهه‌ها به شهادت می‌‌رسند. این ویژگی قرآنی، بروز و ظهور ویژه‌ای در کتاب دارد.

دشواری معرفی شهید ترک برای مخاطب امروز این است که شخصیتش به‌سختی باور می‌شود. در کتاب‌های دفاع مقدس، عموماً مخاطب با شخصیت‌های متحول روبه‌روست؛ چراکه اساس دفاع مقدس همچون یک دانشگاه انسان‌ساز، تحول ایجاد می‌‌کرد و هر آن‌که در فضای جبهه تنفس می‌‌کرد، بخشی از فضای معنوی جبهه و جنگ را به خود می‌‌گرفت و شخصیتش قبل از رزمنده بودن با بعد از آن بسیار متفاوت می‌شد و اوج و ارتفاع می‌‌گرفت؛ اما به نظر می‌رسد شهید ترک از معدود افرادی است که به جنگ حیثیت داده و جنگ چیزی به ایشان نداده است. با اینکه سن زیادی نداشته و در ۱۹سالگی به جبهه می‌رود، اما به‌قدری خودساخته و پخته بوده که عرفای بزرگی همچون آیت‌الله آقا نجفی که یک پیر زاهد و عارف و مفسر قرآن و انوار درخشان بوده است، در زمان ارتباط با شهید حسن ترک، ایشان را به آهوی تیزپا تعبیر می‌کند. یا آیت‌الله سید رضا فاضلیان که پدر معنوی و معلم اخلاق بچه‌های رزمندۀ استان همدان است و همیشه هنگام عملیات‌ها در جبهه بود، شیفتۀ شخصیت معنوی شهید ترک بود و از ایشان به «امت» یاد می‌کرد. عرفای بزرگ دیگری همچون آیت‌الله حسن‌زادۀ آملی وقتی همدان تشریف می‌‌آورد، اول به محضر ایشان می‌‌رفت و به تعبیر خودش احساس می‌کرد در کنار ایشان، شاگرد است. آیت‌الله شیخ هادی تألّهی که در میان بزرگان عرفان زاهدان از چنین مرتبه‌ای برخوردار است، وقتی مقابل این جوان ۱۹ساله می‌‌نشست، در سیمای او انسانی را مشاهده می‌‌کرد که مهر تأیید بر ویژگی این شهید والامقام بوده است. شهید ترک شهیدی در تراز شهدای بزرگ و همچنین نمونۀ انسانی است که از حیث مدیریت، فرماندهی، اخلاق، معنویت، صبوری، تعبد و تهجد شاخص بوده است.

ما در فضای اردوگاه اسرا که نزدیک به چهل‌هزار اسیر ایرانی دست نیروهای بعثی و عراقی بودند، دست می‌گذاریم روی مرحوم آیت‌الله سید علی‌اکبر ابوترابی که یک قله است. او ترازو و میزانی است که می‌شود گفت اگر می‌خواهید اسارت را لمس کنید و بدانید اسرا چه فضیلت‌هایی در این سختی‌ها و در مقابل شکنجه‌ها دیدند، باید زندگی ایشان را مطالعه کنیم.

شهدای بزرگی همچون شهید حاج حسین همدانی که فرمانده ایشان در جبهۀ مقاومت سوریه بوده و شهید سپهبد علی شادمانی، فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیا که در تهاجم ناجوانمردانۀ اسرائیلی‌ها در جنگ تحمیلی دوازده‌روزه به شهادت رسید، آرزو داشتند وقتی شهید شدند، پای مزار این عارف کم‌سن‌وسال دفن شوند و این مسئله را در وصیت‌نامه‌هایشان نیز سفارش کرده بودند؛ با اینکه شهید ترک شاگرد این دو بزرگوار بوده است.

با افرادی که فکر می‌‌کنند بنده شخصیت شهید را در کتاب فانوسی که افسانه نبود آسمانی و دور از دسترس جلوه داده‌ام، مخالفم؛ چراکه بر این باورم این شهید تفاوت‌هایی داشته است و من نمی‌توانم گناه و خطایی برایش بتراشم. شهید میرزا محمد سلگی که حضرت آقا می‌فرمایند: «اگر امکان داشت، من می‌‌رفتم همدان برای دیدن این مرد»، در تمام خاطراتش در کتاب آب هرگز نمی‌‌میرد به حال و احوال شهید حسن ترک غبطه می‌خورد.

سابقۀ آشنایی شما با شهید حسن ترک به کی برمی‌گردد؟

در تابستان سال 1360 وقتی ایشان عضو سپاه شد، جریان مقابلۀ مسلحانۀ منافقین با نظام در شهرها بسیار علنی بود و حزب بعث و نیروهای عراقی برای تسلط بر شهرهای ما تهاجم سراسری می‌کرد. در آن زمان، یک‌ سال از عضویت من در سپاه همدان می‌‌گذشت که با این جوان نورانی و صبور و سربه‌زیر آشنا شدم؛ اما قصۀ آشنایی به اینجا ختم نمی‌شود. در این چهار سالی که ایشان در فضای جهاد بود، آنچه مشاهده کردم، یک روایت درونی است. روایت بیرونی همان‌هایی است که بر شهید حسن ترک در عملیات‌ها از سال 1360 تا 1364 (سال شهادت) گذشته است.

روایت بیرونی کار سختی نیست؛ چراکه ناظر بر مدیریت، تسلط، هوش و ابتکارات ایشان به‌عنوان اتاق فکر در طراحی عملیات‌ها بوده که در گفتارها نیز بسیار مشخص و عیان آمده است؛ اما سختی کار برای بنده‌ که با ایشان آشنا بودم، غواصی در عوالم درونی ایشان بوده است. گم‌شدگی بنده برای این کتاب و برای نسل امروز و فردا، نشان دادن روایت درونی این جنس آدم‌هاست.

اگرچه آشنایی ما سال 1360 رخ داد، هرچه به جلوتر می‌‌رویم، بنده لایه‌های جدیدی از این ایشان را تا زمان شهادتش به خاطر می‌‌آورم. برحسب اتفاق، در عملیات والفجر 8، پیکر ایشان را خودم داخل قایقی که از شبه‌جزیرۀ فاو به طرف آبادان می‌رفت، گذاشتم و پیکر بی‌جان را بعد از وداع به یک سکان‌دار سپردم؛ اما بعد از این سال‌ها، وقتی به چهار دفتریادداشت روزانۀ ایشان که در اختیار خانواده‌اش بود، دست پیدا کردم، با حسن ترکی آشنا شدم که دستم برای روایت درونی باز شد؛ همان گم‌شده و چیزی که کاشف از عوالم معنوی ایشان است و به سیر و سلوکش اشاره می‌‌کند. آتش جنگ، تازیانۀ سلوک و بهانه‌ای برای رشد و بستری برای معرفت است. قصه فقط قصۀ دفع متجاوز از سرزمین نیست؛ بلکه قصۀ نشان دادن عرفانی است که در فضای جبهه و جنگ متولد می‌شود. شهید حسن ترک به‌شدت شیفته و تشنۀ رسیدن به این عرفان بود؛ عرفانی که جنس خانقاهی و درویشی ندارد و در مسیر سختی‌ها و عبور از تنگناها به دست می‌آید و همچون فولاد در کورۀ مذاب و گداخته آب‌دیده می‌شود. هرچه حوادث بر این فرد سخت‌تر شده، مرتبۀ یقین و معرفتش به‌دلیل تسلط بسیار اعجاب‌آوری که بر آیات قرآن داشت، بیشتر می‌شود. بنده به‌دنبال نشان دادن ارتباط درونی و معرفتی و ارتباط بیرونی حادثه‌ها، اتفاق‌ها و عملیات‌ها بودم تا بتوانم یک شخصیت تراز دفاع مقدسی را که در قله است، معرفی کنم.

فرایند نگارش این اثر چگونه بود؟ بیش از هشتاد ساعت مصاحبه پشت این اثر است؛ ولی می‌‌خواهیم از زبان خود شما بشنویم که مهم‌ترین ویژگی این اثر که آن را از سایر آثار این حوزه متفاوت می‌‌کند، چیست؟

فرایند تولید این اثر زمانی هفت‌ساله را سپری کرد. نگارشش یک سال طول کشید و بقیۀ زمان صرف پژوهش و مصاحبه و جمع‌آوری مستندات و دفترهای روزنوشت ایشان شد. دوستان بنده در همدان و قم و تهران، هم‌رزمان ایشان را پیدا می‌کردند و پای مصاحبه‌هایشان می‌‌نشستند. بخشی از آن‌ها از لشکر ۲۷ بودند که در ابتدای تأسیس این لشکر در دی ماه سال 1360 در دوکوهه حضور داشتند که متأسفانه از آن نسل، افراد زیادی را نداریم. سند برخی مطالب باقی‌مانده نیز از شهید همدانی بود.

این کتاب در کنار ابعاد معنوی آن، یک سند گویای قابل اعتنا و قابل اتکا از عملیات‌های لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله تهران و لشکر ۳۲ انصارالحسین همدان است. ازآنجاکه شهید ترک مسئول طرح و عملیات بوده است، به‌خوبی می‌توان چگونگی تصمیم‌سازی برای یک عملیات را متوجه شد. جمع‌آوری حجم بالایی از اطلاعات، مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها، منابع آرشیوی دیداری شنیداری و همچنین تجمیع این اطلاعات پس از چهل سال، از زبان خود شهید با زاویه‌دید اول‌شخص، بر سختی اثر افزود.

کتاب فانوسی که افسانه نبود زندگی‌نامۀ مستندی است که آفت تخیل دامنش را نیالوده و در ساختار، طرزی تازه و بدیع دارد. روایت زندگی شهید با زاویه‌دید او‌ل‌شخص از زبان خود اوست و انتخاب این اسلوب نامتعارف به دو دلیل است؛ نخست اینکه بنده دل‌تنگ صدای صمیمی و زبان صادق او بودم و از پراکنده‌گفتارهایی که خرج شهید نمی‌‌شود، ملول. دلیل دوم ارائۀ یک مستند واقعی در ساختار روایی مبتنی بر پژوهش گسترده است و با علم و آگاهی از اینکه از حسن ترک هیچ نوار صوتی و مصاحبه‌ای وجود ندارد، این مسیر دشوار را برگزیدم تا حسن را از زبان حسن روایت کنم.

قبلاً مطرح کرده بودید که این کتاب تاریخ شفاهی نیست. این بدان معناست که ما با یک رمان طرفیم و باید با مستند بودنش با تسامح برخورد شود؟

بله. این کتاب خاطرات شفاهی نیست؛ چراکه خاطرات شفاهی یعنی فرد به‌شکل زنده و گویا فرد حرف بزند. این کتاب رمان هم نیست. این کتاب زندگی‌نامۀ مستندی است که آفت تخیل در آن وجود ندارد. در مستندنگاری می‌‌توان از زاویه‌دید او‌ل‌شخص استفاده کرد؛ اما باید مستندات محکمی به کار برد و از روایت‌های متواتر و متقاطع استفاده کرد تا یک پژوهشگر نکته‌سنج و دقیق، قانع شود. بنده خوش‌ذوقی کردم که قصه را از زبان شهید روایت کنم.

دلیل فنی روایت اول‌شخص کتاب این است که وقتی مخاطب قصه را از زبان خود شهید می‌‌شنود، شهید هستۀ مرکزی این منظومه می‌‌شود و دیگران حول محور او نقش‌آفرینی می‌‌کنند؛ اما وقتی با شیوۀ سوم‌شخص قصه روایت می‌‌شود، نویسنده پررنگ می‌‌شود؛ چراکه نویسنده قصه و روایت را پیش می‌‌برد و افراد به اندازۀ شهید پررنگ‌اند. اساساً موضوعیت زاویه‌دید سوم‌شخص برای رمان و داستان کوتاه پذیرفتنی‌تر است. از این لحاظ، او‌ل‌شخص‌نویسی روی ذهن و ضمیر مخاطب اثرگذارتر است؛ چراکه شخص اول بی‌واسطه با مخاطبش صحبت می‌‌کند، انسجام قصه محفوظ می‌‌ماند و پیکره‌بندی روایت موزون و یکدست می‌‌شود.

دربارۀ آیات قرآن که در این اثر استفاده شده است بفرمایید.

بنده با شناختی که از حسن ترک داشتم، آیات را در کتاب آوردم؛ به این معنا که آیه‌‌ها کاملاً منطبق با ماجرا و اتفاقاتی است که قصه را پیش می‌‌برد. این مسئله از شناخت بنده از شخصیت قرآنی شهید حسن ترک نشئت می‌‌گیرد. آیات مندرج در کتاب متناسب را با نوع بیان و تسلط بالای شهید حسن ترک به علوم قرآنی انتخاب کردم.

به نظر می‌‌رسد در سال‌های ابتدایی پس از جنگ و در دهۀ هفتاد، در معرفی شهدا و رزمندگان با روایت‌هایی از جنس معرفت و عرفان شهدا روبه‌رو بودیم که به‌مرور کم شد و شاید در یک دهۀ گذشته، این روایت‌ها به‌شدت افت کرده باشد. البته شما در آثارتان این خط را همیشه محفوظ داشتید؛ مثلاً در کتاب آب هرگز نمی‌میرد این خط به‌طور محسوسی وجود دارد. نظر شما چیست؟ اگر موافق هستید، چرا این اتفاق افتاده است؟

درست است. بنده اعتقاد دارم جنگ یک ظاهر و یک باطن دارد. ظاهر جنگ همان شهادت و مجروحیت و اسارت است که جنبۀ حادثه‌ای دارد و روایت بیرونی جنگ را تبیین می‌کند که کالبد روایت و صورت جنگ است؛ اما سیرت و روح جنگ، اندیشه‌ای است که درون یک رزمنده را حرکت می‌‌دهد یا او را از حرکت بازمی‌دارد. بعد فکری، منشی و اعتقادی، با هر میزان و سطحی، اصل ماجراست. آدم‌های متحول در کتاب‌های من به‌وفور وجود داشته‌اند. اساس جنگ تغییر فکر و منش افراد بوده است.

متأسفانه روایت معرفت و عرفان شهدا به‌مرور کم شده است؛ چون اگر نویسنده بخواهد به عوالم درونیِ سوژه و راوی کتاب وارد شود، دو شرط لازم دارد؛ یک، نویسنده تجربۀ زیستی با آن‌ها داشته باشد تا بتواند این‌ها را منعکس کند. برای بنده شرطی اساسی و مبنایی است که برای کسانی قلم بزنم که در دوران دفاع مقدس با آن‌ها هم‌زیست بوده باشم. دو، نویسنده عوالم را تجربه کرده باشد. البته سهم بنده از عوالم شهدا بسیار کم است؛ اما سعی کردم با مطالعۀ یادداشت‌ها و مرور احوالات این فرد که از آن سال‌ها در ذهنم مانده، به درونش نقبی بزنم و آن‌ها را پیدا کنم. به این دو دلیل، نویسنده ترجیح می‌دهد خودش را به دردسر بازنمایی عوالم درونی نبرد نیندازد؛ ضمن اینکه ممکن است با آفت تخیل و رؤیاپردازی نیز آمیخته شود و مرز بسیار باریکی وجود دارد میان بیان صادقانۀ واقعیت و بیان تخیلی و رؤیاپردازانه‌ای که نویسنده علاقه‌مند است شخصیت را نشان دهد؛ به همین دلیل، بسیاری از نویسنده‌ها ترجیح می‌دهند قلمشان اتفاقات را تصویرگری کند؛ چراکه احساس می‌کنند مجال ورود به عوالم درونی را ندارند یا ورود به این مسئله را کاری دشوار می‌دانند.

این کتاب آیا روی خود شما هم تأثیراتی داشته است؟

تلاش می‌‌کنم به حسن ترک نزدیک شوم. این شهید را یک الگو می‌دانم. اگرچه چهل سال از آن روزها و زمان شهادت ایشان می‌گذرد، در بسیاری از زمان‌ها سعی می‌کنم با ایشان زندگی کنم و از او کمک بگیرم که دستم را بگیرد. ماحصل این کتاب بیشتر از دیگر کتاب‌های دیگرم روی بنده اثرگذار بوده است.

آیا باز هم شاهد این دست آثار از شما خواهیم بود؟

فرد تراز دیگری در جغرافیای استان خودم نمی‌شناسم؛ اما حتماً در استان‌های دیگر هستند. برای مثال، حاج قاسم عزیز شهید حسین یوسف‌اللهی، از بچه‌های لشکر ثارالله کرمان، را به‌گونه‌ای توصیف می‌کند که ما را متعجب می‌سازد. این شهید چه‌کسی بوده که فرمانده‌اش این‌گونه شیفتۀ او گردیده است؟ بنده یاد بخشی از نهج‌البلاغه می‌‌افتم که امیرالمؤمنینA می‌فرمایند: «آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى‌داد، کوچکى دنیا در نظر او بود.» آدم حسرت می‌خورد که آن فردی که حضرت از او یاد می‌کند، چه‌کسی است که ایشان تمنای دیدن او را دارد؟!

بنده دربارۀ افراد خاصی از دفاع مقدس این تعبیر را دارم. حسن ترک برای شهید شادمانی، شهید حاج حسین همدانی، شهید حاج همت و شهید محمود شهبازی بسیار خاص بود. همه شیفتۀ چهرۀ این جوان زیبارو، خواستنی و دوست‌داشتنی بودند. در حال حاضر، بنده کسی را نمی‌شناسم که بخواهم با ایشان مقایسه کنم و ادعا داشته باشم فردی در این حد و تراز می‌شناسم و دنبال نوشتن از او هستم.

نظر بدهید