چهارشنبه 21 فروردين 1398
چاپ سیزدهم لبخند مسیح روانۀ بازار نشر شد
«لبخند مسیح» که به تازگی به چاپ سیزدهم رسیده، رمانی است به قلم سارا عرفانی که در آن به ارتباط مجازی دو دانشجوی مسیحی و مسلمان میپردازد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از پایگاه خبری سوره مهر، موضوع کتاب «لبخند مسیح» درباره دختری به نام «نگار» است که در جامعه امروزی ایران زندگی میکند؛ او به کمک اینترنت و «ایمیل» به مرزهای ناآشنای جغرافیایی قدم میگذارد. در این سیر و سلوک که بیشتر جنبه عرفانی و معنوی دارد، نگار با شخصیتی به نام «نیکلاس» آشنا میشود که ساکن یکی از کشورهای غربی است. آنها بدون اینکه به طور مستقیم یکدیگر را ببینند، از طریق ایمیل با هم ارتباط پیدا میکنند.
نیکلاس پیرو دین مسیحیت بوده و سارا فردی مسلمان است که در ارتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبههای دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر نیکلاس سرایت میکند. روز به روز شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگیهای دین اسلام افزوده میشود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر میکند و از نزدیک با نگار ملاقات میکند و به او پیشنهاد ازدواج میدهد. نگار ظاهرا با این پیشنهاد مخالفت میکند؛ چرا که احساس میکند این پیوند باعث از بین رفتن قداست آن رابطه عرفانی و معنوی میشود و...
در قسمتی از کتاب اینگونه آمده است: گفتم: «ببخشید استاد، اگه یکی بخواد مسلمون بشه چطوری میتونیم کمکش کنیم؟»
گفت: بیشتر توضیح بدید. عینکش را از چشم برداشت و گذاشت روی میز.
لیلا گفت: «ببینید استاد، تقریباً دو سال پیش، نگار تو یه مجله خارجی یه مقاله تخصصی میخونه و برای نویسنده مقاله ایمیل میزنه خلاصه حالا اون به دلایلی میخواد مسلمون بشه و از نگار خواسته که بهش اطلاعات بده.»
به لیلا نگاه کردم و اخم کردم. استاد منتظر ماند تا من چیزی بگویم.
آرام گفتم: «اون فکر میکنه چون من تو این کشور زندگی میکنم میتونم بهش کمک کنم.»
پرسید: «نمیتونید؟»
نیکلاس پیرو دین مسیحیت بوده و سارا فردی مسلمان است که در ارتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبههای دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر نیکلاس سرایت میکند. روز به روز شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگیهای دین اسلام افزوده میشود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر میکند و از نزدیک با نگار ملاقات میکند و به او پیشنهاد ازدواج میدهد. نگار ظاهرا با این پیشنهاد مخالفت میکند؛ چرا که احساس میکند این پیوند باعث از بین رفتن قداست آن رابطه عرفانی و معنوی میشود و...
در قسمتی از کتاب اینگونه آمده است: گفتم: «ببخشید استاد، اگه یکی بخواد مسلمون بشه چطوری میتونیم کمکش کنیم؟»
گفت: بیشتر توضیح بدید. عینکش را از چشم برداشت و گذاشت روی میز.
لیلا گفت: «ببینید استاد، تقریباً دو سال پیش، نگار تو یه مجله خارجی یه مقاله تخصصی میخونه و برای نویسنده مقاله ایمیل میزنه خلاصه حالا اون به دلایلی میخواد مسلمون بشه و از نگار خواسته که بهش اطلاعات بده.»
به لیلا نگاه کردم و اخم کردم. استاد منتظر ماند تا من چیزی بگویم.
آرام گفتم: «اون فکر میکنه چون من تو این کشور زندگی میکنم میتونم بهش کمک کنم.»
پرسید: «نمیتونید؟»
https://mananashr.ir/news/29388/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید