از «تب ناتمام» و «جمعه دوم آوریل» رونمایی شد
شنبه 24 ارديبهشت 1401

از «تب ناتمام» و «جمعه دوم آوریل» رونمایی شد

آیین رونمایی از کتاب‌های«تب ناتمام» و «جمعه دوم آوریل» با حضور نویسندگان و صاحبان تجربه برگزار شد.

در این نشست که با همکاری انتشارات حماسه یاران و مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد، مهدی قربانی مدیر انتشارات حماسه یاران، زهره شریعتی نویسنده کتاب «جمعه دوم آوریل»، زهرا حسینی مهرآبادی نویسنده کتاب «تب ناتمام»‌ و حاج حسین کاجی حضور داشتند.

مهدی قربانی در ابتدای جلسه با معرفی زهر شریعتی و آثار ایشان در همان اوایل که در حماسه یاران فعالیت خود را شروع کردند در کنار دوستان نو قلم حضور داشتند و باعث قوت قلب و دلگرمی و اعتما به نفس بودند. حضور ایشان بچه ها را در این جبهه نگه داشتند.

زهره شریعتی بیان کرد: کتاب «جمعه دوم آوریل» روایتی مظلومانه و تکان‌دهنده از زندگی مجاهد جبهه تبلیغ و تعلیم شهید «حجت السلام محمد حسن ابراهیمی» طلبه‌ای که رنج زندگی در غربت و هزاران کیلومتر از مرزهای مهین اسلامی را برای ادای تکلیف و آشنا ساختن مردم آمریکای جنوبی با اسلام و مکتب تشیع به جان می‌خرد و سرانجام به دست آمریکایی‌های جنایتکار به شهادت می‌‌رسد. به طور کلی ما برای شهدا کاری نمی‌کنیم خودشان کار را پیش می‌برند. من ایشان را نمی‌شناختم و دز زمانی ربوده شدنشان در حال نوشتن کتاب شهید کلاهدوز بودم. در بهمن ۱۳۸۳ پیشنهادی از طرف مؤسسه‌ای در باب نوشتن زندگی این بزرگوار به من شد. اما هیچ کاری برایش انجام نشده بود. من معمولا کارهایی را قبول می‌کردم که مصاحبه پیاده شده بود یا متنی مکتوب آماده داشتند. اما برای این کار هیچ کاری انجام نشده بود. از طرفی همسر شهید تازه برگشته بودند و دختر کوچکشان هنوز سنی نداشت. خانواده همگی در شوک بودند و چون ماجرا ابعاد بین‌المللی هم داشت. خانواده شهید هم نمی‌خواستند مشکلی پیش بیاید . به همین خاطر مسئله مسکوت مانده بود. سعی می‌کردند ماجرا در نطفه خفه شود و هیچ چیزی مطرح نشود.

وی ادامه داد: همسر شهید زمانی که ماجرا را تعریف می‌کردند هنوز شوک داشتند و با مکث صحبت می‌کردند. ما معمولا شنیدیم دوره سوگ ۶ ماهه است و بعد از آن از کتمان در می‌آید. اما در این ماجرا این طور نبود. من حدودا ۳-۴ جلسه خدمت خانواده این شهید رسیدم و بیش از این مزاحمشان نشدم. شهید ابراهیمی برای تبلیغ خارج از کشور رفته بودن و زمان زیادی نگذشته بود که ربوده شدند و چندی بعد به شهادت رسیدند. من کتاب را نوشتم و منتشر شد اما با استقبال خوبی مواجه نشد. من منتظر ماندم تا ناشر دیگری پیدا شود و من پیشنهاد دهم تا کتاب مجدد منتشر شود. بعد از ۱۵ سال که آقای کاجی پیشنهاد دادند من استقبال کردند.

شریعتی بیان کرد: ماجرای این شهید هنوز هم مکتوم است و ما گمانه‌زنی‌هایی را داریم، چرا که هیچ اثر و مدرکی از ربایندگان وجود ندارد. همسر شهید در خاطراتش می‌گوید که روزهای سختی گذشت و در آنجا دنبال کسی می‌گشته که فارسی برایش گریه کند؛ به قدری که در آن کشور غریب و تنها بودند و موضوع شهادت را به تنهایی گذراندند.

مهدی قربانی افزود: شهید ابراهیمی شهیدی هستند از عرصه تبلیغ و رهبری هم پیامی برای شهادت ایشان نوشتند. با توجه به سوابق ایشان به راحتی می‌توانستند در داخل کشور کاری پیدا کنند و گذران زندگی داشته باشند. اما کشور گویان را برای تبلیغ انتخاب کردند که یه وزارتخانه حتی ندارند و نزدیکترین سفارت‌خانه در کشور ونزوئلا قرار داشته است. ایشان بعد از ربایش و شکنجه‌های مستمر به شهادت رسیدند.

شریعتی ادامه داد: من مدام به آن شبی فکر می‌کنم که شهید ابراهیمی ربوده شد و همسرش چندین ساعت منتظر دوست خود، که نه همزبان است و نه هم دین ماند فقط برای اینکه یک کارت اینترنت به ایشان برساند تا بتواند تماس بگیرد. جالب است بدانید قبل از اینکه این‌ها وارد گویان شوند کشورهای دیگری وجود داشته که مسلمان داشته باشند و این‌ها برای تبلیغ بروند. اما شهید به خاطر اینکه به گویان برود اسپانیولی یاد می‌گیرد و می‌رود. کشوری که مردمش حتی نمی‌دانند؛ ایران وجود دارد. ایشان این سختی را به جان می‌خرد اما هیچکس ایشان و زحماتشان را نمی‌بینند.

شریعتی با بیان اینکه دختر شهید ابراهیمی هم اکنون 17 ساله است افزود: این دختر هفده ساله طوری زندگی کرده است که هم خواهر برای مادرش بوده است وهم همسر وهم دختر. کنار و همراه او در این سال‌ها زندگی کرده است. بی‌هیچ توقعی از کسی؛ نه از نظام و نه هیچ فردی. حتی حاضر نشده از سهمیه فرزندشهید بودنش استفاده کند. این کتاب در ابتدا با عنوان مهاجر آماده شد. اما به سبب توفیق انتشارات حماسه یاران و همت خانم شریعتی با عنوان جمعه دوم آوریل منتشر شد.

حسین کاجی در ادامه مراسم گفت: این کتاب دو قصه همزمان دارد. یکی قصه‌ای است که هر جوان ایرانی گمشده ای دارد که می‌تواند در این کتاب آن را جستجو کند. داستان این کتاب داستان جوان مؤمن انقلابی حزب اللهی انقطاعی است. ایشان چهار زبان زنده دنیا را بلد شدند و رفتند در دورترین شهر دنیا تا تبلیغ دین اسلام را کنند. داستان دوم موجود در این کتاب داستان معلمی است که از کودکی‌اش شروع می‌شود و تا دانشگاه پیش می‌رود و بعد از ازدواج همراه همسرش مهاجرت می‌کند. من پس از مطالعه این کتاب شب از استرس اینکه همسر این شهید در آن شب ربوده شدن همسرش چه حالی داشته است، از خواب بیدار می‌شدم.

وی افزود: شهید ابراهیمی همواره می‌گفتند که من برای تبلیغ این کشور را انتخاب کردم چراکه اگر امام زمان ظهور کردند، در این کشور کسی باشد که نام او را شنیده باشد و ایشان را بشناسند. من در بخشی از این کتاب بلند بلند گریه کردم. جایی که وقتی به فرودگاه رسیدند و همه خبر داشتند. آنجا عشق و عاشقی این دو نفر به خوبی به تصویر کشیده شده است.

در ادامه این جلسه از کتاب تب ناتمام رونمایی شد. این کتاب که زندگینامه شهید حسین دخانچی است به قلم زهرا حسینی مهرآبادی نوشته شده است.

 

زهرا حسینی درباره انگیزه‌اش از نوشتن این کتاب گفت: جرقه اوله این کتاب 22 سال پیش زده شد. زمانی که در برنامه تلویزیونی این جانباز را دیدم. اولین سوالی که برایم پیش آمد این بود که شرایط ایشان چطور است؟ چه مراقبت‌هایی لازم دارد. اما سوال اصلی برای من این بود که این آرامش از کجا می‌آید؟ از آرامش زیاد ایشان بسیار تعجب کردم. به نظر می‌آمد که این آدم با این شرایط و با این روحیه حتماً زندگی متفاوتی دارد. سال ۱۳۸۰ وقتی شهید شدند، منتظر ماندم که کتاب زندگی ایشان را بخوانم اما چیزی نوشته نشد. در سال ۱۳۹۷ تصمیم گرفتم که خودم کتاب را بنویسم. با مادر شهید تماس گرفتم و حدود 80 ساعت مصاحبه ضبط کردم.

وی ادامه داد: من در آن قسمتی که احساس وظیفه می‌کردند بسایر تحت تأثیر قرار گزفتم. ایشان همواره و در هر شرایطی احساس وظیفه می‌کردند؛ چه در زمان جنگ و چه در زمان جانبازی که با آن شرایط به مدارس می‌روند و برای شاگردان صحبت می‌کردند و هیچ کوتاهی نکردند.

حسین کاجی درباره این کتاب گفت: این کتاب قصه یکی از هزان نفری است که ما با آنها زندگی کردیم ولی چیزی از سختی آنها را درک نکردیم. من این کتاب را به کسانی که مشکلات روحی دارند پیشنهاد می‌کنم چراکه این شهید پس از مجروحیتش وارد دانشگاه شد. نقاشی را آموخت. ازدواج کرد. این شهید الگوی خوبی برای نسل امروز است.

وی افزود: من در عملیات بدر حضور داشتم و ایشان در سنگر کناری من مجروح شدند. این شهید در رفاه و آسایش بزرگ شد. در ناز و نعمت بود اما زمانی که احساس وظیفه کرد جانش را برای انقلاب گذاشت. در این کتاب حرف‌های یک عارف را می‌خوانیم. شهید دخانچی جزو معدود شهدایی است که وقتی خبر شهادتش به آیت‌الله بهجت رسید. فرمودند من برایش نماز می‌خوانم. این شهید ۱۵۲هزار ساعت درد کشید و در نهایت هم گفت ابی‌عبدالله جای من را در بهشت نشان داده است.

حسینی در پایان این مراسم گفت: من تلاشم این بود که زندگی مادر و همسر شهید را تلفیق کنم اما ماجراها خیلی زیاد بود و با هم تلاقی پیدا می‌کرد. تصمیم گرفتم که ابتدا زندگی مادر را روایت کنم و پس از آن زندگی همسر شهید را بنویسم. در حال حاضر هم مصاحبه‌ها تمام شده است.

نظر بدهید