بدون زیرساخت‌های حاکمیتی به جایی نمی‌رسیم
شنبه 01 آذر 1399

بدون زیرساخت‌های حاکمیتی به جایی نمی‌رسیم

حاکمیت یا برنامهٔ مشخص و تصویر روشنی برای آینده ندارد، یا اینکه تحت‌تأثیر افکار لیبرالی و بازار آزاد است و گمان می‌کند که باید خود بازار و ناشران خصوصی این کار‌ها را بکنند و دولت به هیچ وجه نباید دخالت کند، یا هم اینکه آدم‌های ناتوان و ناکارآمد و ضعیفی سر کار هستند.

دکتر ابراهیم شمشیری حدود یک سال است که مدیر انتشارات سروش شده است. او در کارنامۀ فعالیت‌هایش سابقۀ مدیریت کل در نهاد کتابخانه‌های عمومی را نیز دارد و برای ما از تجربیاتش در این نهاد مهم سخن می‌گوید. دغدغۀ وی سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی حاکمیتی در تولید کتاب است.

 

 

آیا می‌توانیم به تولید کتاب نگاه تجاری داشته باشیم؟ یا اینکه کتاب یک محصول فرهنگی است و از این جهت نگاه ما باید متفاوت باشد؟

به نظر من می‌توانیم نگاه تجاری به کتاب داشته باشیم؛ منتها این نگاه مستلزم این است که نگاه صنعتیفرهنگی داشته باشیم. کما‌ اینکه در کشورمان عملاً هم این نگاه کم‌وبیش ایجاد شده است. مگر ما در کشور کتابی نداریم که با تیراژ صدهزار، دویست‌هزار، سیصد‌هزار، چهارصد‌هزار چاپ شده باشد؟ می‌خواهم بگویم از آن طرف هم هست. منتها اینکه شما بگویید ما مثلاً در سال حداقل بیست عنوان، صد عنوان، هزار عنوان کتابی داشته باشیم که تیراژش میلیونی باشد، آیا این شدنی است؟ من می‌گویم بله، شدنی است. منتها این یک سری لوازم دارد. یعنی برای اینکه بخواهید کتابی را در تیراژ یک‌میلیون نسخه چاپ کنید، باید ببینید این کتاب اولاً چه محتوایی باید داشته باشد، با چه ساز‌و‌کاری باید تولید و توزیع و با چه ساز‌و‌کاری تأمین منابع شود؛ اعم از منابع مالی، محتوایی، زیرساختی و... .

 من اگر بخواهم یک نمونه را به‌عنوان مدل بیان کنم، به طرح «ایستگاه مطالعه» اشاره می‌کنم. ما در طرح ایستگاه مطالعه‌ای که در سال ۱۳۹۰-۱۳۹۲ در نهاد کتابخانه‌ها اجرا کردیم، نود عنوان کتاب را بین ۱۰۰هزار تا ۲۵۰هزار چاپ کردیم. نمی‌خواهم بگویم آن کار بدون ایراد بود. می‌خواهم بگویم یک مدل و سازوکار تولید و توزیع کتاب در تیراژ بالای ده‌بیست برابر تیراژهای معمولی امروز بود. اتفاقاً بازخورد داشت. آن طرح داشت کامل می‌شد؛ ولی متأسفانه ادامه پیدا نکرد.

می‌خواهم بگویم آنجا این مدل به‌خوبی داشت اجرا می‌شد. قیمت کتاب را تقریباً به حداقل ممکن در آن طراحی رسانده بودیم و موضوعات را هم متنوع انتخاب کرده بودیم.

 

برگشت سرمایه هم داشتید؟

ما در آن طرح در حقیقت یک مدل طرح کسب‌وکار هم طراحی کرده بودیم؛ ولی برای اینکه به آنجا می‌رسید، باید چهارپنج سال کار می‌کرد. در سال دوم، با تغییر دولت این طرح دیگر پیگیری نشد و با اینکه برای مسئولان مربوط خیلی راجع‌به طرح توضیح دادیم و گفتیم که به توزیع و انتشار کتاب در تیراژهای بالاتر کمک می‌کند، متأسفانه کسی برای ادامۀ این طرح همت نداشت.

البته غیر از طرح مذکور، برای تولید و توزیع انبوه کتاب مدل‌های دیگری هم هست؛ مثلاً پویش کتاب‌قهرمان که مجمع ناشران آن را برگزار می‌کند، یا پویش روشنا یا خود کتاب‌های حوزهٔ هنری. چطور یک کتاب در حوزهٔ هنری به تیراژ هفتادهزار یا صد‌هزار یا دویست‌سیصد‌هزار می‌رسد؟ هرکدام از این‌ها را از جنبه‌های مختلف می‌شود مطالعه کرد. یک کتاب را ناشر روی آن سرمایه‌گذاری می‌کند، یک کتاب را خود حاکمیت، چه نهاد کتابخانه‌ها و چه صدا‌و‌سیما و با ابزار تبلیغ روی آن کار می‌کند. ظرفیت‌هایی را خود رهبری به میدان آورده‌اند؛ به این معنا که مثلاً ایشان از اعتبار خودشان برای ترویج کتاب دفاع مقدس هزینه می‌کنند که تیراژش بالا برود. این هم برای خودش یک سازوکار است و می‌شود مطالعه‌اش کرد. مقصود اینکه مدل‌های سیاست‌گذاری مختلفی برای افزایش تیراژ کتاب وجود دارد. حالا ممکن است انتقادات و ملاحظاتی هم به هرکدام وارد باشد. باید بگوییم متأسفانه از ظرفیت‌های حاکمیتی به بهترین نحو استفاده نمی‌کنیم و رهبر انقلاب هم چندین بار تذکر دادند. صدا‌و‌سیما سازوکار خوبی را برای معرفی و تبلیغ و تعریف کتاب به‌عنوان بخشی از زندگی مردم ایجاد نمی‌کند. اگر سازوکار معقولی در رادیو و تلویزیون باشد که کتاب‌های خوب را که برای جهت‌دهی افکار عمومی و روشن‌کردن مردم و افزایش سواد و درک و بینش آن‌ها به نحو مناسبی معرفی کند، نیاز به روش‌های غیرمعمول نیست. مگر ابزار رادیو و تلویزیون کم چیزی است؟ تجربهٔ موفق در این حوزه در تلویزیون هم داشتیم. یعنی تلویزیون می‌تواند چنین کاری بکند؛ منتها نمی‌کند. یا اولویتش نیست، یا دانشش را ندارد، یا ما که در حوزهٔ نشر کتاب باید به سازمان کمک کنیم، کمک نمی‌کنیم. نمی‌خواهم دربارۀ چرایی‌اش بحث کنم. الان صداوسیما مثلاً چطور می‌تواند دوغ عالیس یا کفش تنتاک را بفروشد، اما فلان کتاب دینی، یا دفاع مقدسی یا حتی رمان را نمی‌تواند بفروشد؟!

حتماً می‌تواند بفروشد؛ به‌دلیل اینکه ماهیت، کاربرد و قابلیت این ابزار همین است. از هر جهت فلسفی، کاربردی یا جامعه‌شناسی که بخواهیم به آن نگاه کنیم، مسئله چنین است.

 

صحبت بر سر همین روند معقول و طبیعی کار است که چرا در کشور ما شکل نمی‌گیرد. برای همین، باید وارد تحلیل علل این وضع شویم. دربارۀ مثال دوغ عالیس باید گفت که عالیس پول تبلیغش را می‌دهد و تبلیغ می‌کند؛ یعنی مهمان جیب خودش است. البته تلویزیون هم مقداری در زمینۀ چنین تبلیغاتی زیاده‌روی می‌کند؛ اما بیشتر از سر ناچاری چنین می‌کند. در حقیقت کسی که دارد به نحو فعال عمل می‌کند، بازار است. بازار چنان قدرتی دارد که حتی به رسانه هم فشار می‌آورد. چرا در حوزهٔ فرهنگی و رسانه‌ای کشور چنین چیزی نداریم؟ نمی‌توانیم بگوییم چون مخاطب وجود ندارد؛ زیرا در سال‌های اخیر، به‌بازارآمدن کتاب‌هایی را دیده‌ایم که به نحو مقبولی مخاطب و بازار داشته است. آیا در فرایند چرخهٔ تولید مسئله‌ای وجود دارد، یا مشکل جای دیگری است؟

به نظرم مسئله ابعاد مختلفی دارد و از نویسندهٔ کتاب، نوع نگاه ناشر به کتاب، تبلیغ و معرفی کتاب، بازرگانی و قیمت‌گذاری و سیستم توزیع و نحوهٔ فروش کتاب، همه به این مسئله ارتباط دارد و همهٔ این‌ها با همدیگر باعث شده که چنین شرایطی به وجود بیاید. اگر بخواهیم بگوییم علت این وضع چیست، می‌شود ماجرا را از طرف دیگر نگاه کرد؛ یعنی به‌جای اینکه بگوییم چرا این‌قدر وضعیت بد است، بیاییم روی نمونه‌های موفق مطالعه کنیم.

می‌توانیم ده نمونه‌ای که تیراژشان به یک‌میلیون یا به صدهزار رسیده، نام ببریم. حتماً بیشتر از ده‌تا نمونه داریم. در آن طرح ایستگاه مطالعه که در نهاد کتابخانه‌ها کار می‌کردیم، در آمارهای خانهٔ کتاب دیدم تیراژ کل عناوین کتاب‌های کشور در سال 1391 یا 1392، حدود ۱۴۰میلیون نسخه در کل کشور بود؛ البته غیر از کتاب‌های درسی و کمک‌آموزشی (کمک‌آموزشی را مطمئن نیستم). با این حال، ما تنها شش ماه در همان مقطع، نزدیک به ۱۴میلیون نسخه کتاب در ۹۰ عنوان در طرح مذکور منتشر کرده بودیم. این خیلی حرف است! با همۀ إن‌قلت‌هایی که به جزئیات طرح ایستگاه مطالعه می‌توان گرفت، با یک طرح عملیاتی، ده‌درصد به تیراژ کل کشور اضافه کردیم، آن هم ظرف شش ماه.

کتاب‌ها در حوزه‌های مختلف بود. سه‌تایش کتاب‌های کودک و خردسال و نوجوان بود. سه‌تایش کتاب‌های خشتی کودک هستند، دوازده‌تایش تاریخ، علوم کاربردی، دینی، مهارت‌های زندگی و موضوعاتی که عموم مردم از آن‌ها استفاده می‌کنند. کل مبلغی که ما در آن طرح هزینه کردیم، فکر می‌کنم حدود ۱۰میلیارد تومان بود. سیستم توزیع و سازه و تبلیغات هم داشتیم، با پول نویسنده و چاپخانه. در کشور ما ده‌میلیارد اصلاً چیزی نیست اگر کسی بخواهد کار کند. یعنی اگر بخواهیم ساده حساب و کتاب کنیم، می‌شود با صدمیلیارد تومان تیراژ کشور را دو ‌برابر کرد.

 

 

همین مثالی که می‌زنید، نشان می‌دهد که واقعاً چقدر ممکن است با یک سرمایه‌گذاری معقول در یک تولید انبوه، قیمت‌ها را کاهش داد و در بازار تحول ایجاد کرد. اگر واقعاً کسی بخواهد یک کار اقتصادی‌فرهنگی انجام دهد، مانند کسانی که سرمایه‌گذاری می‌کنند و سینما می‌سازند، حوزۀ تولید انبوه کتاب را هم می‌شود بررسی کرد. مثالی که شما زدید، در حوزۀ دولتی بود. در حوزۀ خصوصی هم می‌توان جدا به این کار اندیشید. چرا تا کنون در کشور ما سرمایه‌گذاری کلان در بازار کتاب وجود نداشته است؟ آیا در انتشارات سروش، طرح تولید انبوه وجود داشته؟ یا با همکاری ناشرهای دیگر اصلاً به چنین طرح‌هایی فکر کردید؟

برخی از شیوه‌ها نیازمند زیرساختهای حاکمیتی است که بتواند انجام شود. یعنی علی‌القاعده معمولاً ناشران معمولی خصوصی در این حوزه نمی‌توانند وارد شوند؛ ولی الان ناشر خصوصی در حوزهٔ نشر وضعش بد نیست. شما اگر وضعیت مالی ناشران مطرح فعال را بررسی کنید، می‌بینید آن‌ها در حد اینکه کارشان سودآور باشد، وضع بدی ندارند. در حوزهٔ نشر خصوصی هم مثل هر کاروکاسبی دیگر، طرف وقتی احساس کند که دارد ضرر می‌بیند، ادامه نمی‌دهد. برای چه می‌ایستد؟ حتماً دارد سود می‌کند.

ساده‌تر بگویم. شما ببینید تیراژ چاپ و توزیع و فروش قرآن در کشور ما چقدر است؟ قرآن به هر حال یک کتاب محسوب می‌شود دیگر! چگونه است که قرآن در کشور ما دارد در سازوکار خودش جلو می‌رود؟ می‌خواهم بگویم اینکه کتاب‌هایی در کشور ما با تیراژهای صدهزار، دویست‌هزار، سیصدهزار اقتصادی باشند، به نظر می‌آید در حوزهٔ ناشران خصوصی در حد خود در حال انجام است.

حالا احتمالاً سؤال شما این باشد که چرا این اتفاق برای کتاب‌های فرهنگی خوب ما نمی‌افتد؟ بخشی از دلیلش این است که ناشران ما که فرهنگی و حزب‌اللهی هستند، توانمندی‌هایشان در این حوزه محدود است و خوب بازار را نمی‌شناسند. خوب عرصهٔ کتاب و مخاطبش را نمی‌شناسند. سازوکار تولید کتابشان دچار ایراد است و در نتیجه، قیمت تمام‌شدهٔ کتابشان زیاد می‌شود.

از طرف دیگر، تصور ما این است که در هر حاکمیتی به‌خصوص حاکمیت دینی، به هر حال دولت و حاکمیت باید در این حوزه وارد شود و بتواند به این حوزه جهت بدهد. کما‌ اینکه الان در سینما این اتفاق دارد می‌افتد. الان در سینمای کشور ما، همین مجوز اکرانی که می‌دهند یا نمی‌دهند، همین جایزه‌هایی که تعریف می‌شود، همین تشویق‌هایی که می‌شود، همهٔ این‌ها ابزارهایی است که دولت در حوزهٔ فرهنگ و کتاب هم وارد شود. نه فقط دولت؛ مثلاً سازمان تبلیغات. حاکمیت در سطح کلانش را عرض می‌کنم؛ حتی خود صدا‌وسیما. می‌خواهم بگویم صدا‌وسیما خیلی نقش جدی در این قضیه دارد. فارغ از اینکه من هم اینجا باید پاسخ‌گو باشم؛ چون به هر حال، مسئول انتشارات صدا‌وسیما هستم و در این حوزه نقش دارم.

در این حوزه‌ها، حاکمیت یا برنامهٔ مشخص و تصویر روشنی برای آینده ندارد، یا اینکه تحت‌تأثیر افکار لیبرالی و بازار آزاد است و گمان میکند که باید خود بازار و ناشران خصوصی این کار‌ها را بکنند و دولت به هیچ وجه نباید دخالت کند، یا هم اینکه آدم‌های ناتوان و ناکارآمد و ضعیفی سر کار هستند.

 

نشر سروش در این زمینه چه کرده است؟

اگر اجازه بدهید، بنده وضعیت یک نشر دولتی همچون نشر سروش را با یک مقایسه توضیح دهم. مثلاً نشر شهید کاظمی را در نظر بگیرید. نشر شهید کاظمی نشر خیلی جمع‌و‌جور کوچکی است که کمتر از ده سال سابقه دارد؛ ولی به نظرم دارد خوب جلو می‌رود. کتاب‌هایش به‌نسبت پرتیراژ است. سازوکار تولیدش به‌نسبت خوب است. سیستم توزیع و تبلیغش همین طور. در حد خودش دارد خوب عمل می‌کند. نمی‌دانم چقدر سرمایه دارد؛ ولی از سرمایه‌اش خوب استفاده می‌کند و خودش را جلو می‌برد. ولی سازمان صداوسیما و انتشارات سروش، باید مثل نشر شهید کاظمی عمل کند؟ این‌ها اصلاً دو چیز متفاوت هستند. من یک بار با خود آقای خلیلی، مدیر نشر شهید کاظمی صحبت می‌کردم. اوایل کار من بود. آقای خلیلی می‌گفت انتشارات سروش چگونه عمل می‌کند؟ گفتم شما که یک نشر خصوصی هستید، مثل یک وسیلهٔ نقلیۀ سواری سبک هستید. در این ماشین چهار نفر جا می‌شوند. این وضع یک ناشر خصوصی است؛ ولی جایی مثل امیرکبیر، سروش، ناشران دولتی یا سازمان‌های دولتی مثل مجمع ناشران انقلاب اسلامی، سازمان تبلیغات، صداوسیما و وزارت فرهنگ و ارشاد فولکس و پژو نیستند. این‌ها باید مثلاً تصویر یک قطار با ظرفیت ده‌هزارنفری را پیش چشم داشته باشند که می‌خواهد چنین جمعیتی را جابه‌جا کند.

نشرهایی مثل سروش، جایگاه حاکمیتی دارند و ابزارهایی در اختیارشان هست که آن انتشارات کوچک‌تر در اختیار ندارد. این نشر‌هایی که جایگاه حاکمیتی دارند، روابطی دارند که می‌توانند روی فرایند سیاست‌گذاری نشر و تولید اثر بگذارند. این‌ها همه‌اش مهم است و می‌تواند تأثیرگذار باشد.

همان مثال ایستگاه مطالعه را تکرار کنم. ایستگاه مطالعه آن سال ده‌میلیارد تومان هزینه کرد. آیا مثلاً سازمان تبلیغات یا وزارت ارشاد چنین پولی ندارد که بخواهد در حوزهٔ کتاب سرمایه‌گذاری کند؟ خیلی بیشتر از این هزینه می‌کند. نمایشگاه کتاب را ببینید چقدر گردش مالی دارد. یا همین برنامه‌‌هایی که برای سفرهای خارجی و شرکت در نمایشگاه‌های خارجی وجود دارد. من نمی‌خواهم بگویم این برنامه‌ها برگزار نشود. می‌خواهم بگویم در این کشور پول هست؛ منتها فهم این ماجرا که ما چطور عمل کنیم، وجود ندارد.

مثال دیگر دربارۀ خود صداوسیما است. زمانی یکی از دوستان به من می‌گفت هزینۀ هر دقیقهٔ پخش آگهی بازرگانی فلان مقدار است؛ ولی اثرگذاری این آگهی که مخاطب را مجاب به خرید می‌کند، هزینه‌ای را که به قیمت تمام‌شدۀ محصول اضافه می‌شود، توجیه می‌کند. آیا تبلیغاتی که اخیراً در حوزۀ کتاب کرده‌ایم، چنین اثربخشی داشته است؟ آیا آن تیزر به‌گونه‌ای تولید شده که مخاطب وقتی می‌بیند، بگوید من همین الان می‌خواهم این کتاب را بخرم؟ خیلی وقت‌ها این‌طور نیست متأسفانه! نگاه به کل چرخۀ کتاب، یعنی تولید و ترویج و فروش وجود ندارد. این سه ضلع باید کاملاً به هم مرتبط باشند تا آن چرخهٔ اقتصادی کتاب بچرخد و تولید کتاب به آن میزانی برسد که مدنظر شماست. اگر من در جایگاه سیاست‌گذاری به این جنبهٔ تبلیغ و ترویج و به آن جنبهٔ تولیدش توجه کافی نکنم، هرکدام از این‌ها که نقص داشته باشد، در عمل محصول به دست مخاطب نمی‌رسد. مثلاً در حوزهٔ تولید اگر نتوانید یک محتوای به‌روز، موردنیاز و کاربردی برای مخاطب تهیه کنید، مخاطب برای چه از کتاب بد تولید‌شدهٔ با قلم نامناسب و کاغذ نامناسب و... استقبال کند؟ چقدر کتاب‌های ما استاندارد تولید می‌شوند؟

در عین حال، اگر شما بهترین کتاب را هم تولید کنید، ولی در حوزهٔ تبلیغ و ترویج خوب عمل نکنید، باز این چرخه کامل نمی‌شود. ما الان در انتشارات خودمان چند نمونه کتاب داریم که خودم روی بعضی‌هایش کار می‌کنم. بعضی‌هایش شاید از بهترین کتاب‌های کشور باشد، شاید در تولید واقعاً بی‌نظیر باشد؛ ولی این کتاب خوب تبلیغ و ترویج نشده است. شما کتاب را خوب تبلیغ کنید، خوب هم تولید کنید؛ اما اگر سیستم توزیع خوب نباشد، چه فایده‌ای دارد؟ این‌ها هرکدامش که نقص داشته باشد، در نهایت منجر می‌شود به اینکه تیراژ چند‌صد‌هزار و میلیون محقق نشود.

با همهٔ این حرف‌ها می‌خواهم بگویم اگر شما بخواهید کتابی را با مثلاً تیراژ چند میلیون منتشر کنید، به نظر من این هم شدنی است. منتها باید کسی این مسئله را بررسی کند که اقتضائات تولید کتاب ده‌میلیونی چیست. یک کتاب ده‌میلیونی قطعاً با یک کتاب پنج‌هزار نسخه‌ای خیلی متفاوت است. اگر کسی خواست کتاب ده‌میلیونی تولید کند، باید این سه جزء را درست در طرحش تعریف کند. کتاب ده‌میلیونی محتوایش باید این باشد، سیستم تولید محتوایش باید این باشد، سیستم ترویج و تبلیغ و معرفی‌اش باید این باشد، سیستم توزیعش هم باید این باشد. به فرض اگر ناشری کتابی را در تیراژ یک‌میلیون نسخه تولید و به‌خوبی تبلیغ و معرفی کرد، آیا ظرفیت سیستم توزیع کشور ما امکان توزیع این یک‌میلیون نسخه را دارد؟ این‌ها هرکدام بحث‌های ویژهٔ خودش را دارد.

اگر بخواهم خیلی خلاصه پاسخ سؤال شما را عرض کنم، باید نگاه سیاست‌گذاری و حاکمیتی در این حوزه وجود داشته باشد و این نگاه کلان محور این کار باشد. صداوسیما می‌تواند مثلاً بالای ۷۰درصدش را انجام بدهد. وزارت ارشاد می‌تواند انجام بدهد. همان طور ‌که نهاد کتابخانه‌ها به‌عنوان یک بخش و خانواده‌ای از ارشاد می‌تواند این کار را انجام بدهد؛ ولی یک نشر خودش به‌تنهایی می‌تواند انجام بدهد؟ شاید مقداری برایش سخت‌تر باشد.

نشرهای دولتی مثل سروش، امیرکبیر یا نشرهای بزرگ، مثل علمی و فرهنگی و این‌ها می‌توانند؛ ولی باز هم در یک مرتبهٔ پایین‌تر. یعنی آن‌ها هم باید با دستگاه مادرشان هماهنگی و هم‌افزایی کنند تا بتوانند چنین مدل‌های سیاست‌گذاری جدید در تولید کتاب را عملیاتی و اجرایی کنند. منتها اولش باید طرح، ایده و برنامه داشته باشند. تعداد عنوان در شاخص‌ها حرفی جدی است. جاهایی هم خیلی بی‌ربط نیست؛ ولی غالباً فقط به همان کمیت تعداد عنوان توجه می‌شود. به آن کمیت تیراژ دو‌میلیون یا ده‌میلیون کسی توجه نمی‌کند.

 

نگفتید این فرایند کلی را باید از کجا شروع کرد. به‌طور مشخص در سروش یا برای بقیۀ ناشران چه ایده‌ای دارید؟ از کجا باید شروع کرد؟ به غیر از آن سیاست‌گذاری که فعلاً دست ما نیست.

سیاست‌گذاری به یک معنا دست ما هست، به یک معنا دست ما نیست. دست ما نیست یعنی اینکه مثلاً من وزیر ارشاد یا رئیس صداوسیما نیستم؛ ولی نشر سازمان صداوسیما یا عضو شورای سیاست‌گذاری نمایشگاه کتاب هستم. اول باید خود این ایده و ذهنیت برای نخبگان، مدیران فرهنگی و حلقه‌های تصمیم‌سازی شکل بگیرد که بگویند مثلاً باید برویم به‌سمت کتاب‌های با تیراژ ۵۰۰هزار. خود این اول باید به یک نیاز یا مسئلهٔ اصلی تبدیل شود برای آن کسانی که در این حوزه هستند و نقش دارند و تأثیرگذارند.

من می‌خواهم بگویم این خواسته باید وجود داشته باشد. وقتی برای کسانی که در این حوزه تصمیم‌ساز، سیاست‌گذار، نخبه، مدیر فرهنگی هستند، این به مسئله تبدیل شد، باید بروند تجربه‌های این حوزه را مطالعه کنند و ببینند مثلاً کتاب‌های سورهٔ مهر که مثلاً به تیراژ صد‌هزار رسیده، چه مشخصات و جزئیاتی داشته است. می‌گوییم مثلاً تقریظ رهبری را داشته یا می‌گوییم فلان کتاب‌ها در حوزهٔ روان‌شناسی خیلی مخاطب دارد. این هم می‌تواند یک شاخص باشد.

وزارت ارشاد به‌عنوان یک سیاست‌گذاری خیلی جدی در این حوزه می‌تواند بگوید موضوعات این کتاب‌ها چه باید باشد، محتوایشان به چه شکلی باید باشد، قالب و فرمشان به چه شکلی باید باشد، سازوکار اقتصادی‌ طرح باید چطور باشد، سیستم توزیعش چطور باید باشد، یارانه اگر بخواهد بگیرد چطور باید باشد، و هرچیز مختلفی که در این حوزه وجود دارد، یا دستگاه‌های مختلفی که می‌توانند در این حوزه نقش داشته باشند. ممکن است بگویم برای صد‌ کتاب یک‌میلیونی هدف‌گذاری کردم و سال اول توانسته‌ام بیست کتاب ۵۰۰هزار‌تایی در‌آورم. خب این خیلی حرکت مثبتی است. بعد می‌روم مطالعه می‌کنم ببینم چه ایرادهایی در کارم داشتم. محتوایم مشکل داشت یا نداشت، سیستم توزیع و تبلیغم خوب بود یا نبود. برای دورهٔ بعد چطور عمل کنم. این مستلزم این است که به‌عنوان یک مسئله یا یک برنامهٔ جدی، در دستور کار سیاست‌گذاری‌های فرهنگی در حوزهٔ کتاب باشد، بعد برایش برنامه‌ریزی و برنامه‌هایشان را ارزیابی و اجرا بکنند. بعد موانعش را برطرف کنند تا کار به نتیجه برسد.

نظر بدهید