چهارشنبه 28 تير 1396
توسط نشر «اسم» منتشر شد
چاپ دوم برای رمانی که به دربار ناصرالدینشاه قاجار سرک میکشد
چاپ دوم رمان «شبهای حرمخانه» اثر مریم بصیری روانه بازار کتاب شد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری فارس، چاپ دوم رمان «شبهای حرمخانه» اثر مریم بصیری از سوی نشر اسم منتشر شد.
رمان «شبهای حرمخانه» روایتی از زندگی زنانه است و مرکزیت وقایع در دربار ناصری میگذرد. درواقع نویسنده با تکیه و پرداختن به تعزیهخوانی زنان که در نوع خود موضوع بسیار جالب توجهی است، توانسته از حالات روحی و ذهنی زنانه تصویرهای خوبی ارائه کند.
در بخشی از این رمان آمده است: «جوان سر بالا گرفت و به روبندۀ سفید دختر چشم دوخت. معلوم نبود کارش چیست. کم پیش میآمد که زنی جوان پا به حجره بگذارد. آنهم زنی که از کفش و چادرش پیدا بود با گِدازادگان آن محل حشر و نشری ندارد. گلبخت روی نیمکت شکستۀ درون حجره نشست. به جوان نگاه کرد و پی شباهتی بین چهرۀ او و آنچه از میرزاعلی به یاد داشت، گشت. جوان درحال نوشتن سفارش نگاه کوتاهی به دختر انداخت و تا سر دربیاورد دختر چه میخواهد، صدای اذان ظهر بلند شد و چندنفر از حجرهدارها چشم دوختند به آنها. جوان فهمید زیادهروی کرده است. از جا برخاست. میترسید صدایش بلرزد. نفس عمیق دیگری کشید. دل دختر لرزید و رنگش زیر سیاهی چادر پرید. نمیدانست چرا دوباره نفسش گرفت. دهان باز کرد تا نشانی از او بپرسد، اما روی این کار را نداشت. بیم آن داشت مبادا دلش هوایی چشمان جوان شده باشد. کیفش را باز کرد و زیر نور آفتاب درگاهی حجره، اسکناسی با عکس شاه روی میز جوان گذاشت و گفت: «خیر از پولش ببینید.» جوان تا سر بلند کرد به رسم همیشه به مشتری بگوید: «شما هم خیرش را ببینید.» ناگهان نفسش به شماره افتاد و تا خواست چیزی بگوید، دختر رفته بود و او را در داغیِ آتشی چون کورۀ آهنگران تنها گذاشته بود.
آن چند روزِ بیخبری، خیره به کفش زنان در گذر گذشته بود. اما شبیه آن کفشهای خوشنقشِ دستدوز را در پای هیچ زنی نیافت و بر دست هیچ زنی انگشتری شبیه آن گل عقیق و فیروزه خوش ننشسته بود. همۀ زنها یا گالش میپوشیدند و یا پاشنه قَندره. مرد نمیدانست چطور عاشق آن کفش و انگشتر شده بود و عاشق صاحب آنها و صدایش. صدایی رسا که در عین جوانی، چون صدای جاافتادۀ زنان پامنبری کودکیهایش بود.»
رمان «شبهای حرمخانه» که توسط مریم بصیری در نوزده فصل و در 345 صفحه نگاشته شده با قیمت 28هزار تومان در شمارگان یک هزار و صد نسخه از سوی نشر اسم روانه بازار کتاب شده است.
رمان «شبهای حرمخانه» روایتی از زندگی زنانه است و مرکزیت وقایع در دربار ناصری میگذرد. درواقع نویسنده با تکیه و پرداختن به تعزیهخوانی زنان که در نوع خود موضوع بسیار جالب توجهی است، توانسته از حالات روحی و ذهنی زنانه تصویرهای خوبی ارائه کند.
در بخشی از این رمان آمده است: «جوان سر بالا گرفت و به روبندۀ سفید دختر چشم دوخت. معلوم نبود کارش چیست. کم پیش میآمد که زنی جوان پا به حجره بگذارد. آنهم زنی که از کفش و چادرش پیدا بود با گِدازادگان آن محل حشر و نشری ندارد. گلبخت روی نیمکت شکستۀ درون حجره نشست. به جوان نگاه کرد و پی شباهتی بین چهرۀ او و آنچه از میرزاعلی به یاد داشت، گشت. جوان درحال نوشتن سفارش نگاه کوتاهی به دختر انداخت و تا سر دربیاورد دختر چه میخواهد، صدای اذان ظهر بلند شد و چندنفر از حجرهدارها چشم دوختند به آنها. جوان فهمید زیادهروی کرده است. از جا برخاست. میترسید صدایش بلرزد. نفس عمیق دیگری کشید. دل دختر لرزید و رنگش زیر سیاهی چادر پرید. نمیدانست چرا دوباره نفسش گرفت. دهان باز کرد تا نشانی از او بپرسد، اما روی این کار را نداشت. بیم آن داشت مبادا دلش هوایی چشمان جوان شده باشد. کیفش را باز کرد و زیر نور آفتاب درگاهی حجره، اسکناسی با عکس شاه روی میز جوان گذاشت و گفت: «خیر از پولش ببینید.» جوان تا سر بلند کرد به رسم همیشه به مشتری بگوید: «شما هم خیرش را ببینید.» ناگهان نفسش به شماره افتاد و تا خواست چیزی بگوید، دختر رفته بود و او را در داغیِ آتشی چون کورۀ آهنگران تنها گذاشته بود.
آن چند روزِ بیخبری، خیره به کفش زنان در گذر گذشته بود. اما شبیه آن کفشهای خوشنقشِ دستدوز را در پای هیچ زنی نیافت و بر دست هیچ زنی انگشتری شبیه آن گل عقیق و فیروزه خوش ننشسته بود. همۀ زنها یا گالش میپوشیدند و یا پاشنه قَندره. مرد نمیدانست چطور عاشق آن کفش و انگشتر شده بود و عاشق صاحب آنها و صدایش. صدایی رسا که در عین جوانی، چون صدای جاافتادۀ زنان پامنبری کودکیهایش بود.»
رمان «شبهای حرمخانه» که توسط مریم بصیری در نوزده فصل و در 345 صفحه نگاشته شده با قیمت 28هزار تومان در شمارگان یک هزار و صد نسخه از سوی نشر اسم روانه بازار کتاب شده است.
https://mananashr.ir/news/20676/
برای ذخیره در کلیپ برد کلیک کنید
نظر بدهید