در منظومه فکری شما ما کدام مردمیم؟
وجیهه سامانی درباره وقایع اخیر معتقد است: «مردم برایشان به چه معناست؟ مردمی که کف خیابانها، به اسم اعتراض، اما آلوده به اغتشاش، تخریب میکنند، ویران میکنند، میسوزانند، میکشند، به جان و مال و ناموس مردم تعدی میکنند، با ژست تمدن و روشنفکری متعرض قانون هستند، با قانون مملکت درافتادهاند و این نظام را نمیخواهند! اینها مردمانِ مخاطبانشان هستند؟»
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، وجیهه سامانی نویسنده و منتقد ادبی هویت و تعریف مردم را درباره وقایع اخیر مورد بررسی قرار داده که در زیر یادداشت او را میخوانید:
«میگویند ماهی به آب زنده است و پرنده به پرواز و آدمی به خاطرات! ما آدم ها هرکجای قصه زندگی که کم میآوریم، که نفسمان میگیرد، که دلتنگی قلبمان را مچاله میکند، چنگ میزنیم به تلخ و شیرین خاطرات گذشتهمان. به خاطرات جمعی و مشترکمان. خاطراتی که وقتی به پشت سر نگاه میکنیم، رنج و سختیِ مسیرِ آمده را، برایمان آسانتر و قابلتحملتر کرده است و کدام یک از ماست که در مسیر پرتلاطم روزگارِ پر فراز و نشیب، با هنرِ هنرمندان سرزمینش، با شعرها، ترانهها، نقشها، بازیها، قصهها و هنرنماییهایشان خاطرهای نساخته باشد؟ اصلا مگر میشود نسلی را بدون خاطرهسازیهای مشترک و جمعی با هنرمندانشان متصور شد؟ مگر میشود در این روزگار سخت و نفسگیر، بی روزنه هنر و هوای پاک و معطرش نفس کشید؟
و چه غمانگیز است که ما با «هنرمندان» و «سلبریتی»هایی خاطره داریم که آنها «امثال ما» را اصلا «داخلِ مردم» نمیدانند! هنرمندانی که با هنرشان خندیدهایم و گریستهایم، با آنها بزرگ شدهایم و تلخ و شیرین روزگار از سر گذراندهایم. هنرمندانی که نادیده، عضوی از خانواده بزرگ ایرانیمان شدهاند و جزیی از دفتر خاطرات عمرمان و تکهای از روح و احساسمان. در شادترین و سختترین لحظات زندگی، بی آن که بدانند همراه ما بوده اند: با صدا و شعر و ترانههایشان. با بازیها و نقشها و قصههایشان. با هنر و نبوغ و استعدادشان... هنرمندانی که حالا چند وقتی است متاثر از فضای غبارآلود و سیاستزده ای که حق و باطل و راست و ناراست را در هم آمیخته، در بیانیهها و پستها و ویدیوهایشان از «مردم» و «طرفِ مردم بودن» میگویند.
اما به راستی کدام مردم؟
چون مخالف نظام و حکومت و قانون اساسی نیستند. چون به یک اصول و چهارچوبی پایبندند. چون حریم و حرمت قانون میشناسند. چون قوانین الهی را زیر پا نمیگذارند. مردمی که شاید خیلی نقدها و گلایهها دارند؛ از کوچک شدن سفرههاشان گرفته تا اهمالکاریها و کمکاریها و اختلاسها و فسادهای سیستماتیک و آقازادههای رانتخوار و برخی مدیران و دولتمردان بیتدبیر. اما دهههاست استخوان در گلو و خار در چشم، لب فرو بستهاند تا کفتارها و لاشخورهای گرسنه و دندان تیز کرده بیرون مرزها، به خاک و سرزمین و ناموسمان طمع نکنند و پرچم تجزیهطلبی و تکه تکه کردن سرزمین آبا و اجدادیمان را علم نکنند.
اما سوال اینجاست که آیا نباید روح هنر، آزادهتر و رهاتر از این قید و بندها باشد و یک هنرمند، یک بازیگر، یک خواننده، یک نویسنده، فارغ از تمام مرزبندیها و خط کشیهای سیاسی، متعلق به همه مردم سرزمینش باشد؟
راستی...آقا/خانم هنرمند گرامی! که سالها و دههها با شما خاطرات خوب داریم،که با شما و هنرتان روزگار سپری کرده ایم؛ در منظومه فکری شما،ما کدام مردمیم؟!»