ایرانی، ایرانی بخر!
تمرکز بیش از حد بر ترجمه، کاری شبیه به خریدن جنس خارجی در برابر توجه به تولید داخلی است. نویسندۀ ایرانی در برابر یک رقیب خوشخطوخال قرار گرفته که مترجمان آثارش را بهدلیل وضعیت خراب بازار، با قیمتی کم ترجمه میکنند و تصاویرش نیز رایگان در اختیار ناشران قرار میگیرد.
ترجمۀ کتاب مثل حرکتکردن بر لبۀ تیغ است. همچنان که ترجمه میتواند بهواسطۀ استفاده از ظرفیتهای موجود در کتابهای غیربومی تبدیل به یک فرصت شود، از سوی دیگر، عجلهکردن در این حوزه و انتخابهای کاسبکارانه در آن، میتواند منجر به ورود مفاهیمی غیرمتناسب با آداب و فرهنگ ما به جریان اصلی ادبیات و در میان مخاطبان شود.
این ماجرا در حوزۀ کتابهای کودک و نوجوان که اتفاقاً طی چند سال اخیر، روند انتشار کتابهای ترجمه در آن بهشکلی افسارگسیخته افزایش یافته، بیشتر به چشم میآید. زمانی برای ما کودکان دهۀ شصت، خواندن قصههایی مثل شازده کوچولو و «پتروس فداکار» با آن مفاهیم بلند انسانی دربارۀ فداکاری و ازخودگذشتگی و شیوۀ تعامل انسانها با هم، وسیلهای برای آموزش و در واقع ترجمه بهانهای برای آموختن این خوبیها بود؛ اما حالا به نظر میرسد ترجمه صرفاً ابزاری برای کاسبی گروهی از ناشران و مترجمان شده است.
اما چرا از تعبیر «کاسبی» برای این موضوع استفاده میکنیم؟ کافی است چرخی در بازار کتاب بزنید و چند نمونه از کتابهای ترجمهشده در این سالها برای کودکان و نوجوانان را مطالعه کنید. اصلیترین چالش در خصوص آثار ترجمه که این روزها بهوفور در کتابفروشیها و حتی نمایشگاههای مقطعی کتاب در اماکن مختلف یافت میشوند، بیتوجهی به مسئلۀ مهم «تفاوتهای فرهنگی» است. تفاوت فرهنگی یعنی همانهایی که در فرهنگ کشورهای دیگر معنا و مفهوم دارد؛ اما برای کودک ایرانی مسلمان که در خانوادهای ایرانی رشد کرده، هیچ معنایی ندارد.
درک این مسئله زمانی مهمتر میشود که به جایگاه قصهها در جریان رشد کودکان و نوجوانان توجه کنیم؛ قصههایی که باعث شکلگیری جهانبینی آنها میشود و فرصتی برای شکلدادن به نگاه کودکان و نوجوانان به همۀ آن چیزی است که در پیرامون آنها قرار دارد. این طبیعی است که نویسندۀ غیرفارسیزبان اثری متناسب با هویت ملی و مذهبی خودش بنویسد؛ ولی این طبیعی نیست که ناشر و مترجم بدون توجه به چنین ریزهکاریهایی، دست به ترجمۀ آثار غیرفارسیزبان بزنند؛ مگر آنکه در این میان، تجارت و کاسبی جای کار فرهنگی را بگیرد.
آش آنقدر شور شده که دو سال پیش، در جریان برگزاری اختتامیۀ جشنوارۀ کتاب سال سبک زندگی، هیئت داوران جشنواره در بیانیهاش دربارۀ این مسئله هشدار داد. در بخشی از بیانیۀ این نهاد آمده بود: «نقش چشمگیر و گاهی مخرب کتابهای ترجمه در تغییر سبک زندگی مخاطبان کمسال غیرقابلاجتناب است. در میان کتابهای ترجمه، متون و تصاویر فراوانی دیده میشود که با سبک زندگی ایرانیاسلامی سازگار نیست.»
نکتۀ اصلی در این میان، آن است که هر بار بحث مخالفت با گسترش روزافزون آثار ترجمه بهویژه در حوزۀ کتابهای کودک و نوجوان مطرح میشود، گروهی این مخالفت را به بستن فضای فرهنگی کشور تشبیه میکنند؛ در حالی که مسئلۀ اصلی نفی ترجمه نیست؛ بلکه سیاستگذاری درست در حوزۀ ترجمه و داشتن راهبرد بهجای انتخابهای باری به هر جهت است. برای مثال، یکی از پیشنهادهای خوب در این زمینه، استفاده از ظرفیت داستانها و ادبیات کشورهای شرقی و همسایه است. در شرایطی که از منظر فرهنگی و اعتقادی، ما با کشورهای شرقی نزدیکی بیشتری داریم، چه دلیلی دارد که فضای ترجمۀ آثار را بهشکل انحصاری در اختیار آثار غربی قرار دهیم؟
روند روبهرشد ترجمۀ کتابهایی در ژانر فانتزی و وحشت را هم باید اضافه کرد؛ کتابهایی که عموماً هیچ تناسبی با فرهنگ ما ندارند و گاهی، آثار تخریبی زیادی بر روند رشد ذهنی کودکان و نوجوانان نیز میگذارند. البته که نگارنده بهشدت مخالف نفی سرکوب تخیل و ارتباط بچهها با داستانهای فانتزی است؛ چراکه اساساً تخیل میتواند باعث رشد و بالندگی ذهن کودکان شود؛ اما تخیلی که در چارچوب درست هدایت شود، نه با قصههای ژانر وحشت غربی که معلوم نیست برای کدام مخاطب نوشته شده و اصلاً آیا ذهن کودکان و نوجوانان آمادگی پذیرش آن را دارد یا نه.
حالا بگذریم از اینکه هدف اصلی همۀ این قصهها قهرمانسازی است و وقتی روند آثار ترجمه در حوزۀ کودک و نوجوان چنین افسارگسیخته بهسمت ترجمه و نشر کتابهایی از این دست میرود، یعنی باید فاتحۀ قهرمانسازی برای نسل آینده و معرفی الگوهای درست به آنها را خواند. از این نظر میگویم بگذریم که وضعیت آنقدر خراب شده که اگر کسی همت کند و برای ساماندادن به جلوگیری از ترجمۀ کتابهایی که تناسبی با فرهنگ ما ندارند، برنامهای بریزد، کاری بزرگ را انجام داده است. دیگر انتظار قهرمانسازی و معرفی الگوهای وطنی به کودکان و نوجوانان پیشکش!
این البته صرفاً مربوط به حوزۀ کتاب و آثار ترجمه نیست. متأسفانه، در زمینۀ آثار تلویزیونی و محصولات عرضهشده برای کودکان در بسترهایی همچون شبکۀ نمایش خانگی و سامانههای پخش برخط فیلم نیز با این مشکلات روبهرو هستیم.
این نکته را هم باید اضافه کرد که اساساً تمرکز بیش از حد بر ترجمه، کاری شبیه به خریدن جنس خارجی در برابر توجه به تولید داخلی است. یعنی تا وقتی که بازار کتابهای کودک و نوجوان در سیطرۀ کتابهای ترجمهای باشد، ما داریم در این حوزه درجا میزنیم. نویسندۀ ایرانی در برابر یک رقیب خوشخطوخال قرار گرفته که مترجمان آثارش را بهدلیل وضعیت خراب بازار، با قیمتی کم ترجمه میکنند و تصاویرش نیز رایگان در اختیار ناشران قرار میگیرد. در این وضعیت، طبیعی است که جنس بُنجل خارجی بر محصول باکیفیت ایرانی ترجیح داده شود! مسئلهای که اگر برای آن فکری نشود، در بلندمدت ادبیات کودک و نوجوان ما را به قهقرا میکشاند.
نویسنده: احسان سالمی