«پرواز با پاراموتور را دوست دارم» به چاپ سوم رسید
سه شنبه 05 دي 1396

توسط کتاب جمکران؛

«پرواز با پاراموتور را دوست دارم» به چاپ سوم رسید

رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» نوشته علی آرمین توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ سوم رسید.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، منانشر، به نقل از خبرگزاری مهر، رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» نوشته علی آرمین به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ سوم رسیده است.
چاپ اول این کتاب پاییز امسال وارد بازار شد و حالا با شروع فصل زمستان، سوم نوبت چاپ آن وارد بازار نشر شده است.
تصویرگری این کتاب به عهده محمدرضا زرقان بوده و آرمین نویسنده این کتاب چندی پیش در جشنواره بین المللی اشراق به عنوان نویسنده برتر معرفی شد.
در رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» نوجوانی حضور دارد که باید دست به انتخاب‌گری بزند و موقعیت‌های مختلف را با توجه به آن آروزی اصلی سبک و سنگین کند و بعد مهم‌ترینش را انتخاب کند. چون نوجوانی و جوانی سن انتخاب‌های بزرگ است.
داستان این رمان درباره پسر نوجوانی به نام عباس است که در یک تعمیرگاه اتومبیل کار می‌کند و رویای پرواز با پاراموتور را در سر دارد. او برای رسیدن به این آرزو تلاش می‌کند تا این که شرایط زندگی، او را با انتخاب های بزرگتری محک می‌زند...
زمانی اراده و خواست نوجوان این داستان مورد امتحان قرار می‌گیرد که آروزی و خواسته نیرومندتری خودش را سر راه نوجوان بگذارد و او در یک دو راهی قرار بگیرد. انتخاب بین دو اتفاق خوب. حالا اگر انتخاب دوم در رابطه با شخصی غیر از خودش باشد که دیگر تصمیم گرفتن سخت‌تر هم می‌شود...
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
عباس روی صندلی جلو و پیرمرد که راننده پاراموتور بود، روی صندلی عقب بود. هر دو حالتی ایستاده داشتند. پیرمرد موتور را روشن کرد و ملخ شروع به چرخیدن کرد. کمی‌گاز داد تا موتور گرم تر شود و بعد بلند گفت:
_ آماده... حرکت...
قدری روی زمین دویدند. عباس نمی‌توانست باور کند که دارد به آسمان می‌رود؛ درست مثل پرنده ها؛ مثل کسانی که پاراموتور سالم دارند و مثل بابایش که الان پیشش نبود. با هم دویدند. بال از روی زمین بلند شد. پیرمرد و عباس همچنان می‌دویدند. پیرمرد گاز بیشتری داد. پاهایشان را جمع کردند و از زمین فاصله گرفتند. عباس، کابوس دیشبش را فراموش کرده بود. حالا از زمین فاصله گرفته بود و در هوا بود. اولش کمی‌استرس داشت؛ ولی کم کم لذت پرواز جای استرس را پر کرد. چقدر پرواز در این آسمان آبی و روی این دره سرسبز باعظمت بود! ناخودآگاه اشک در چشمانش حلقه زد. یاد پدرش افتاده بود. او می‌دانست که یک روز پدر، او را به اینجا آورده و در آسمان پرواز داده است. شاید می‌خواسته این کار، یادگاری باشد برای فرزندش تا او هم اهل پرواز شود.
چاپ سوم این کتاب با ۱۵۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸ هزار تومان منتشر شده است.
 
نظر بدهید