مهدی سلیمانی؛ سردبیر نشریه شیرازۀ کتاب در سرمقالۀ «کتاب در قاب رسانه» نوشت
در نسبت کتاب و رسانه
مارشال مکلوهان در کتاب ساخت انسان رسانهای، تحول جوامع را بر اساس تحول در وسایل ارتباطجمعی میداند. او این تحولات را در سه دسته یا اصطلاحاً «کهکشان» تقسیمبندی میکند. دورۀ اول، کهکشان شفاهی است که در آن، حس شنوایی برتری دارد و ارتباط انسان با جهانِ خارج، از طریق حواس طبیعی صورت میگیرد. اما در دورۀ دوم که مکلوهان آن را کهکشان «گوتنبرگ» نامگذاری میکند، کتاب رسانۀ غالب است و ساخت فرهنگ و جامعه تحتتأثیر آن است و با اختراع ماشین چاپ در اواسط قرن پانزدهم میلادی آغاز میشود. مکلوهان ظهور وسایل ارتباط الکترونیک، خصوصاً رادیو و تلویزیون را پایان کهکشان گوتنبرگ و شروع کهکشان «مارکونی» میداند. در ابتدای ظهور وسایل ارتباطجمعی الکترونیک نیز بسیاری از اندیشمندان با مکلوهان همعقیده بودند که وسایل ارتباطی جدید، گرایش به مطالعۀ مکتوب و کتابخوانی را کاهش دادهاند. آنها معتقد بودند غلبۀ فرهنگ بصری بر فرهنگ مکتوب سبب شده است مردم نیازی به مطالعه در خود احساس نکنند. همچنین، ورود رسانهها به زندگی روزمرۀ افراد سبب شده است افراد به نوعی استغنای کاذب دربارۀ مطالعه دست پیدا کنند و دیگر سراغ مطالعۀ کتاب نروند.
اما امروزه بهطور جدی میتوان این تصور را زیر سؤال برد و چنانکه میبینیم، با گسترش تکنولوژی، کتاب نیز قالب و اشکال مختلفی مانند صوتی و الکترونیکی برای عرضه پیدا کرده و این جدا از این است که شکل سنتی و کاغذی کتاب همچنان دارای مخاطب چشمگیری در دنیاست. از طرفی، رسانههای جدید، بهویژه تلویزیون، میتوانند بستر مناسبی برای ترویج کتاب و فرهنگ مطالعه باشند. جان فیسک در این خصوص میگوید: «تلویزیون را میتوان یک عامل فرهنگی، بهویژه تولیدکننده و توزیعکنندۀ معانی دانست. تلویزیون تلاش میکند این معناداربودن را کنترل کند و آن را بهسوی معانی مرجح خاصی سوق دهد که نتیجۀ ایدئولوژی غالب باشد.» بهطور کلی، ارتباط رسانه، خصوصاً تلویزیون و کتاب، ارتباطی دوسویه و گاه متناقض است؛ بهنحوی که اگر رسانه بر جنبۀ سرگرمی و ترویج مصرف تکیه کند، میتواند علیه فرهنگ مکتوب و مطالعۀ کتاب عمل کند؛ اما اگر کارکرد آموزشی و ارتقای فرهنگ پیدا کند، میتواند عامل رشد و ترویج فرهنگ کتابخوانی شود.
آنچه پر واضح است، این است که استفاده از بستر رسانه و فهم دنیای رسانه برای ناشران و فعالان حوزۀ کتاب ضروری است و اگر ارتباط درستی بین عنصر تولیدکننده (ناشر/ نویسنده و...) و رسانه برقرار نشود، ممکن است حتی نام آثار فاخر هم به گوش مردم و مخاطبان نرسد و هدف نهایی تولیدکننده که بهرهمندی مخاطب از محتوای تولیدشده است، هیچگاه محقق نشود.
صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در این بین، رسالت ویژهای دارد و بنابر نصّ قانون و منویات امام و رهبر انقلاب، باید در نقش «دانشگاه عمومی» عمل کند و رشد آگاهی را در جامعه سامان بخشد. از سوی دیگر، کتاب یکی از عناصر اصلی ساخت فرهنگ و متضمن رشد و توسعه در جوامع است و همین مسئله توجه ویژه به کتاب را در رسانۀ ملی ضروری میسازد.
معمولاً انتظار ما از ترویج و توجه به کتاب در صداوسیما این است که کتاب بهصورت بیواسطه و مستقیم در آنتن معرفی و تبلیغ شود و کمتر به تبلیغ غیرمستقیم و تعمیق محتوا در لایههای درونی پیام توجه میکنیم. رسانۀ ملی باید تلاش کند علاوه بر ترویج مستقیم فرهنگ کتاب و کتابخوانی، از این رسانۀ سنتی و منبع غنی محتوا در متن برنامههای خود استفاده کند و کیفیت آنها را بهوسیلۀ کتاب ارتقا بخشد.