«ایران» برای ایران
شنبه 24 خرداد 1399

خاطرات ایران

«ایران» برای ایران

یکی از قهرمانان حقیقتا عجیب و کم‌نظیر و در عین حال گمنام کشور ما، یک بانوی مسلمان انقلابی است که از قضا همنام کشور خودش نیز هست؛ خانم ایران ترابی.

تاریخ کشور و ملت ما به قدری قهرمان واقعی و حقیقی پرورانده و در خود جای داده است که ما برای همیشه از وجود هرگونه قهرمان وارداتی خارجی و بیگانه و خیالی و موهوم و ساخته چند نرم‌افزار کامپیوتری بی‌نیاز باشیم. قهرمانانی کاملا واقعی و برخاسته از متن مردم این مرزو‌بوم که می‌شود به آنها تکیه کرد و آنها را به‌عنوان انسان‌های نمونه و ممتاز یک فرهنگ به تمام جهان معرفی کرده و به وجود آنها مباهات کرد؛ قهرمان‌هایی که بعضا آن‌قدر رویایی و کم‌نظیر هستند که وجود‌شان تنه به تنه خیال می‌زند و شاید خیال انسان نیز نتواند چنین انسان‌های بزرگی را در خود پرورش دهد.  یکی از این قهرمانان حقیقتا عجیب و کم‌نظیر و در عین حال گمنام کشور ما، یک بانوی مسلمان انقلابی است که از قضا همنام کشور خودش نیز هست؛ خانم ایران ترابی. نامی که دیگر پس از شنیدن کلمه شیرزن، از اولین نام‌هایی است که به ذهن من خطور می‌کند و ایشان را با این صفت می‌شناسم. مسبب شناخت من از این قهرمان ملی نیز، کتاب خاطرات ایشان است به نام «خاطرات ایران» که از طرف یکی از دوستان کتاب‌باز من به من هدیه شد و واقعا عجب هدیه نابی بود. خانم ایران ترابی در سال 1334 در شهر تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمده. پس‌از گذراندن کلاس ششم، به علت فقر فرهنگی زمان طاغوت، چندسالی مجبور به ترک تحصیل می‌شود، اما علاقه وافر ایشان به تحصیل باعث شد که مقابل مشکلات موجود بایستد و پس از گذراندن دوران دبیرستان، وارد کار بهداشت و درمان شود.
پنجره ورود ایشان به کار درمان نیز، اعلام نیاز و ثبت‌نام عمومی یک آموزشگاه مامایی بود و خانم ترابی پس از گذراندن دوره‌های علمی مامایی، به عنوان ماما به یکی از روستا‌های پرجمعیت در مرز همدان و کرمانشاه فرستاده می‌شود. علاقه برخاسته از جان و دل ایشان به کار درمان به عنوان یکی از اصلی‌ترین فعالیت‌هایی که می‌شود به مردم، به‌خصوص مردم تهیدست روستا‌ها خدمت کرد، در روز‌های حوالی پیروزی انقلاب اسلامی، صورت حقیقتا ایثارگرانه‌ای به خود می‌گیرد و خانم ترابی در روز‌های پیروزی انقلاب، پس از مهاجرت از روستا به پایتخت، در بیمارستان فرحناز سابق به مجروحان مبارزات انقلابی خدمت می‌کرد. 
«فعال‌ترین ساعات کار در بیمارستان، شب‌ها بود. عمل‌ها را انجام می‌دادیم و مجروحانی را که شکستگی یا تیرخوردگی داشتند به اسم پرونده‌های تصادفی یا سقوط از ارتفاع بستری می‌کردیم. چند خانه مجاور بیمارستان را تخلیه و ضدعفونی کرده بودند. خانه‌ها از بیرون ظاهری مثل خانه‌های معمولی داشتند، ولی از داخل خانه‌ها را به شکل بخش درآورده بودند. مجروحانی که تیر خورده بودند، وقتی به هوش می‌آمدند و کمی حالشان بهتر می‌شد به آن خانه‌ها منتقل می‌کردند و پزشکان و پرستاران انقلابی در آنجا به مجروحان رسیدگی می‌کردند.»
پس از پیروزی انقلاب و پیش از شروع جنگ هشت ساله تحمیلی، خانم ترابی که در آن زمان دختری 24 ساله بود، همراه دیگر همکاران‌شان، در قالب گروه‌های جهادی درمانی، به روستا‌های اطراف تهران می‌رفتند و به مردم بیچاره روستایی خدمت می‌کردند. می‌شود گفت اولین گروه‌های جهادی درمانی جمهوری اسلامی را خانم ترابی و همکارانش پایه‌گذاری می‌کنند. «به هر روستایی که می‌رفتیم در خانه بزرگ یا مسجد روستا مستقر می‌شدیم و اعلام می‌کردیم هر کس مشکل درمانی دارد به ما مراجعه کند. تا زمانی که خودم نرفته بودم و به چشم خودم ندیده بودم، باور نمی‌کردم روستاهای نزدیک تهران تا این حد محروم و عقب‌مانده از بهداشت و خدمات و امکانات باشند. انتظار داشتم وضع روستاهای اطراف پایتخت را بهتر از روستاهای دیگر ببینم، ولی وضع روستاها حتی بد‌تر از روستا‌های تویسرکان و کرمانشاه بود که در آنها مامایی کرده بودم.»
خانم ترابی که لحظه لحظه عمر خود را صرف خدمت به این مردم کرده بود، در سال 58 به علت نیاز شدید رزمندگانی که با گروه‌های جدایی‌طلب کومله و دموکرات کرد در حال مبارزه بودند، به شهر پاوه اعزام می‌شود و این اعزام، شروع اعزام‌های پی در پی و پر شمار ایشان به عنوان نیروی بیهوشی اتاق عمل به مناطق جنگی به حساب می‌رود. از آنجا که ایشان در تهران دوره‌های علمی بیهوشی را طی کرده و چند سال به عنوان تکنیسین بیهوشی در اتاق عمل بیمارستان‌های مختلف تهران کار کرده بود، در کار خود متبحر بوده و از طرفی نیاز مبرمی به تخصص ایشان در مناطق جنگی وجود داشت. «خبر می‌رسید وضع پاوه به قدری وخیم شده است که جز تعداد اندکی پاسدار، نیروی دیگری در شهر نمانده و سقوط آن به دست ضدانقلاب نزدیک است.» به دکتر زرکش گفتم که من هم می‌آیم، گفت: «پس شما یک مقدار دارو و وسایلی که لازم است جمع کن و آماده‌باش. فردا حرکت می‌کنیم.» چند ست بخیه و پانسمان، تعدادی آمبوبگ، لوله تراشه، سرم و دارو‌هایی که به نظرم لازم می‌رسید، از اتاق عمل برداشتم. مسؤول اتاق عمل گفت: ترابی من اینها را طبق لیست گرفته‌ام. از من بخواهند چه کار کنم؟ گفتم رسید وسایل را می‌نویسم و بهت می‌دهم. اگر شهید شدم که روز قیامت جوابش را می‌دهم و اگر زنده برگشتم که خودم می‌آیم و توضیح می‌دهم.» بهتر است به شما بگویم، به اینجای کتاب که می‌رسیم، تازه 130 صفحه از این کتاب 400 صفحه‌ای را پشت سر گذاشته‌ایم و هنوز 270 صفحه از تلاش‌ها و مجاهدت‌های کم‌نظیر خانم ترابی در طول هشت سال دفاع مقدس باقی مانده است. تا اینجای معرفی کتاب هم از خیلی خاطرات جذاب و عجیب خانم ترابی سربسته گذشته‌ام و مطالعه آنها را به شما واگذار می‌کنم. روایت‌های حضور ایشان در مناطق جنگی کردستان و سپس جنوب کشور پس از حمله صدام، واقعا عجیب و حیرت‌انگیز است. خانم ترابی پس از مجاهدت‌های خود و همکارانش در پاوه و در رکاب شهید چمران، به تهران بازمی‌گردد، اما درست چند روز پس از حمله عراق به کشور عزیزمان، بار دیگر به صورت کاملا داوطلبانه به اهواز و اندیمشک اعزام می‌شود و دقیقا در چند کیلومتری خط مقدم جبهه اصلی جنگ با عراق، مشغول خدمت به رزمندگان آسیب‌دیده در بیمارستان و اتاق‌عمل می‌شود. رفت و برگشت‌های متوالی ایشان به جبهه در طول هشت سال دفاع مقدس، از ایشان رزمنده‌ای کاملا کارکشته و حرفه‌ای و باتجربه ساخته است. رزمنده‌ای که سلاحش، توپ و تفنگ نبود. او با سرنگ و دارو و سرم و لوله تراشه به جنگ با دشمن می‌رفت و حقیقتا در این جبهه، جانفشانی‌هایی کرده است که از شما می‌خواهم حتما روایت این مجاهدت‌ها را در کتاب خاطرات ایران بخوانید. 
قلم و هنر خانم شیوا سجادی که تدوینگر خاطرات خانم ترابی است، نقش موثری در مطالعه آسان و بدون پستی و بلندی‌های اذیت‌کننده متن دارد، به طوری‌که با خواندن ده‌ها صفحه از کتاب، گذشت زمان را حس نمی‌کنید و همراه قهرمان کتاب به جلو می‌روید و وقایع را تجربه می‌کنید و غرق در کتاب می‌شوید. مصاحبه‌های ده‌ها ساعته با راوی، ایجاد فاصله زمانی برای درگیر شدن ذهن راوی با گذشته‌های نسبتا دور، مرور چند باره موضوعات مطرح شده، گفت‌وگو با برخی رزمندگان و کادر درمان هم دوره با خانم ترابی و بهره‌مندی از کتاب‌هایی مانند «دشت آزادگان در جنگ» و کتاب «کارنامه توصیفی عملیات‌های هشت سال دفاع مقدس» کمک موثری در روشن‌تر شدن حوادث و غنی‌تر شدن محتوای کتاب داشته است؛ به‌گونه‌ای  که من تدوین کتاب «خاطرات ایران» را یکی از بهترین تدوین‌های کتب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی می‌دانم. کتاب خاطرات ایران را انتشارات سوره مهر چاپ کرده است و نسخه‌ای که من آن را مطالعه می‌کردم، ششمین چاپ این کتاب در تیراژ 2500 جلدی بود.
پیشنهاد می‌کنم همه مخاطبان این متن، به‌خصوص بانوان محترم و کادر درمانی عزیزمان این کتاب مستند تاریخ شفاهی بسیار جذاب و عجیب را بخوانند و از طرف من این اطمینان را داشته باشند که از مطالعه آن پشیمان نخواهند شد.
 

 

منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جام جم

نویسنده: اسماعیل بنده خدا

نظر بدهید