چگونه داستان بنویسیم؟ (بخش سوم)
یکشنبه 22 فروردين 1400

چگونه داستان بنویسیم؟ (بخش سوم)

گاهی این تصور وجود دارد که پایان خوب، یعنی پایان خوش؛ در صورتی که گاهی یک پایان خوش، باعث آسیب جدی به یک اثر می‌شود. پایان خوب یعنی یک پایان منطقی در راستای طرح و پیرنگ داستان.

اینکه محتویات ذهنمان را روی کاغذ بیاوریم، در ابتدا آسان به نظر می‌رسد؛ ولی خوانندۀ امروزی هوشمند است، وقت ندارد و دوست دارد حالا که کتابی را برای خواندن در دست گرفته، لذت خواندن هم نصیبش بشود. فاطمه سلیمانی که خود نویسندۀ چند کتاب است و سال‌هاست دانش‌آموختۀ هنر نویسندگی است، قصد دارد نکته‌هایی در باب «نوشتن» با ما به اشتراک بگذارد؛ نکاتی که ماحصل سال‌ها تجربه است.

 

چگونه داستان بنویسیم؟

بخش چهارم

زمان و مکان در داستان

مکان

1. هیچ واقعه‌ای در خلأ اتفاق نمی‌افتد. هر اتفاقی که در داستان رخ می‌دهد، نیازمند یک مکان است. گاهی مکان داستان یک مکان عام است. به این معنا که برای اکثر مخاطبان لمس‌کردنی است؛ مثل یک آپارتمان، یک خیابان، یک مرکز خرید یا یک کافه که تقریباً همۀ ما ذهنیتی از آن داریم؛ گرچه هرکدام از این مکان‌های عام باید ویژگی‌های خاص خودشان را داشته باشند. گاهی هم این مکان یک مکان خاص است که اکثر مخاطبان از آن تجربۀ ملموسی ندارند؛ مثل زندان، یک غار اسرارآمیز، یک کتابخانۀ جادویی و... .

استفاده از مکان باید در راستای پیرنگ و طرح داستان باشد. گاهی برخی از نویسندگان از مکان فقط برای فضاسازی استفاده می‌کنند؛ اما اگر مکان داستان را عوض کنند، هیچ اتفاق خاصی در داستان رخ نمی‌دهد؛ مثلاً صحبت‌های دو نامزد. اگر فضا از پارک به کافه منتقل شود، نحوۀ صحبت آن دو نفر هیچ فرقی نمی‌کند؛ چون نویسنده فقط به پارک یا کافه اشاره کرده است. در این مورد خاص مکان کارکرد ندارد. این نویسنده است که باید به مکان جان بدهد: هم فضای مورد نظر را توصیف کند و هم به تفاوت دو مکان واقف باشد. مثلاً عکس‌العمل آدم‌ها هنگام دعوا در یک کافه یا یک پارک متفاوت است. در کافه می‌شود لیوان را روی میز کوبید، از کافه بیرون رفت و در را به هم کوبید. می‌شود هنگام خروج، از شدت عصبانیت به میز و صندلی‌ها برخورد کرد؛ اما پارک هیچ‌کدام از این قابلیت‌ها را ندارد. یا حتی دعوا در خانه امکانات خاص خودش را دارد. یا مثلاً دو نفر که از دیده‌شدن ترس دارند، گوشۀ دنج یک کافه را به یک پارک شلوغ ترجیح می‌دهند.

2. اکثر داستان‌ها و رمان‌ها فضای شهری و آپارتمانی دارند و گاهی نویسنده حتی لازم نمی‌داند که نام شهر مورد نظر را در داستان ذکر کند؛ اما اشاره به نام شهر به داستان هویت بیشتری می‌دهد؛ حتی در نوع شهری و آپارتمانی. شاید یک داستان در یک آپارتمان در تهران تفاوت زیادی با یک آپارتمان واقع در اصفهان نداشته باشد؛ اما لهجه و گویش، باورها و سنت‌ها و حتی غذاها قطعاً در فضاسازی داستان تأثیر پررنگی دارند.

3. اگر شخصیت‌های داستانمان را به یک کشور بیگانه ببریم، نام‌بردن از آن کشور تا حد زیادی واجب و ضروری است. فقط اشاره به این نکته که اینجا یک کشور خارجی است، اشتباه است؛ چون بین یک کشور اروپایی و یک کشور آفریقایی یا آمریکا تفاوت‌های زیادی هست؛ از نظر معماری، قوانین، آداب و رسوم و... . اگر برای نام‌بردن کشور مدنظر معذوریت داریم، حداقل باید موقعیت جغرافیایی مکان را بیان کنیم؛ مثلاً اروپا، آسیای شرقی یا آفریقا... .

نکتۀ 1: نویسنده باید با مکان مورد نظر کاملاً آشنا باشد؛ یا به وسیلۀ تجربۀ زیسته، یا از طریق تحقیق و پژوهش. مخاطب شاید هیچ‌وقت یک کشور اروپایی را ندیده باشد؛ اما قطعاً متوجه ناآشنایی نویسنده خواهد شد؛ یا حتی مثلاً محیط یک زندان.

نکتۀ 2: برخی مکان‌ها تخیلی هستند؛ مثل یک غار اسرارآمیز؛ اما نویسنده باید آن مکان را با توجه به الگوهای ذهنی، باورپذیر روایت کند.

زمان

همان قدر که مکان در داستان اهمیت دارد، زمان داستان هم مهم است.

1. مخاطب باید بداند داستان در چه دوره‌ای روایت می‌شود. مثلاً یک داستان امروزی است یا یک داستان مربوط به دورۀ قاجار. هرکدام از این زمان‌ها قوانین خاص خود را دارند. زمانِ داستان روی مکان، سنت‌ها، آداب‌ورسوم، نوع پوشش و... تأثیر مستقیم دارد.

2. گاهی فصل‌های سال هم در روایت داستان لازم و ضروری هستند. مثلاً اولین روز مدرسۀ یک دانش‌آموز قطعاً در فصل بهار نیست. گرمی و سردی هوا گاهی باعث چالش در داستان می‌شوند. اشاره به فصل‌ها و ماه‌ها گذر زمان را هم در طول داستان نمایش می‌دهند.

3. شب و روز هم در وقایع داستان اهمیت دارد. مثلاً حضور یک کارمند ساعت ده صبح در اداره باورپذیر است؛ اما حضور او در ساعت 2 نیمه‌شب مشکوک است و باعث ساخته‌شدن یک موقعیت داستانی می‌شود.

زمان روایت (ماضی و مضارع)

معمولاً فرض بر این است که وقایع داستان در یک زمان خاص رخ داده‌اند و راوی بعد از به‌سرانجام‌رسیدنِ ماجرا، در حال روایت آن است؛ داستانی در هزار سال پیش یا همین چند ساعت پیش. بنابراین، طبیعی است که داستان با افعال ماضی روایت شود؛ مخصوصاً داستان بلند و رمان که شامل یک دورۀ طولانی است. اما گاهی بنا به شرایط داستان، نویسنده تصمیم می‌گیرد که از افعال مضارع استفاده کند؛ اما استفاده از فعل مضارع در داستانی که یک مدت طولانی را در بر می‌گیرد، غیرمنطقی است؛ گرچه استفاده از فعل مضارع احساس همذات‌پنداری بیشتری را به وجود می‌آورد. گاهی راوی در پایان داستان می‌میرد؛ مثلاً در یک میدان جنگ گلوله می‌خورد؛ یا تصادف می‌کند. کسی که از دنیا رفته، نمی‌تواند داستانی را به‌صورت ماضی روایت کند؛ اما وقتی راوی، مخاطب را با اکنونِ داستان همراه می‌کند، یعنی اینکه خودش هم از پایان داستان اطلاع ندارد و همراه با مخاطب غافلگیر می‌شود. این غافلگیری ممکن است مرگ یا حادثه باشد، یا یک دیدار غیرمنتظره.

در نهایت، نویسنده باید براساس طرح و درون‌مایۀ داستان، زمان روایت را انتخاب کند.

 

پایان خوب

وقتی از پایان خوب حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟

گاهی این تصور وجود دارد که پایان خوب، یعنی پایان خوش؛ در صورتی که گاهی یک پایان خوش، باعث آسیب جدی به یک اثر می‌شود. پایان خوب یعنی یک پایان منطقی در راستای طرح و پیرنگ داستان. اگر به پایان خوش علاقه دارید، طرح داستان را طوری پیش ببرید که داستان به یک اتفاق خوش منتهی شود. پایان خوش مخصوصاً در ژانرهای خانوادگی و عاشقانه، باعث رضایت مخاطب می‌شود؛ اما گاهی پایان تلخ اجتناب‌ناپذیر است؛ مثلاً داستان‌های جنایی، جنگی یا... . یکی از کارکردهای پایان تلخ، ماندگاری طولانی‌مدت اثر داستان در ذهن مخاطب است. عده‌‌ای از نویسندگان داستان را با یک اتفاق غافلگیرکننده به پایان می‌رسانند؛ اما این پایان غافلگیرکننده باید در راستای پیرنگ داستان باشد و نویسنده در طول داستان، با نشانه‌گذاری‌ به این اتفاق برسد؛ به‌طوری که مخاطب بعد از خواندن مجدد داستان، نشانه‌ها را کشف کند. پایان غافلگیرکننده معمولاً در داستان‌های پلیسی و معمایی کاربرد دارد.

 

 

نظر بدهید